eitaa logo
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
278 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
767 ویدیو
51 فایل
--کانال رسمی متولد بهار ۱۳۷۲🌿 پیوسته به سیدالشهدا بهار ۱۳۹۵🕊️ :/ آرمان ما تشکیل جامعه انقلابی و مهدوی است! •سایت‌جهت‌آشنایی↓ http://shahiddaneshgar.ir •صفحه اینستاگرامی↓ @maktab.abbasdanshgar.ir •جهـت ارتبـاطات بیشـتر↓ @mohammadmahdi1996 @Y_akhoondi
مشاهده در ایتا
دانلود
13.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بریم یه افـطار کربـلا مشـتاق دیدار کـربـلا یه قبر خالی تو حـرم واسم نگهدار کربـلا..! •🤍🌙• ✓مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ [ 🆔@maktababbasdanshgar ]
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۱۸۷ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش دوم محبت شهید به برادران ...همگی دور مزارش
۱۸۸ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم علیزاده، استان تهران : مدتی بود که از فشار روحی رنج می‌بردم. دیگر کم آورده بودم. فقط به مُردن فکر می‌‌کردم. از همه‌چیز ناامید شده بودم. خوب خاطرم است آن روز باران می‌آمد. اتفاقی عکس عباس را در فضای مجازی دیدم. از آن لحظه‌ای که چشمم به چشم عباس خورد، برق نگاهش من را متحول کرد. در همان نگاه اول دلبستۀ او شدم. از آن روز عباس مرتب کمکم می‌‌کند. کاش چند سال قبل او را می‌‌شناختم و او را الگوی زندگی‌‌ام قرار می‌‌دادم! وقتی به گذشته نگاه می‌‌کنم، می‌بینم در ۳۴ سالی که از سنم می‌گذرد، من هرگز نماز نمی‌‌خواندم. با آمدن عباس به زندگی‌‌ام بود که نمازخوان شدم. اول وقت در مسجد حاضر می‌‌شوم. عضو بسیج شدم. هرچه فکر می‌‌کنم، می‌‌بینم محبت و کمک شهید عباس بود که مسجدی شدم. آشنایی با شهید عباس باعث شد اخلاقم تغییر کند. مرتب برای شادی روحش صلوات می‌فرستم. یک بار عکس عباس را به بسیج خواهران بردم. همه تعجب کردند. تعجب از عکس شهید، تعجب از اینکه من با این شهید آشنا شدم. ...
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۱۸۸ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم علیزاده، است
۱۸۹ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم برزگر، استان قم : گره کوری در زندگی‌‌ام ایجاد شده بود. هرچه تلاش می‌‌کردم که این مشکل حل شود به در بسته برمی‌‌خوردم. از دوستانم شنیده بودم که شهید مدافع حرم، عباس دانشگر، مشکل‌‌گشایی می‌‌کند. دوستانم گفتند برای اینکه زودتر به نتیجه برسی، یک هدیۀ معنوی به روح مطهر او بفرست. عهد کردم که اگر مشکلم برطرف شود، ۱۴۰۰۰ هزار صلوات به‌نیت چهارده معصوم بفرستم و ثواب آن را به روح شهید هدیه کنم. یک روز وضو گرفتم، شروع کردم به صلوات فرستادن. چند روزی گذشت. هنوز صلوات‌ها کامل نشده بود که مشکلم برطرف شد. از آن روز به‌بعد اعتقادم به مقام شهدا بیشتر شد. امیدوارم این ارتباط با شهید را در طول عمرم حفظ کنم. ...
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۱۸۹ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم برزگر، استا
۱۹۰ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم فاطمی : یک روز با حالی پریشان از کنار هیئت خواهران رد می‌شدم که صدای مداحی جذابی از آنجا به گوش رسید. وارد هیئت شدم. پرده را که کنار زدم. عده‌ای خانم در حیاط خانه با لباس‌های سفید رنگ مشغول فعالیت بودند یک گوشه حیاط عکس شهدا را روی دیوار نصب کرده بودند. دقیقاً روبه‌روی آن عکس‌ها نشستم. با تعجب به آن‌ها نگاه می‌کردم. هیچ‌کدام را نمی‌شناختم. به اسم‌هایی که زیر عکس‌ها نوشته شد بود، دقت کردم. اسم عباس را خیلی دوست داشتم؛ به‌خاطر همین، به عکس عباس دانشگر توجه زیادی کردم. احساس کردم چشمانش به‌سوی من است و نگاهم می‌کند. وقتی از جلسه بیرون رفتم، فقط به نگاه او فکر می‌کردم. آن لحظه شهید عباس احساس عجیبی بهم داد. انگار که سال‌هاست باهاش رفیقم. در فضای مجازی جست‌وجو کردم و با او بیشتر آشنا شدم. از آن زمان به‌بعد، مسیر زندگی‌ام عوض شد. تصمیم گرفتم به هیئت بروم و چادر بپوشم. عباس را رفیق شهیدم قرار دادم. از هیئت خواهران و شهید عباس دانشگر ممنونم که مرا به این راه دعوت کردند. به رفیق شهیدم می‌گویم: عباس‌آقا، با دل من چه کرده‌ای! تو را ندیدم، اما گویی تو را در عالمی دیگر دیده‌ام و از دوستان یکدیگر بوده‌ایم. نمی‌دانم حکمت این آشنایی و رفاقت دیرینه که در جان من ریشه دوانیده است در چیست... احساس عجیبی است... احساسی که کلمات حقیر و قاصر از بیان آن‌اند. ...
