#کتاب_کف_خیابون📚
#جلد_اول
📌خلاصه کتاب:
مامان رفت توی آشپزخونه، دیگه رو تمام حرکات و کارای مامان حساس شده بودم، یواشکی حواسم حتی به آب خوردنش هم بود.🧐
رفت سراغ تلفن خونه، داشت شماره میگرفت که من رفتم نشستم پیش تلفن توی حال، آروم گوشیو برداشتم جوری که متوجه نشه؛😅
وقتی بوق خورد، دیدم افسانه گوشیو برداشت، بعد از سلام و احوالپرسی، مامانم با دلخوری گفت: «افسانه ور پریده چرا نگفتی صاحب کارت مرد هست؟!»😒
افسانه هم بلند خندید و گفت:...
#مستند_داستانی📽
#سیاسی🕵🏻♂
@maktab_shohada_ketab