eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
437 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5.7هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🦋💫🍃 ڪاش روزی ڪه زدی ناله ڪنار دیوار چون درِ سوخته می‌سوخت همه بنیادم
🏴بعد از ظهور، قاتل محسن ابن علی علیه السلام محاكمه مى شود.. 🌺امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: نخستين كسى كه درباره او محكمه عدل در حكومت حقّه تشكيل مى شود، محسن فاطمه است. ♻️ بين او وقاتلش محكمه برگزار مى شود. قُنفُذ واربابش آورده مى شوند وبا تازيانه هائى از آتش شلّاق مى خورند. 🔴 اگر يكى از آن شلاّقها بر دريا زده شود همه اقيانوسهاى جهان از مشرق تا مغرب به جوش مى آيد. 🔥واگر يكى از آنها به يكى از كوههاى دنيا بخورد ذوب شود وتبديل به خاكستر مى گردد. آن دو دشمن خدا با اين تازيانه شلاّق مى خورند... 🏴اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری (سلام الله علیها) 📚كامل الزيارات: ص 334 بحار الانوار: ج 28، ص 64 تأويل الآيات: 840 .
کریمی چادر گلدارت... - almenhaaj .mp3
8.71M
‌●━━━━━━─── ⇆ㅤㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤ ببین میتوانی بمانی بمان...🖤 عزیزم تو خیلی جوانی بمان حاج محمودکریمی 🎙 آجرک الله یا صاحب الزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻 پارت۱۲۷ نویسنده:ت،حمزه لو شب باید برای خداحافظی با خاله که داشت برای همیشه از ایران میرفت ،به فرودگاه میرفتیم.دایی علی برای خاله مهمانی خداحافظی گرفته بود و همه را برای شام دعوت کرده بود.من و مادر باهم به خانه ی دایی رفتیم،قرار بود پدرم شب بیاید و سهیل هم با گلرخ بیاید.وقتی به خانه ی دایی رسیدیم همه آنجا بودند.پرهام با دیدن من بلند شد و به آشپزخانه رفت.خنده ام گرفت.شده بود مثل دخترهای دم بخت!! خاله طناز جلو آمد و مرا در آغوش گرفت و گفت:«مهتاب جون ،قربونت برم خاله،من همه ش چشم انتظارت هستما!!» می دانستم که باز پای مادرم درمیان است و باهم کلی نقشه برای من دارند.مادرم هنوز امیدوار بود که من با کوروش پسر دوستش ازدواج کنم و با این ترفند همه ی خانواده برای زندگی به آمریکا برویم.خاله ام را بوسیدم و گفتم:«خالا شما برید ببینید چطوریه....تا بعد!!» مادرم حق به جانب گفت:«چطوریه؟؟!!!خب معلومه ،پر از آزادی و رفاهه؛امنیت شغلی و فکری داری،بیمه میشی،بهترین دکترها،بهترین غذاها و لباس ها،بهترین تفریحات....» با خنده گفتم:«مامان جون!!!شما که همین جا هم همه ی اینا رو داری!!!» و برای اینکه بحث کش پیدا نکند از اتاق بیرون آمدم و برای کمک به زری جون به آشپزخانه رفتم.پرهام گوشه ای نشسته بود و سیگار میکشید.با تعجب سلام کردم،زیر لب جواب سلامم را داد.تابه حال ندیده بودم پرهام سیگار بکشد.نگاهش کردم و گفتم:«تو از کی تا حالا سیگاری شدی؟؟!!» پوزخندی زد و گفت:«اینو هم به گناهات اضافه کن!!» بی تفاوت گفتم:«مگه تو ناقص العقلی که گناهات رو پای کس دیگه ای بنویسن؟؟!!» جوابی نداد،صدای سهیل و گلرخ را از پذیرایی شنیدم و از آشپزخانه بیرون رفتم و تا موقع شام کنار گلرخ نشستم. بعد از شام همه راهی فرودگاه شدیم تا خاله و خانواده اش،را بدرقه کنیم. بعد از رفتن خاله مادرم کمی افسرده شده بود و بیشتر مواقع در خانه جلوی تلوزیون می نشست . به زمان امتحانات نزدیک میشدیم و من داشتم کم کم خودم را برای امتحانات آماده می کردم.مادرم به اتاقم آمد و گفت کهآخر هفته، نازی و پسرش را که به تازگی به ایران آمده اند برای شام دعوت کرده و مثلا سربسته داشت به من میگفت که کوروش پسر خوبیست و برای من یک موقعیت عالیست و باید او را برای ازدواج انتخاب کنم.