امام حسن علیه السلام .pdf
حجم:
10.12M
#کتاب_قصه #داستان #مذهبی #امام_حسن #مژده_گل
معرفی کتاب
کتاب شامل داستان هایی از زندگی امام حسن علیه السلام است که مناسب گروه سنی ب و ج است.
اگه قصه رو مطالعه کنید و به زبان کودکانه تر برگردونید مناسب گروه الف هم میشه ☺️
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
nikoonikan-book2.pdf
حجم:
2.77M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم
🌸کتاب pdf نیکان عجله دارد
🌺برگرفته از کتاب یکصد و پنجاه درس زندگی
حضرت آیت الله مکارم شیرازی مدظله العالی
☘️نیکو و نیکان خواهر و برادر هستند.
آنها یک خواهر کوچک هم دارند که اسمش نیکی است.
یک روز نیکان تصمیم می گیرد توپ بازی کند، برای همین هم دفتر و کتابش را می بندد و می رود سراغ توپش؛
اما آنقدر عجله می کند که ...
#داستان
#کودکان
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
nikoonikan-book4.pdf
حجم:
2.67M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم
🌸کتاب pdf نیکو و نیکان | قسمت چهارم
نیکان نا امید نمی شود
برگرفته از کتاب یکصد و پنجاه درس زندگی
حضرت آیت الله مکارم شیرازی مدظله العالی
نیکو و نیکان خواهر و برادر هستند.
آنها یک خواهر کوچک هم دارند که اسمش نیکی است.
یک روز نیکو متوجه شد کتاب قصهای را که از کتابخانه امانت گرفته گم کرده است.
نیکان وقتی ناراحتی نیکو را دید تصمیم گرفت به او کمک کند.
آنها برای پیدا کردن کتاب به پارک رفتند اما ...
#داستان
#کودکان
💎ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
فایل PDF ویژهنامه «کبوتران حرم رحلت امام 97».pdf
حجم:
8.48M
🎁هدیه کالای فرهنگی سالم
🌸🌸🌸کتاب pdf 🌸 ویژهنامه «کبوتران حرم رحلت امام خمینی
🌸آشنایی کودکان با شخصیت امام خمینی با شعر و داستان و سرگرمی
#امام_خمینی
#داستان
#شعر
#نیمه_خرداد
🌹ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
💠#داستان
🔸اثر اطعام به نیت اولیای دین
شخصی به محضر مرحوم شیخ رجب علی خیاط رفت.
و به او گفت من گرفتارم.زن ندارم.می خواهم ازدواج کنم.پول هم ندارم!
شیخ گفت:
برو شانزده دست غذا بخر و فقرا را اطعام کن،ان شاءلله مشکل تو حل خواهد شد.
شخص به جناب شیخ گفت:اخر برای خرید این شانزده دست غذا هم پول ندارم!جناب شیخ گفت:
برو قرض کن...
شخص پولی قرض کرد و شانزده دست غذا خرید و مشکلش حل شد.
از شیخ سوال کرد دلیل اینکه شما گفتید شانزده دست غذا چه بود؟؟؟؟!
زیرا به بعضی ها می گویید به نیت پنج تن پنج دست غذا بخر و به فقرا بده!
فرق من با آن ها چیست؟
شیخ گفت برای کار تو از حضرت ابوالفضل علیه السلام و حضرت زینب علیه السلام هم کمک گرفتم.
📚کیمیای محبت ،ص48.
#خواندنی
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
🌸#داستان ملاقات حاج شیخ محمد تقی بافقی رحمه الله با #امام_زمان ارواحنا فداه
🔸مرحوم حجّةالسّلام آقاي حاج شيخ محمّد تقي بافقي يكي از علماء مبارز زمان رضاشاه پهلوي بود كه مكرّر آن شاه ظالم او را زندان كرد و تبعيد نمود.
برادر او مرحوم ملاّ اسدالله بافقي رحمه الله گفته :
برادرم حاج شيخ محمّد تقي مكرّر به خدمت حضرت وليّ عصر ارواحنا فداه رسيده و قضايا را به من گفته و سفارش كرده بود، كه تا من زندهام آنها را براي كسي نقل نكنم ولي حالا كه از دنيا رفته براي شما چند حكايت از آن ملاقات ها را نقل مينمايم. يكي از آنها اين است كه ايشان ميفرمود:
💎قصد داشتم از نجف اشرف پياده، به مشهد مقدّس براي زيارت حضرت علي بن موسي الرّضا عليه السّلام بروم. فصل زمستاني بود كه حركت كردم و وارد ايران شدم،
كوهها و درههاي عظيمي سر راهم بود و برف هم بسيار باريده بود.