39.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⟨🌿بِسمِ رَبِّ الْعَظٖیم🌿⟩ در لحظات تحویل سال یادمان باشد ، تا اینجا که رسیدیم چه کسانی برای امنیتمان جان‌فدا شدند ؛ چه کسانی برای حفظ حریم امن وطن و حرم شهد شهادت نوشیدند! یادمان باشد امسال چه گذشت، چگونه گذشت! یادمان باشد و در میان دعاهایمان یادکنیم از عزیزانی که دیگر در بین خانواده‌شان نیستند ؛ برای من و تو!... --پروردگار یگانه ام، دستانم برای دعا به سمت توست!... یٰا مُقَلِّبَ الْقُلوبِ والْأَبْصٰار قلبم را از یادت سرشار و چشمم را از هرچه غیر خودت فرو‌ بدار! یٰا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهٰار در روز و شب ذهن و فکرم را به ذکرت گره بزن! یٰا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوٰال کمکم کن احوالم را به احوال بندگان محبوبت همچون برادرم عباس، شبیه سازم! حَوِّلْ حٰالَنٰا أِلٰی أَحْسَنِ الْحٰال حالمان را با ظهور حضرت حجت ‹عج› به بهترین حال بدل کن! ما عبد سیَه روی تو هستیم و نگاهمان به لطف و رحمت توست ، دستمان را بگیر!... «نوروز ۱۴۰۳ بر همگی مبارک» ----•°🌿°•----•°🌿°•---- ✍🏻 ✓مجموعه‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ [ 🆔@maktababbasdanshgar ]
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۱۹۰ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم فاطمی : یک
۱۹۱ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم شریفیان : آخرین زنگ مدرسه را زدند. همراه دوستانم از مدرسه خارج شدیم و به‌سمت خانه رفتیم. چند قدمی از مدرسه دور نشدیم که یک تابلو توجهم را به خودش جلب کرد. تابلویی که بر روی آن سیمای زیبای شهیدی نقش بسته بود. شهید مدافع حرم عباس دانشگر لبخند زیبایش، دلم را مجذوب خودش کرد؛ همچون یک صیاد ماهر که دام را برای صیدش ماهرانه پهن می‌کند. مات و مبهوت چهرۀ زیبایش شدم. شهید شهر خودمان بود؛ اما نمی‌شناختمش. انگار چشمانش با من سخن می‌گفت. گویی می‌خواست دستم را بگیرد و مرا به جمع دوستدارانش بیفزاید؛ اما من توجه چندانی نکردم. روزها از پی هم می‌گذشت و من روزبه‌روز بیشتر غرق روزمرگی خویش می‌شدم. تا اینکه یک شب در سال ۱۳۹۷ خوابش را دیدم؛ همان شهیدی که با چشمانش با من سخن می‌گفت. انگار می‌خواست مرا با قله‌های عشق آشنا کند؛ اما من توجهی نداشتم. آخر من گناهکار کجا و رفاقت با شهید پاک و بی‌گناه کجا؟!.. ...
«سال ۱۴۰۳ بر همگی مبارک!🌷» الهی امسال حاضرتر از سال قبل و آماده‌تر باشیم برای اون اتفاق بزرگ و مبارک... الهی امسال سال ظهور امامی باشه که مدت‌هاست منتظر ماست... حَوِّلْ حٰالِنٰا إِلَیٰ أَحْسَنِ الْحٰالْ بِظُهورِ الْحُجَّة!🤲🏻 ✓مجموعه‌مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ [ 🆔@maktababbasdanshgar ]
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۱۹۱ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم شریفیان :
۱۹۲ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍بخش سوم محبت شهید به خواهران ... آن شب گذشت. چند روز بعد، قرار شد دختران مدرسه را به اردوی راهیان‌نور ببرند. دوست داشتم همراه دوستانم به اردو بروم. اسم اتوبوسی که قرار بود به راهیان‌نور برویم، به نام همین شهید بود. تعجب کردم. این‌ها همه نشانه بود؛ اما بازهم توجهی نداشتم و از کنارش به‌آسانی می‌گذشتم. چند مدتی بود مشکلی برایم پیش آمده بود. هر کاری می‌کردم حل نمی‌شد. خیلی ذهنم را مشغول خودش کرده بود. در فضای مجازی عکس شهید را جست‌وجو کردم و شروع به صحبت با او کردم. از مشکلاتم گفتم و راه چاره خواستم. هرآنچه دل تنگم می‌خواست، برای شهید گفتم و با زلال اشک، دخیل بستم دلم را به پنجرۀ عنایت شهدا و دست آسمانی گره‌گشایشان. چیزی از درددلم با شهید نگذشته بود که سر سجاده‌ام گوشی همراهم زنگ خورد. دوستم بود. مژدگانی می‌خواست. خبر رفتن به خانۀ شهید عباس دانشگر را به من داد. آری! شهید عباس دانشگر، همان شهیدی که نگاه نافذ و لبخند گیرایش مرا مجذوب کرده بود که هم نیک‌سیرت بود و هم نیک‌صورت بود، به خانۀ پدرش دعوتم کرد. الحمدلله بعد از مدتی مشکل من هم حل شد. این ماجرا سبب شد به زنده بودن شهدا یقین کنم. چه خوش گفت حضرت حافظ که «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما». ...
