🌷💞🌷
#شهیده_ناهید_فاتحی_کرجو
#قسمت_سوم
✅بعثي ها مي جنگيد و مادر شيرزني که مسئوليت سرپرستي و مديريت عاطفي خانواده را بر عهده داشت به تنهايي همه جا دنبال دخترش مي گشت تا اينکه بالاخره از چند نفر که ناهيد را مي شناختند و او را آن روز ديده بودند شنيد که چهار نفر، ناهيد را دوره کرده و به زور سوار ميني بوس کرده و برده اند.
🌷💞🌷منافق مسلح براي
اسير کردن يک دختر 16 ساله
چهره پر صلابت ناهيد نشان از اعتقادي راسخ و تفکري انقلابي داشت که رهبري امام خميني (ره) نشات مي گرفت و حاصل آن وحشت در وجود منافقين بود.
🌷💞🌷رعب و واهمه اي که آن ها را وا مي داشت براي بردن دختري با دستان بسته سه منافق مسلح را مامور کنند تا نشان دهند اين «کومله» ها هستند که به اسارت اعتقادات ناهيد درآمده اند.
🌷💞🌷 پس از دستگيري و آغاز اسارت ناهيد او را در روستاي «حلوان» در مدرسه اي که به زندان «کومله» تبديل شده بود مدتي زنداني کردند و شکنجه کردند و سپس به روستاي «هشميز» برده و وي را در تعاوني روستا زنداني کردند.
🌷💞🌷به دنبال ربوده شدن ناهيد مادر وي که در
آن زمان باردار بود نگران و مضطرب هرجايي که احساس مي کرد مي تواند نشاني از دخترش بيابد را جستجو مي کرد و با پريشان حالي سختي هاي سفر را به جان مي خريد و نمي توانست به هيچ چيز جز ناهيد فکر کند.
🌷💞🌷 دوري فرزند بسيار سخت و عذاب آور بود. «سيده زينت» به تمام آبادي هاي اطراف سقز، بوکان، ديواندره و مريوان براي پيدا کردن نشان يا خبري از ناهيد سر زد.
🌷💞🌷شهرهايي که در بسياري از آن ها جنگ و درگيري بود. او که وحشي گري «کومله» را ديده بود دائماً نگران بود که نکند دخترش به دست آن ها افتاده باشد.
🌷💞🌷«سيده زينت» حاضر بود هرجايي برود شايد خبري باشد. حتي در يکي از آبادي هايي که در اسارت «کومله»ها بود با زن ديگري که او هم به دنبال فرزندش بود توسط ضد انقلاب دستگير شد اما بعد از چند شب به کمک زن کدخدا موفق به فرار شده و ناراحت از اين که نتوانسته از دخترش اثري به دست بياورد به سنندج بازگشت و دوباره جستجو را آغاز مي کند.
🌷💞🌷ضد انقلاب با جنايات خود در دل اهالي روستا ترس و وحشت ايجاد مي کرد و تمام مايحتاج خود را از آب و غذا گرفته تا چهارپايان و ... همه را به زور اسلحه از آن ها مي گرفت. حتي در برخي روستاها با کشتن يکي دو نفر از جوانان به بهانه هاي واهي جرات اعتراض را از همگان گرفته بود.
🌷💞🌷با وجود خفقاني که در روستاي «هشميز» به وجود آمده بود مردم نسبت به زنداني کردن دختر 16 ساله اعتراض مي کردند و خواستار آزادي وي بودند.
✅ اما گروهک «کومله» با پاسخ هاي بي اساس مثل اينکه «اين دختر خائن است و جاسوس خميني» و اين که «باعث دستگيري نيروهاي ما شده» سعي مي کرد رفتار وحشيانه خود را توجيه کند و به هيچ کس اجازه نمي داد با ناهيد صحبت کند يا او را ملاقات کند.
🌷💞🌷 تنها زماني که براي شستن دست و صورتش او را به حوض مسجد مي بردند ناهيد اهالي روستا را مي ديد.
🌷💞💞💞💞💞💞💞💞💞🌷
🌷💞🌷
#شهیده_ناهید_فاتحی_کرجو
#قسمت_سوم
✅زنده به گور کردن دختر 16 ساله✅
⬅️اين بار در عصر جاهليت مدرن
🌷💞🌷اسارت و شکنجه ناهيد به دست «کومله» ها ادامه داشت تا اين که سنگ دلي و گرگ صفتي به اوج خود مي رسد و زنده به گور کردن دختران در سايه جاهليت مدرن اتفاق مي افتد.
👿«کومله» ها ناهيد 16 ساله بي گناه را شبانه به بيابان هاي اطراف روستا مي برند و جلو چشمان مظلوم و پاکش برايش قبر حفر مي کنند و او را زنده زنده دفن مي کنند.
🌷💞🌷وقتي او را زنده زنده دفن مي کردند ناهيد فقط 16سال داشت؛
✅ او را به شدت شکنجه کرده بودند.