يك روز نزديك غروب آفتاب كه هوا هم سرد بود و سراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوهخانهاي رسيدم. كه نزديك گردنهاي بود،
با خودم گفتم، امشب در ميان اين قهوهخانه ميمانم صبح به راه ادامه ميدهم.
وارد قهوهخانه شدم ديدم جمعي از كردهای يزيدي در ميان قهوهخانه نشسته و مشغول لهو و لعب و قمارند .
با خودم گفتم خدايا چه بكنم اينها را كه نميشود نهي از منكر كرد، من هم كه نميتوانم با آنها مجالست نمايم هواي بيرون هم كه فوقالعاده سرد است.
✴️همينطور كه بيرون قهوهخانه ايستاده بودم و فكر ميكردم و كمكم هوا تاريك ميشد، صدائي شنيدم كه ميگفت: محمّد تقي، بيا اينجا!
به طرف آن صدا رفتم ديدم شخصي باعظمت زير درخت سبز و خرّمي نشسته و مرا به طرف خود ميطلبد!
نزديك او رفتم . او سلام كرد و فرمود محمّد تقي آنجا جاي تو نيست.
من زير آن درخت رفتم، ديدم، در حريم اين درخت هوا ملايم است و كاملاً ميتوان با استراحت در آنجا ماند و حتّي زمين زير درخت خشك و بدون رطوبت است ولي بقيّه صحرا پر از برف است و سرماي كشندهاي دارد.
به هر حال شب را خدمت حضرت وليّ عصر عليه السّلام كه با قرائني متوجّه شدم او حضرت بقيّةاللّه عليه السّلام است بيتوته كردم و آنچه لياقت داشتم استفاده كنم از آن وجود مقدس استفاده كردم. صبح كه طالع شد و نماز صبح را با آن حضرت خواندم آقا فرمودند : هوا روشن شد برويم.
من گفتم: اجازه بفرمائيد، من در خدمتتان هميشه باشم و با شما بيايم.
فرمود: تو نميتواني با من بيائي.
گفتم: پس بعد از اين كجا خدمتتان برسم؟
فرمود: در اين سفر دوبار تو را خواهم ديد و من نزد تو ميآيم.
بار اول قم خواهد بود
و مرتبه دوم نزديك سبزوار تو را ملاقات ميكنم،
وناگهان از نظرم غائب شد!
🔹من به شوق ديدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم و به راه ادامه دادم، تا آنكه پس از چند روز وارد قم شدم و سه روز براي زيارت حضرت معصومه عليهاالسّلام و وعده تشرّف به محضر آن حضرت در قم ماندم ولي خدمت آن حضرت نرسيدم.
از قم حركت كردم و فوقالعاده از اين بيتوفيقي و كم سعادتي متأثر بودم، تا آنكه پس از يك ماه به نزديك شهر سبزوار رسيدم .
همين كه شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم: چرا خلف وعده شد!!؟
من كه در قم آن حضرت را نديدم، اين هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسيدم.
✴️در همين فكرها بودم، كه صداي پاي اسبي شنيدم
برگشتم ديدم حضرت وليّ عصر ارواحنا فداه سوار بر اسبي هستند و به طرف من تشريف ميآورند و به مجرد آنكه به ايشان چشمم افتاد ايستادند و به من سلام كردند و من به ايشان عرض ارادت و ادب نمودم.گفتم: آقا جان وعده فرموده بوديد كه در قم هم خدمتتان برسم ولي موفّق نشدم؟
فرمود: محمّد تقي ما در فلان ساعت و فلان شب نزد تو آمديم تو از حرم عمّهام حضرت معصومه سلام اللّه عليها بيرون آمده بودي، زني از اهل تهران از تو مسألهاي ميپرسيد، تو سرت را پائين انداخته بودي و جواب او را ميدادي، من در كنارت ايستاده بودم، تو به من توجّه نكردي من رفتم!!
