هدایت شده از ملت ایران باید قوی شود
بیاییم
امروز را مزین به صلواتهایی کنیم
که به نیت سربازان گمنام حضرت
مثل مدافعان حرم و مدافعان امنیت و .......خانواده هایشان
فرستاده میشود
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
💝🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💝
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
💌 #قسمت_اول شهیده منیره سیف، اول مهر ۱۳۳۸ در شهرستان نهاوند به دنیا آمد. پدرش قبل از انقلاب، مقنی
💌 #قسمت_دوم
#شهیده_منیره_سیف
🌷🍃 با شروع جنگ پدر و برادرم به جبهه رفتند. خواهر بزرگمان ازدواج کرده بود و منیره به عنوان بزرگ خانواده بود. درایت و مدیریتش در زندگی بسیار خوب بود. دقیق بود و به کارهای منزل رسیدگی میکرد. به مسائل دینیاش توجه خاصی داشت. با انضباط و مرتب بود. بسیار مهربان و خوشخنده بود و همه به خاطر این مهربانی جذبش میشدند و از او پیروی میکردند.
در مقابل کسانی که نسبت به امام و انقلاب مغرضانه رفتار میکردند، شجاعانه برخورد میکرد. نسبت به مسائل و اتفاقات روز بسیار آگاه بود و جریانها را دنبال میکرد.
منیره ۲۱ سالش بود که ازدواج کرد. خانواده همسرش خیلی اصرار داشتند که زودتر به منزل خودشان بروند. اما خواهرم از شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن بسیار ناراحت بود و میگفت: آمادگیاش را ندارم.
پدرم، چهره سرشناس و مذهبی نهاوند بود. از این جهت نسبت به خانواده ما حساسیت زیادی بهوجود آمده بود. منافقین در منزلمان، نامههای تهدیدآمیز میانداختند اما منیره با آرامش خود، ما را آرام میکرد.
🌷🌷🍃
قبل از شهادت منیره، نامههای تهدیدآمیز بیشتر شده بود. ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ بود. من و منیره در کوچه بازی میکردیم. مادرم ما را جهت انجام کاری، بیرون فرستاده بود. وقتی برگشتیم غروب بود و هوا تاریک شده بود. چند موتور سوار را در کوچه دیدیم. وقتی وارد منزل شدیم، دیدم خواهرم فریبا مضطرب است. او دو نفر را دیده بود که از پنجره آشپزخانه مشرف به کوچه آویزان شده و داخل را نگاه میکردند. ساعت 8:30 شب بود که همگی جهت صرف شام به آشپزخانه رفته بودیم. منیره در حیاط بود. مادرم رفت تا برای شام صدایش کند اما او اشتها نداشت و به خاطر شهادت شهیدان رجایی و باهنر ناراحت بود. با اصرار مادرم آمد اما دم در آشپزخانه نشست. خواهرم فریبا دائم از دو مرد پشت پنجره میگفت. ناگهان صدای خرد شدن شیشه را شنیدم. برگشتم تا نگاه کنم، شیشهها روی سر و گردنم ریخته بود و خون فوران میکرد. منیره گفت: «مادر، زینب.»🌷🍃
نارنجکی وسط سفره روی نان سنگک افتاده بود. درشت و سبز رنگ بود و جرقه میزد. همه نگاهش میکردیم. فقط یادم است که منیره گفت: «نارنجک جنگی». اوضاع عجیبی شده بود، هر کسی فرار میکرد. صدای خرد شدن شیشهها میآمد. لامپهای خانه ترکیده بود و تاریکی مطلق بود. همزمان داخل خانه، کوکتل مولوتف انداختند. خانه پر از خاک، دود و خاکستر شده بود. همه میدویدیم. صدای الله اکبر گفتن خواهرم معصومه را میشنیدم. ناگهان صدای مهیبی شنیدم. به خود آمدم و دیدم وسط حیات هستم. دو خواهر دیگرم را میدیدم. از منیره و مادرم خبری نبود. مادرم میگفت: «بچهها نگران نباشید. چند تا شیشه خرد شده. همه اینها فدای سر امام.» مادرم به دنبال منیره میگشت. مادرم وارد اتاق شده بود و جایی را نمیدید به همین دلیل سینهخیز میرفت، روی زمین دست میکشید. فکر میکرد که شاید منیره در حین فرار در اتاق افتاده باشد. در اتاق خانه، به برآمدگی بر میخورد. مادرم دستش به پای خواهرم خورده بود و او را میکشید.