✅ موهاي سرش را تراشيده بودند.
✅ هيچ ناخني در دست و پا نداشت.
✅جاي جاي سرش کبود و شکسته .
✅ناهيد نوجواني اش را فداي ارزش هايي کرد که به آن اعتقاد داشت و تا آخرين لحظه پشتيبان رهبرش، امام خميني(ره)، بود.
✅ناهيد که بعدها به «سميه کردستان» معروف شد در کنار ديگر شيرزنان شهيد ديار مجاهدت هاي خاموش، کردستان راست قامت، نقش سرخي در دفتر تاريخ ايران زمين شد تا مردان و زنان کرد،
✅شيعه و سني، پير و جوان در کنار رزمندگان جبهه هاي جنوب با اتحاد و همبستگي دست بيگانگان را از اين خاک مقدس کوتاه کنند.
✅يک روز پس از شهادت ناهيد در ميان اهالي آبادي صحبت هايي درباره زنده به گور کردن دختر 16 ساله به گوش مي رسيد.
✅گروهک «کومله» براي آن که بر جنايت خود سرپوش بگذارد ابتدا اعلام مي کند که ناهيد را آزاد کرده اما با پافشاري مردم و پيدا شدن قبر شهيد «ناهيد فاتحي کرجو» معروف به «سميه کردستان» آن ها اقرار مي کنند که چون او جاسوس بوده او را اعدام کرده اند.
✅ به اين ترتيب خوي پليد منافقين آشکار تر شد تا دشمني ۰ با آن ها بيشتر شود.
🌷💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
ادامه دارد
لطفا به کانال ما بپیوندید
🇮🇷 مکتب سلیمانی 🇯🇴
#قسمت_دوم #شهیده_صدیقه_رودباری # شهیده صديقه رودباری 🎀☀️🎀☀️🎀☀️🎀☀️🎀 هدفش از ابتدا یاری اسلام بود؛
🌹💌🌹 نگاهی به زندگی جهادگر شهیده
#صدیقه_رودباری
#قسمت_سوم
🌷* مادر تازه از بازار برگشته بود خانه. خسته بود. روی پله ها نشست. صغری گفت: صدیقه جان: آبجی یه لیوان آب برای مادر بیار. صدیقه به حرف خواهر بزرگترش با لیوان آب کنار مادر آمد و گفت: برای چی هر روز، هر روز راه می افتید می رید بازار؟ خودتون را خسته می کنید. بازارچه خبره؟ چکار دارید اونجا؟
🌷 خواهر گفت: آدم که دختر دم بخت داره، باید از قبل آماده باشه.دختر جهاز می خواد، اسباب رختخواب، اسباب آشپزخانه، سرویس قاشق چنگال، اسباب سماور، چند قواره پارچه نبریده تو بقچه. موقع عروسی، آورد و بُرد داره، جاخالی را داره، مادر باید از حالا به فکر باشه.
🍃🌷مادر گفت: الهی خیر ببینی صدیقه جان! دختر دم بخت مادر
برو جعبه ها را ببر توی انباری، قوطی برای قند و شکر و چای کنار سماور خریدم، ببین خوشت می یاد مادر؟ رنگش را دوست داری؟
🌷🍃صدیقه میان حرف مادر دوید و گفت: جهاز من تفنگه.
🌷🌷مادر روسری اش را باز کرد و گفت: من که نمی گذارم تو بری سربازی. بری سپاه دانش سرباز شاه بشی، خدمت کنی. من بچه ام را دوست دارم، نمی گذارم اینطور جاها بره.
🌷صدیقه کنار خواهرش نشست و گفت: اونجا که خودم هم قبول ندارم، من سربازه آقا هستم. مادر دستش را روی زانو گذاشت و در دل گفت: آقا خودشون گفتن سربازها من توی قنداق هستن، راست می گفتن، همونا که بزرگ شدن، همونا چیز فهم شدن.
🌷و بلند رو به صدیقه گفت: حالا کو تا شر شاه از سر ما کم بشه و لازم باشه، تو تفنگ دست بگیری و به فکر اینجور چیزها باشی، تو حالا 14 سال بیشتر نداری، اینجور حرفها رو هم نزن، از کی یاد گرفتی؟
🍃🌷و خودش در دل جواب داد، صغری، عبدالخالق، حمید چهارتایی، خواهر و برادر که گوشه اتاق می نشینند و پچ پچ می کنند همین حرفها را می زنند. سپس با صدای بلند گفت: صغری جان بیا اینها را ببر توی انباری و حرفت را قطع کن
✅ ادامه دارد....
💎کانال #نگاه_مادر↙️
╔═🕊🍃═════╗
🆔 @Negah_madar
╚═════🍃🌾═╝
#هجوم_خاموش...
موضوع: صهیونیسم جهانی و پوشش
#قسمت_سوم
با ما همراه باشید....
💞 #نگاه_مادر
🆔 @Negah_madar
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