📕کتاب ملاقات با امام زمان جلد 1 ملاقات 27
✅آری!
باید که دمی غافل از آن شاه نباشی
شاید که نظر افکند آگاه نباشی
#جمعه
#خواندنی
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
#داستان
حمام آخرت
بهلول هارون را در حمام دید و گفت: به من یک دینار بدهکاری ، طلب خود را می خواهم.
هارون گفت: اجازه بده از حمام خارج شوم من که این جا عریانم و چیزی ندارم بدهم
بهلول گفت: در روز قیامت هم این چنین عریان و بی چیز خواهی بود
پس طلب دنیا را تا زنده ای بده که حمام آخرت گرم است و دستت خالی
#خواندنی
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
#داستان
مانند لقمان حکیم
حضرت صادق عليه السّلام فرمود:
روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اصحاب خود فرمود:
كدام يك از شما تمام مدت عمر خود را روزه مي داريد
و كدام يك تمام شب ها را زنده دارى مي نمائيد؟
سلمان فارسى عرض كرد: اى رسول خدا !
من پيوسته روزها را روزه مي دارم
و شب ها را به عبادت و زنده دارى مشغول هستم
و هر روز يك قرآن ختم مي كنم.
بعضى از اصحاب از سخنان سلمان در غضب شدند و گفتند: اى رسول خدا! اين مرد فارسى مىخواهد بر ما عرب ها فخر و مباهات كند. دروغ مي گويد. ما بسيارى از روزها را ديديم روزه دار نيست و شب ها مي خوابد.
پيغمبر اكرم فرمود: چه مي گوئيد ، سلمان مانند لقمان حكيم است. از او سؤال كنيد تا جواب بدهد.
آن وقت سلمان گفت : در هر ماه سه روز روزه مي دارم و خداوند مي فرمايد: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها (1) هر كس عمل نيكى به جا آورد، ده برابر خداوند پاداش به او مرحمت مى- كند . ماه شعبان را به ماه رمضان متصل مي كنم به اين كيفيت تمام روزها را روزه مي دارم
و پيغمبر اكرم فرمود: هر كس با طهارت بخوابد ،مانند آن است كه شب زنده دارى نموده، شب ها با وضو مىخوابم
و هر روز سه مرتبه سوره اخلاص مي خوانم.
صحابه چون اين سخنان را از سلمان شنيدند، گويا سنگى به دهانش انداخته اند ، شرمسار شدند و ديگر سخنى نگفتند . (2)
هرچند در متن روایت مذکور، روز های مورد نظر تعیین نشده است . اما با توجه به سایر روایات و تاکید فتاوای مراجع عظام در رساله های عملیه در باب روزه هاي مستحبي می توانید این سه روز را ، به یکی از دو نوع زیر روزه بگیرید :
1- روزة پنجشنبه اوّل و آخر هر ماه و چهارشنبة اوّل بعد از روز دهم ماه قمری .
2- روزهاي 13 و 14 و 15 هر ماه قمری . (3)
پی نوشت ها :
1. انعام (6) آیه 160 .
2. تفسير جامع، بروجردى، انتشارات صدر، تهران، 1366 ش، چاپ ششم.
3. رساله توضیح المسائل مراجع، دفتر انتشارات اسلامی ، 1386، چاپ پانزدهم ، ص 967 .
#خواندنی
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
💠#داستان
👈مستمند و ثروتمند💰
🔴رسول اکرم صلی الله علیه وآله طبق معمول، در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند.
🔵در این بین یکی از مسلمانان (که مرد فقیر ژندهپوشی بود) از در رسید. و طبق سنت اسلامی (که هر کس در هر مقامی هست ، همین که وارد مجلسی میشود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همانجا بنشیند، و یک نقطه مخصوص را به عنوان اینکه شأن من چنین اقتضا میکند در نظر نگیرد) آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطهای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست.
🟢از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامههای خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید.
🟡رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت:
➕ ترسیدی که چیزی از فقر او بتو بچسبد؟!
➖نه یا رسول الله!
➕ ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟
➖ نه یا رسول الله!
➕ ترسیدی که جامههایت کثیف و آلوده شود؟
➖نه یا رسول الله!