📍محفل قرآنی امام حسنی ها گزیده ای از حال‌و‌هوای شعف انگیز ورزشگاه آزادی، در روز ولادتِ اولین گلِ علی‹ع› و فاطمه‹س› کریم اهل‌البیت حضرت حسن مجتبی علیه‌السلام.🌸🌱 با یاد شهید عباس دانشگر عزیزمان🕊 ↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۱۹۲ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍بخش سوم محبت شهید به خواهران ... آن شب گذشت. چ
۱۹۳ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم زرین : عباس را برای اولین بار در فضای مجازی دیدم. البته بهتر است بگو یم عباس‌جان خودش آمد و پیدایم کرد. خیلی از خدا دور شده بودم. خیلی دچار سردرگمی و افسردگی روحی بودم. عباس آمد و چنان روح و روانم را متحول کرد که ساعت‌ها مدام اشک می‌ریختم. از غصه‌ها، از گناهانم، از حال پریشانم با شهید حرف می‌زدم و درددل می‌کردم و عاجزانه می‌خواستم نگاهم کند، شفاعتم کند. عباس تنها واسطۀ من برای شفاعت پیش خدا و ائمۀ اطهار(علیهم‌السلام) شده بود. رفیق آسمانی‌ام. «داداش شهیدم» صدایش می‌زدم. تا اینکه یک شب خوابش را دیدم. عباس‌جان را با همان لبخند قشنگ و آسمانی‌اش دیدم. قشنگ‌ترین خواب عمرم بود. صبح که بیدار شدم، حال عجیبی داشتم. خوشحال بودم مهر تأیید زده به رفاقتمان و قبولم کرده است. بعد آن روز رفاقتم باهاش عمیق‌تر شد. نماز اول‌وقتم درست شد. مناجات شبانه، نماز شب، ذکر گفتن، حجاب و دوری از گناه اولین درس‌های معرفتی بود که به‌لطف خدا از دست‌نوشته‌های عباس به من هدیه داده شد. ...
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بِسْمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَنِ‌الرَّحِيمِ🌾 إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ﴿۱﴾ آنگاه كه خورشيد به هم درپيچد ـ... وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ﴿۷﴾ و آنگاه كه جانها به هم درپيوندند وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ﴿۸﴾ پرسند چو زان دخترك زنده به‏ گور بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ ﴿۹﴾ به كدامين گناه كشته شده است ـ... ✓مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ ⟨ 🆔@maktababbasdanshgar
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۱۹۳ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم زرین : عبا
۱۹۴ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم احدی : سال ۱۳۹۸ کنکور داشتم. از اتاقم بیرون رفتم تا کتابی را بردارم. یک لحظه به صفحۀ تلویزیون نگاه کردم. دیدم خانم جوانی صحبت می‌کند. گوش کردم دیدم همسر شهید بزرگوار مدافع حرم، شهید عباس دانشگر، است. صحبت‌های خانم دانشگر خیلی به دلم نشست. ناخودآگاه گریه‌ام گرفت. وقتی عکس شهید را از صفحۀ تلویزیون دیدم، با خودم گفتم: با این سن کم و تازه‌داماد چطوری عاشق خدا و اهل‌بیت(ع) شد و رفته سوریه؟ همان یک نگاه باعث شد تا من بیشتر کنجکاو شوم و برای شناخت بیشتر او جست‌وجو کنم. از آن‌موقع شهید شد الگوی زندگی من و رفیق شهیدم. صحبت‌های خود شهید و وصیت‌نامه‌اش نشانگر عشق و ایمان به خداوند متعال است. شهیدی که عاشقی را با دفاع از حریم ولایت معنا کرد. شهیدی که سجده‌هایش طولانی بوده. حضور قلب در نماز را حتی در تصویرش هم می‌شود احساس کرد...