به خاطر دایی جان شهید به همه ی تبلیغات تخفیف ویژه میدیم و میتونند از خدمات که لینکش اول کانال هست انتخاب کنید✋🏼♥️
@Okcifk313
من جهت رزرو تبلیغات
- مکتبشهدا ؛
جهت گفتگویی #دلی با خدا🥺💔 هرکی حالش بده گوش بده حالتو خوب میکنه(:
کاملشو بفرستم؟
ناشناس بگید
https://eitaa.com/kevkwo
1_4564014265.mp3
3.41M
به بزرگیــــت ببخـش...(:💔"
💔¦ #خدایمن
🖇¦ #نواینوکری
- مکتبشهدا ؛
به بزرگیــــت ببخـش...(:💔" 💔¦ #خدایمن 🖇¦ #نواینوکری
درخواست دادید فرستادم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬حجاب اصیل ایرانی
🖊بعضیا از ایرانی بودن فقط شعار و ژستش رو بلدن... چرا الان یادشون میره آریایی باشن؟!🦋
•🦋←#حجاب
「➜@maktabe_shohada1🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کلیپ خیلی قشنگ
که دلتون پر بکشه حرم امام رضا❤
#امام_رضا
#حتما_ببینید 👌♥️
#از_دستش_ندید 😍
😍¦@maktabe_shohada1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 عروس ودامادکارت دعوت فرستادن برای امام رضا(ع) و ایشونو دعوت کردن به عروسیشون،حالاببینیدامام رضابراشون چی کارکرده!
اینکلیپ حال دل آدمو دگرگون می کنه😍
❤️¦ #امام_رضا ع
🔗¦@maktabe_shohada1
•
•
شیطان : مرادرسهجایادکن،دراینسهجا
حضوردارم.
۱-هنگامیکهمردنامحرمبازنینامحرمبا
هم
خلوتکردهاندمنسومینآنهاهستم.
۲-هنگامخشموعصبانیت.
۳-بههنگامقضاوت.
🍒¦ #تلنگر
#ادضدگلوله
🍒❤️﹉@maktabe_shohada1
یه محفل رو که وقت نشد بزارم پی دی اف اون رو در کانال میفرستم بخونید حتما
لطفا ترک نکنید امتحانات بشدت سخت هست🌿
#ادضدگلوله
1_3534997232.PDF
339K
بسم الله الرحمن الرحیم
#پیدیافبحث
چت با نامحرم‼️
بخوانید...!🙂
چت کردن با جنس مخالف و رد و بدل کردن صحبت های
معمولی، چه حکمی دارد❓
آیا چت کردن با نامحرم اگر در مورد مسائل دینی باشد حرام
است❓
و...
#ادضدگلوله
🍃¦@maktabe_shohada1
- مکتبشهدا ؛
بسم الله الرحمن الرحیم #پیدیافبحث چت با نامحرم‼️ بخوانید...!🙂 چت کردن با جنس مخالف و رد و بدل
نظراتتون اینجا بنویسید:
https://harfeto.timefriend.net/16814043300212
#ادضدگلوله
https://eitaa.com/kevkwo
اینجا پاسخ داده میشه(:
- مکتبشهدا ؛
. . .بسماللهرحمانرحیم. . . امروز راس ساعت ۵،۱۷ قرعه کشی می کنیم.
دوستا با کمی تخیر الان اجرا می کنیم
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت 6⃣
نه ساله شده بودم. مادرم نماز خواندن را یادم داد. ماه رمضان آن سال روزه گرفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود، اما روزه گرفتن را دوست داشتم.
با چه ذوق و شوقی سحرها بیدار می شدم، سحری می خوردم و روزه می گرفتم.
بعد از ماه رمضان، پدرم دستم را گرفت و مرا برد به مغازه پسرعمویش که بقالی داشت.
بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «آمده ام برای دخترم جایزه بخرم. آخر، قدم امسال نه ساله شده و تمام روزه هایش را گرفته.»
پسرعموی پدرم یک چادر سفید که گل های ریز و قشنگ صورتی داشت از لابه لای پارچه های ته مغازه بیرون آورد و داد به پدرم.
پدرم چادر را باز کرد و آن را روی سرم انداخت. چادر درست اندازه ام بود. انگار آن را برای من دوخته بودند.
از خوشحالی می خواستم پرواز کنم. پدرم خندید و گفت: «قدم جان! از امروز باید جلوی نامحرم چادر سرت کنی، باشد باباجان.»
آن روز وقتی به خانه رفتم، معنی محرم و نامحرم را از مادرم پرسیدم.
همین که کسی به خانه مان می آمد، می دویدم و از مادرم می پرسیدم: «این آقا محرم است یا نامحرم؟!»
بعضی وقت ها مادرم از دستم کلافه می شد. به خاطر همین، هر مردی به خانه مان می آمد، می دویدم و چادرم را سر می کردم.
دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر می کردم.
ادامه دارد..
.