➕ پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟
➖ اعتراف میکنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که دربارهاش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم.
🟠مرد ژنده پوش: ولی من حاضر نیستم بپذیرم.
➕جمعیت: چرا؟
➖ چون میترسم روزی مرا هم غرور بگیرد، و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد.
📘اصول کافی: ج٢، ص٢۶٠
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
💠#داستان
👞 بند کفش 👞
🔴امام صادق عليهالسلام با بعضی از اصحاب برای تسلیت به خانه یکی از خویشاوندان میرفتند، در بین راه بند کفش امام صادق علیه السلام پاره شد، به طوری که کفش به پا بند نمیشد.
🔵امام کفش را به دست گرفت و پای برهنه به راه افتاد. ابن ابی یعفور (که از بزرگان صحابه آن حضرت بود) فورا کفش خویش را از پا درآورد، بند کفش را باز، و دست خود را دراز کرد به طرف امام، تا آن بند را بدهد به امام که امام با کفش برود و خودش با پای برهنه راه را طی کند.
🟢امام با حالت خشمناک، روی خویش را از عبدالله برگرداند، و به هیچ وجه حاضر نشد آن را بپذیرد و فرمود:
🟠اگر یک سختی برای کسی پیش آید، خود آن شخص از همه به تحمل آن سختی اولی است. معنا ندارد که حادثهای برای یکنفر پیش بیاید و دیگری متحمل رنج بشود.
📚 بحار الأنوار: ج١١، ص١١٧
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
💠#داستان
👈کفشدار حرم اقا امام رضا علیه السلام
سالها پیش سرباز خوزستانی پس از اموزشی موقع تقسیم دید افتاده مشهد دلگیر و غمگین شد
از طرفی ارادتش به اقا و از طرفی اوضاع بد مالی خانوادش
اولین شبی که مرخصی گرفت با همون لباس سربازی رفت حرم اقا تا درد دل کنه و دلتنگیش رو به اقا بگه
ساعتها یه گوشه حرم اشک ریخت وقتی برگشت به کفشداری تا پوتینهاش رو بگیره دید واکس زده و تمیزن
کفشدار با جذبه با اون هیبت و موهای جوگندمی وقتی پوتین هاش رو داد نگاهی به چشم سرباز که هنوز خیس و قرمز از گریه بود کرد و گفت : چی شده سرکار که با لباس سربازی اومدی خدمت اقا
سرباز گفت:من بچه خورستانم اونجا کمک خرج پدر پیرم و خانواده فقیرمم هیچکس رو ندارم که انتقالی بگیرم نمیدونم چکار کنم..........
کفشدار خندید و گفت: اقا امام رضا خودش غریبه و غریب نواز نگران هیچی نباش
دوسه روز بعد نامه انتقالی سرباز به لشکر ٩٢ زرهی اومد اونم تایم اداری
سرباز شوکه بود
جز اقا و اون کفشدار کسی خبر نداشت ازین موضوع
هرجا و از هرکی پرسید کسی نمیدونست ماجرا رو
سرباز رفت پابوس اقا و برگشت شهرش ولی نفهمید از کجا و کی کارش رو درست کرده
چند سال بعد داشت مانور ارتش رو میدید یهو فرمانده نیرو زمینی رو موقع سخنرانی دید چهرش اشنا بود.اشک تو چشماش حلقه زد
فرمانده حال حاضر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران قدرت اول منطقه امیر سرتیپ احمد پوردستان
مرد با جذبه با موهای جوگندمی همون کفشدار حرم اقا بود که اون زمان فرمانده لشکر ٧٧ خراسان بود
فرمانده لشکری که کفش سربازش رو واکس زده بود انتقالی اون رو به شهرش داده بود.
#خواندنی
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯
#داستان
کینه به دل مگیر.
💎روزی حکیمی مردی را دید که خیلی ناراحت و بود.
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
✨حکیم گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
🌷حکیم پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد?
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
🍀مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.
🍂حکیم پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
💐حکیم گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟
🍁بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.
🔶بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.
ڪانال ما را بہ اشتراڪ بگذارید👇
❣الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج❣
╭━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╮
@maktab_ommeabiha
╰━═━🍃❀🌺❀🍃━═━╯