از دور، قلب منیره را میدیدم. یک تکه از قلبش بیرون زده بود و آخرین ضربانها را میزد. مغزش از گوشهایش بیرون زده بود. دستش از آرنج قطع شده بود. از شاهرگش به شدت خون فواره میزد و به اطراف میپاشید. همه بدنش پر از ترکش بود و گوشتهای تنش به دیوارها و سقف پرتاب شده بود. کوکتل مولوتف در موهای او گیر کرده و تا نیمه موهایش سوخته و فیتیله خاموش میشود. آثار دست خونیاش روی در نشان میداد که میخواست نارنجک را بیرون بیاندازد اما آن منافقین از خدا بیخبر پنجره را از آن طرف میبندند. منیره وقتی میبیند چارهای ندارد، خود را روی نارنجک میاندازد و منفجر میشود.
بعد از آن، خواهرم را با ماشین یکی از همسایهها بردیم. آن شب در سردخانه بود. یکی از خواهرانم بستری شد. من هم ترکش خورده بودم. همسرش از این خبر ناگوار شوکه شد و چند روز در بیمارستان بستری بود. خواهرم را ۴ بار کفن کردند و در نهایت با کفن خونی به خاک سپرده شد. شش روز از شهادت خواهرم گذشته بود که پدرم از جبهه برگشت. در آغوش پدرم رفتم و خبر شهادت منیره را به او دادم. پدرم خیلی قوی بود. چشمانش پر از اشک شد و گفت: منیره به آرزویش رسید. آرزوی همه ما شهادت است. ۲۵ روز از شهادتش گذشته بودکه برادرم از جبهه آمد. او قضیه را از روزنامه مطلع شده بود.🌷🍃
بای ذنب قتلت؟ اگر منافقین را ببینم میگویم به کدامین گناه او را کشتید؟
منافقین برای قدرتطلبی، ریاستطلبی و امور دنیا افراد را قتل عام میکنند. به چه جرم و گناهی؟ باید جوابگو باشند. خواهرم یک نمونه از هزاران تن است. شهدای ترور، مظلومانه به شهادت رسید
🌷 برای شادی روح شهدا
و این شهیده صلواتی هدیه کنیم
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷🍃🌷
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
💔💞؛ 💞؛ اولین بانوی شهیده انقلاب اسلامی 💞 💔💞
💔💞؛
💞؛
با اولین بانوی شهید انقلاب آشنا شوید
آیا میدانید اولین بانوی شهید نهضت اسلامی امام عزیز(ره) کیست؟ اهل کدام شهرستان است و در چه سالی شهید شده؟
در این مطلب با زندگی «باختر بیگلری» اولین شیرزن شهید نهضت امام خمینی(ره) آشنا می شوید…
از ابتدای شروع نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری خمینی کبیر(ره)، زنان و مردان بسیاری به صف مجاهدان پیوستند و در راه اسلام از هیچ کوششی، حتی بذل جان دریغ نکردند. آن وقت در میان بانوان شهیدی که در راه حمایت از نهضت اسلامی خون پاکشان بر زمین ریخت، اولین بانوی شهید از شیرزنان عشایر است. بانوئی به نام «باختر بیگلری» که داستان زندگی و شهادت او بسیار شورانگیز است…
💌 باختر، شیردخت ایل نفر
در سال ۱۳۰۴ دختری در میان عشایر طایفه لرونفر از ایل «نفر» متولد شد که نامش را «باختر» گذاشتند. دختری با چهره ای درخشان و پیشانی ای بلند. پدرش مانند بقیه مردان طایفه دامدار بود. باختر کودکی اش را در طبیعت بسیار زیبای جنوب منطقه لارستانِ استان فارس و شمال استان خوزستان در ییلاق ها و قشلاق ها گذراند.💔🌷
💖نوجوان که شد با یکی از جوانان معتقد و سلحشور ایل نفر به نام «درویش بزرگی» ازدواج کرد. در سال های سیاه و خفقان آور دوره رضاشاه، نه تنها «باختر» که تمام عشایر ایران از سیاست های ظالمانه پهلوی اول، در تخته قاپو کردن عشایر–یکجانشینی اجباری- و غارت اموال شان توسط عمال حکومتی خاطرات تلخ بسیاری داشتند.🌷🍃
🌷اما تنها مرجع رسیدگی به آلام آنها در آن سال های سیاه و حتی سالهای بعد از روی کار آمدن پهلوی پسر، «دستگاه روحانیت و مراجع تقلید» بودند. برای همین عشایر ایل نفر مانند بسیاری از مردمان ایران زمین گوش به فرمان رهبران دینی خود بودند…
🌷🇮🇷 وقتی قیام آغاز شد
با فرا رسیدن سال ۱۳۴۲٫ش و شروع نهضت امام خمینی(ره) علیه سیاست های استبدادی و ضد مذهبی محمدرضا پهلوی، اخبار آن به عشایر منطقه لارستان رسید. برای همین دو تن از بزرگان و خوانین ایل «نفر» یعنی زیادخان بیگلری و رستم خان به نزد آیت الله سیدعبدالعلی آیت اللهی نماینده امام خمینی(ره) در منطقه لار رفتند و از ایشان درباره نهضت اسلامی امام کسب تکلیف کردند.
