eitaa logo
* مکتب‌شهدا .
1.7هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
697 ویدیو
48 فایل
- صورت‌پیوند‌جهان‌بود‌علی‌بود ؛ تا نقش‌زمین بود و زمان بود علی بود 💙 ؛ #یاعلي . - تبلیغات‌ ؟ @Tablighat_maktab - شرایط‌کپی‌و‌تبادلات‌با‌ما ؛ @Sharayet_maktab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
* مکتب‌شهدا .
#قسمت_ششم_و_آخر روی صندلی های کافه قشنگی که گویا پاتوق خودشان بود جابجا شدیم. در و دیوار پر بود از
سلام علیکم خوشتون اومد؟ قشنگ بود؟ دوستش داشتین؟! بازم از اینا بزارم؟😉 اینجا بفرمائید👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16738945477505
سلام عالی بود ___ خوشحالم خوشتون اومده☺️
مقدمه داستانی از جنس بازگشت... داستانی از جنس پروانه شدن... داستانی از جنس هوا شدن... مجموعه کتاب های هوای حوّا، دربرگیرنده روایت داستانی از دختران و زنانی است که در مسیری جذاب و رهایی بخش قرار گرفتند. در این کتاب با داستان کیانا همراه می شویم. 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚 در را بستم و برای هزارمین بار به شیشهء توی دستم نگاهی انداختم.قرص های درونش پرو پیمان بود و خوش رنگ. انقدر که هوش کردم تا قبل از رسیدن شب،همانجا وسط کوچهء قدیمی و تنگ و ترش خانه مادر بزرگ چندتایی از آنها باهم بیندازم بالا و تمام... ولی نه.باید صبوری می کردم. تاشب باز هم کار های نیمه تمامی داشتم که باید به پایان می رساندمشان. قوطی را توی کیفم پرت و فکر کردم که یعنی ننه سوری امشب بدون اینها خوابش می برد؟ شانه بالا انداختم و سنگی که پیش پایم بود را شوت کردم.خب به من چه؟ این همه شب من بی خواب بودم و حالا یک شب هم دیگران،به کجای دنیا بر می خورد مثلا؟ دلم پر بود و داشت سر می رفت ولی باید صبوری می کردم. به خودم تشر زدم((کیانا!هی دختر...تومی تونی.باید اون کار لعنتی نیمه تموم رو اول به ته برسونی و بعد خط بکشی روی هرچیزی که دلت می خواد. می دونی اگه بابا و مامان بفهمن تو مدت ها با دامون دوست بودی و حالا با نامردی پرت شدی کنار،چه وضعیت افتضاحی پیش میاد؟)) به در آهنی و دیوار های تا کمر نم کشیدهء پشت سرم نگاه کردم.بیچاره ننه سوری وقتی فردا خبردار می شد که نوه بزرگء دختری اش دار فانی را وداع گفته چه حالی می شد؟خودم هم خنده ام گرفت.چه غلط ها!دارفانی...باید می گفتم((ریق رحمت رو سر کشیده)) این بهتر بود و بیشتر به وضع و حال خراب حالایم می آمد. 🧡ادامه دارد... 🔴کپی"ممنوع" "حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ" @Aroundlove
مقدمه داستانی از جنس بازگشت... داستانی از جنس پروانه شدن... داستانی از جنس هوا شدن... مجموعه کتاب های هوای حوّا، دربرگیرنده روایت داستانی از دختران و زنانی است که در مسیری جذاب و رهایی بخش قرار گرفتند. در این کتاب با داستان کیانا همراه می شویم. 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚 در را بستم و برای هزارمین بار به شیشهء توی دستم نگاهی انداختم.قرص های درونش پرو پیمان بود و خوش رنگ. انقدر که هوس کردم تا قبل از رسیدن شب،همانجا وسط کوچهء قدیمی و تنگ و ترش خانه مادر بزرگ چندتایی از آنها باهم بیندازم بالا و تمام... ولی نه.باید صبوری می کردم. تاشب باز هم کار های نیمه تمامی داشتم که باید به پایان می رساندمشان. قوطی را توی کیفم پرت و فکر کردم که یعنی ننه سوری امشب بدون اینها خوابش می برد؟ شانه بالا انداختم و سنگی که پیش پایم بود را شوت کردم.خب به من چه؟ این همه شب من بی خواب بودم و حالا یک شب هم دیگران،به کجای دنیا بر می خورد مثلا؟ دلم پر بود و داشت سر می رفت ولی باید صبوری می کردم. به خودم تشر زدم((کیانا!هی دختر...تومی تونی.باید اون کار لعنتی نیمه تموم رو اول به ته برسونی و بعد خط بکشی روی هرچیزی که دلت می خواد. می دونی اگه بابا و مامان بفهمن تو مدت ها با دامون دوست بودی و حالا با نامردی پرت شدی کنار،چه وضعیت افتضاحی پیش میاد؟)) به در آهنی و دیوار های تا کمر نم کشیدهء پشت سرم نگاه کردم.بیچاره ننه سوری وقتی فردا خبردار می شد که نوه بزرگء دختری اش دار فانی را وداع گفته چه حالی می شد؟خودم هم خنده ام گرفت.چه غلط ها!دارفانی...باید می گفتم((ریق رحمت رو سر کشیده)) این بهتر بود و بیشتر به وضع و حال خراب حالایم می آمد. 🧡ادامه دارد... 🔴کپی"ممنوع" "حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ" @Aroundlove
عید مبعث بر همه شما عزیزان تبریک و تهنیت باد💕 امروز محمد شده بر عالم پیامبر 🍃 برگزیده شده از سمت خداوند 🌱
رضایت♥️🗒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقا همینجور که میدونید بنده به جای چادر خاکی مادرم زهرا اومدم تا در خدمت شما باشم🙂 کاری،نظری،امری داشتید پیوی در خدمت هستم💕 https://eitaa.com/X_x_32 فقط من همیشه آنلاین نیستم شاید در طول روز یک ساعت آنلاین باشم😇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی خوشگل میشی..... حاج حسین یکتا 🆔@maktabe_shohada1