دلشوره ی عجیبی داشتم،اینبار نازی همراه پسرش به ایران آمده بود و نمیدانستم قرار است چه اتفاقی بیوفتد.جلسات حل تمرین باعث میشد هفته ای دو روز حسین را ببینم و آرامشم را حفظ کنم.اما کم کم همه چیز داشت گره میخورد.سعی میکردم کمتر با حسین حرف بزنم و حتی نگاهش نکنم تا بچه ها بویی از قضیه نبرند اما شروین با بدجنسی همه جا را پر کرده بود که من و حسین را در کافی شاپ دیده.اما هر کس از من در باره ی صحت حرفهای شروین میپرسید دست به سرش میکردم و حرفهای شروین را به لج و لجبازی خودم و شروین ربط میدادم و میگفتم قصدش از زدن این حرفها آزار و اذیت من است. 🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 ـبِـ‌سمِـ‌الله‌الࢪحمــݩِ‌الࢪحیـمـ 🌸 ☘امام حسين عليه السلام : 🔸 اُوصِيكُم بِتَقوَى اللّه ِ فَإنَّ اللّه َ قَد ضَمِنَ لِمَنِ اتَّقاهُ أن يُحَوِّلَهُ عَمّا يَكرَهُ إلى مايُحِبُّ ويَرزُقَهُ مِن حَيثُ لايَحتَسِبُ؛ 🌺 شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم ؛ زيرا خدا ضمانت داده كسى را كه تقواى الهى پيشه سازد ، از آنچه ناخوش مى دارد ، به آنچه خوش مى دارد انتقال دهد ، و از جايى كه گمان نمى برد ، روزى اش دهد . 📚تحف العقول
❣ السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُ‌ویاشَریکَ‌الْقُران وَیااِمامَ الْاُنسِ‌وَالْجان سلام برمنتقم پهلوی شکسته مادر دسٺ برسینہ ادب حکم ڪند وقت قیام رو به بی‌بی دوعالم دهے هرصبح سلام نوکرے ڪردن این‌طایفہ لذٺ‌بخش اسٺ بالاخص نوڪر مادرشدن وختم ڪلام ألـلَّـھُـی بفاطمة،بفاطمة،بفاطمة ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ حضرت زهرا(سلام الله علیها) «اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ» خدایا مرا در راهی خرج کن که مرا برای آن آفریدی...
آخه غربت چقدر.mp3
12.76M
‌●━━━━━━─── ⇆ㅤㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤ آخه غربت چقدر کسی رو غیر چاه نداری... محمد حسین پویانفر🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃✨💕🍃✨💕🍃✨💕 🍃✨🍃 ✨🍃🌼 💕 🍃 ✨💕✨یا صاحب زمان (عج)✨💕✨ 💕ڪجا به نماز ایستاده ای آقا جان ؟؟؟ 💕ڪنار تربت مادرت زهـــ❤️ــــرا... 💕یا در حرم عـــمه ات زینــــــــــــــب ... 💕یا ڪه در ڪربــــــــ و بلا ... 💕شاید هم ... 💕در حرم شیر خــــــــدایی ... 💕هر ڪجا نماز سبزت را خواندی... 💕ما گناه ڪاران را از یاد مبــــــــر... 💕ڪه به دعــــــــای تو... 💕 همچون نفس برای زنده ماندن محتاجیم... بحق مولاتی فاطمة 💕🍃ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج🍃
💚 آثار و برکات دعا برای فرج ✨ کسی که برای فرج امام زمان عجل الله فرجه بسیار دعا میکند ، شفاعت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در صحرای محشر شامل حالش خواهد شد. 🌿 📚 مکیال المکارم جلد ۱ صفحه۵۵۳
🏴 شش توصیه از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای عاقبت بخیری ═━━⊰❀🏴❀⊱━━═
هدایت شده از مُـحَـدِّثْ
🌥🍒 حضرت‌فاطمہ(س) آن‌لحظه‌اے کہ ‌زن‌در خانہ خود می‌ماند و به‌ امور زندگی و تربیت‌فرزند می‌پردازد،بہ خدا نزدیک‌تر است. 🍃 بحار‌الانوار ،ج۳،ص۹۲
🌱امام سجاد(ع): 🦋هرکس سه صلوات برای مادرم حضرت فاطمه(س)بفرستد،تمامی گناهانش بخشیده می شود. 🌷أَللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ فاطِمَة‍َ وَ أبیها وَ بَعْلَها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ مٰا أَحاطَ بِهٖ عِلْمُک