در آن جلسه بزرگان ایل متوجه عمق جنایت های حکومت پهلوی پسر علیه علما و طلبه ها در واقعه مدرسه فیضیه می شوند و در همان جلسه اعلام می کنند که آماده قیام علیه حکومت و حمایت تمام از نهضت اسلامی امام خمینی هستند.
💌 بانو باختر به صف مجاهدان پیوست
وقتی بزرگان ایل تصمیم به قیام و حمایت از نهضت امام خمینی(ره) را گرفتند، بانو باختر که شوهرش «درویش خان» و برادرش «زیادخان» هم جزء مجاهدان بودند، تصمیم گرفت با فرزندانش به کمک آن ها بشتابد. در نخستین مرحله قیام عشایر ایل به پاسگاه روستای عماده منطقه لارستان حمله کردند و از آنجا سلاح و مقداری مهمات را به غنیمت گرفتند.🌷
🌷🍃در مرحله بعد قیام کنندگان برای حفظ جان زن و فرزندان خود به کوهستان کوچ کردند تا بتوانند در نقاط صعب العبور کوهستان در مقابل ارتش شاه ایستادگی کنند. مقاومت و جنگ های پراکنده با ارتش شاه نزدیک یک سال طول کشید تا اینکه رژیم برای درهم کوبیدن قیام عشایر دست به حقه و نیرنگ زد…
آن روز که شهید شد…🌷🍃
🌷💔 بر اساس نقشه ارتش، یک سرهنگ ارتشی با پوشیدن لباس روحانیت خود را به مردم عشایر منطقه لارستان رساند و با گفتن اینکه فرستاده امام خمینی(ره) است و باید پیام ایشان را به قیام کنندگان ایل لر و نفر برساند، مردم را فریب داد و نشانی محل سکونت قیام کنندگان را در کوهستان های جنوب منطقه لارستان به دست آورد.💔🌷💔
🌷🍃به این ترتیب شبانه ارتش شاه به طرف گرمشت (کوهستان محل اختفای قیام کنندگان) حرکت کرده و صبح روز ۲۹ خرداد ۱۳۴۳٫ش در حالیکه مجاهدان در حال خواندن نماز صبح بودند را به شکل ناگهانی به توپ و گلوله بستند.💔🌷
🍃🌷در اندک زمانی نزدیک به ۱۱۷ نفر از مردمان ایل از مجاهدان گرفته تا زنان و کودکان به شهادت رسیدند. در میان شهدا اما زیادخانم برادر، درویش خان شوهر و پسر نوجوان بانو «باختر بیگلری» هم بودند. بانو باختر با دیدن جسم غرق به خون شوهر و پسرش، تنفگ برنو آن ها را به دست گرفت به میان سنگ لاخ ها فرار کرد.🌷💔
💔 جهاد و جنگ افراد باقی مانده با عمّال شاه چند روز ادامه پیدا کرد ولی به دلیل کمبود نیرو و سلاح، در نهایت این اندک مجاهدان در روز ۲ تیر ۱۳۴۳٫ش شکست خوردند. تعدادی شهید و تعدادی هم اسیر شدند. آنوقت بانو باختر بیگلری جزء مجاهدانی بود که با شلیک گلوله در آن روز شهید شد؛ تا اولین بانوی شهید نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری خمینی کبیر باشد.
📚 منبع:
کتاب «تاریخ تحولات ایل نفر در عصر پهلوی»، نوشته رسول احمدلو، ناشر نوید شیراز، چاپ اول ۱۳۹۲٫ش
تحریریه سایت باحجاب _ انوشه میرمرعشی
#بانوی_شهیدباختربیگلری
#ماملت_امام_حسینیم
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
بسم الله ❤️
ان شاءالله که خوب باشید قراره هر روز دیگه صلوات بفرستیم 😍
ثوابش و بدیم به برادرا و خواهرای شهیدمون.
بخشی از ثواب نذر ائمه و ظهور امام زمان (عج) ☺️
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