یونس بن عمّار می گوید:از حضرت صادق علیه السلام از معنای این آیه سؤال کردم که آیا مراد، وسوسه شیطان است که انسان را گرفتار سهو می کند؟ امام صادق(ع) فرمودند: «خیر، هر انسانی گرفتار سهو در نماز می شود و لیکن مراد این است که نماز می خواند، ولی آن را در اوّل وقتش نمی خواند» 📓 وسائل‏ الشیعة، ج 4، ص 114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱•🌸 ❤️آیت الله بهجت (ره): 🌸 🌱خود را کم دست نگیرید ،😉 در هر کار خیری خود را به قدر نخود🥜 هم شده شریک کنید☺️ ، شاید همان کار خیر بی ریا قبول و باعث نجاتتون شد 🌙ضمن اینکه انجام کار خیر توفیق آور است . (توفیق زیارت ، رفیق خوب ، همسر و فرزند خوب و..)🌝✨ 🌸 ، کار خیر دوم را براتون ارمغان میاره💐 ، و این خیر دائمی باعث سعادتمندی و نجات انسان میشه🤩🌻.. 🌱در حدیث داریم می‌خواهی زیاد صدقه بده.. صدقه دادن زمینه نسل صالح است🍃.. صدقه تا و تا ۷ نسل روی انسان اثر می‌گذارد .»🌿🌾 📚 فضائل الصدقه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻 پارت۱۲۸ نویسنده:ت،حمزه لو از صبح پنج شنبه مادرم شروع کرد به تمیز کردن خانه و خرید میوه و شیرینی و تهیه ی و تدارک یک شام عالی.بعد از ناهار حسابی خوابم گرفته بود.به اتاقم رفتم و هنوز سرم را روی بالشت نگذاشته بودم که خواب تمام وجودم را تسخیر کرد. ناگهان با صدای زنگ تلفن چشمانم را باز کردم..هرچه به اطرافم نگاه کردم نفهمیدم چند ساعت خوابیدم.مادرم در آشپزخانه بود و صدای تلفن را نمی شنید.خواب آلود گوشی را برداشتم و گفتم:«الو!!» صدای حسین خواب را از سرم پراند:«سلام.خوبی؟» مشتاقانه گفتم:«حسین،تویی!!چطوری؟کجایی؟!» باخنده گفت:«من خوبم،شرکت هستم،تو کجایی امروز نیومدی دانشگاه،نگران شدم گفتم نکنه خدای نکرده اتفاقی افتاده باشه!» بغض گلویم را گرفت.بغضم را فرو خوردم و گفتم:«اتفاق که.....چه عرض کنم....امروز مهمون داریم،موندم خونه کمک مامانم کنم.» حسین دوباره خندید و گفت:«معلومه خیلی هم داری کمک میکنی،البته تو خواب!!» با حرص گفتم:«برو بابا دلت خوشه...!!» حسین با صدایی نگران پرسید:«چیزی شده؟!» دیگر نتوانستم بغضم را کنترل کنم،اشکم سرازیر شد و گفتم:«آره قراره دوست مامانم با پسرش بیان اینجا،همه دست به یکی کردن من و شوهر بدن و بفرستنم خارج!» حسین لحظه ای ساکت شد و بعد با صدایی لرزان گفت:«کسی نمیتونه تو رو به زور شوهر بده،ناراحت نباش،هر چی خدا بخواد همون میشه!!» با ناراحتی زیاد گفتم:«همین!!!!!» حسین پرسید:«خب انتظار داری چیکار کنم.؟هرچی میگم بیام با پدرت صحبت کنم قبول نمی کنی،تو بگو چیکار کنم!!؟» با بدجنسی گفتم:«هیچی بشین دعا کن که نصیب کس دیگه ای نشم!!!» خداحافظی کردم و گوشی را گذاشتم.خودم هم میدانستم که تا چه حد بدجنس بوده ام و با حرفم دل حسین را آتش زده ام. هوا تاریک شد و مهمانان از راه رسیدند.یک پیراهن ساده و بلند مشکی پوشیدم و موهایم را با کش پشت سرم بستم.دلم میخواست به چشمشان زشت بیایم.سلام سردی کردم و روی مبل تک نفره نشستم. نازی زن بلند قد و باریک اندامی بود با موهایی بور کرده و یک عالمه آرایش ،ناخن های بلندش را لاک بنفش زده بود و لباس کوتاهی به رنگ زرشکی به تن داشت.پسرش هم بلند قد و چهارشانه بود و چهره ی مردانه و گیرایی داشت.برخلاف انتظار من،تیپ و لباسش ساده و عادی بود.موهای کوتاه و اصلاح شده اش را هم خیلی معمولی شانه کرده بود و همین گیرایی چهره و قیافه ووضع معقولش کار مرا سخت تر میکرد. نازی با دیدن من،لبخندی بر لبانش نشست و با لحن پر نازی گفت:«وای مهناز جون ،اصلا بهت نمیاد دختر به این خانومی و خوشگلی داشته باشی.!!» بعد رو به من کرد و گفت:«مهتاب جون،چقدر بزرگ و ناز شدی ،ایشون هم پسر من آقا کوروش.» زیر لب سلام کردم و جواب شنیدم.مادرم بعد از تعارف چای کنار من نشست و مشغول صحبت با نازی شد. به گلهای قالی خیره شده بودم که نازی گفت:«مهتاب جون میشه لطفا جاتو با من عوض کنی،درست نمی فهمم مادرت چی میگه!» به ناچار بلند شدم و و کنار کوروش نشستم. 🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