eitaa logo
* مکتب‌شهدا .
1.7هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
697 ویدیو
48 فایل
- صورت‌پیوند‌جهان‌بود‌علی‌بود ؛ تا نقش‌زمین بود و زمان بود علی بود 💙 ؛ #یاعلي . - تبلیغات‌ ؟ @Tablighat_maktab - شرایط‌کپی‌و‌تبادلات‌با‌ما ؛ @Sharayet_maktab
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی کوثرش از خواب بیدار میشد و بی قراری می کرد، بغلش می کرد و بلند میشد و می ایستاد بعد دور اتاق راه می رفت و آروم آروم همینطور که تکونش میداد تکرار می کرد: علی،علی،علی،علی.... گاهی چند دقیقه پشت سر هم ذکر علی(ع) رو تکرار می کرد و کوثر دوباره می‌خوابید...❤️ 🌹 راوی: برادر شهید
⊰✾﷽✾⊱ 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌رسول‌الله 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌امیـر‌المؤمنین 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌الزهـرا 🌿| السلام‌علیڪ‌یاحسـن‌ِبن‌علے 🌿| السلام‌علیڪ‌یاحسـین‌ِبن‌علے 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌الحسین 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌محمدبن‌علے 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌جعـفربن‌‌محمـد 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌موسےبن‌جعـفر 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌علےبن‌موسی‌الرضاالمرتضے 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌محمد‌بن‌علےِ‌الجـواد 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌علے‌بن‌محمـدالهادی 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌حسن‌بن‌علیِ‌العسـڪری 🌿| السلام‌علیڪ‌یابقیه‌الله،یاصـاحب‌الزمان 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌زینب‌ڪبری 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌ابوالفضل‌العبـاس 🌿| السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌المعصومه ''السلام‌علیڪم‌و‌رحمه‌اللهِ‌و‌برڪاته''
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 part:7 صبح زود حرکت کردیم سمت روستا به از سه چهار ساعت رسیدیم فصل زمستان بود و هوا به شدتتتتت سرد مخصوصا توی روستا ظهر که شد دختر دایی هام و دختر خاله هام هم اومدن نیلوفر هم دختر خالم بود هم صمیمی ترین دوستم. نهار رو که خوردیم من و نیلوفر رفتیم توی حوضی ظرف هارو شستیم آب ها سرد بود تند تند دستم رو کنار دهنم میگرفتم تا دستام گرم بشه ظرف هارو با یک مشقتی شستیم رفتیم زیر کرسی خواهرام ریحان و بهار و دختر خاله هام هم اومدند من گفتم من میرم قدم میزنم میام رفتم تو باغ داداشم اونجا بود رفتم پیشش به شوخی ی چیزی بهش گفتم بعد دیدم یکی کنارشه آقامحمد بود پسر خالم میشد از خودم دوسال بزرگتر بود باهاش سلام کردم نمیدونم چرا حول شده بودم جلوی داداشم و آقا محمد با دویدن رفتم سمت خونه صدای ضعیف داداشم که میگفت آرومتر دو کن شنیدم و دستم رو به حالت نه گرفتم. و بیشتر دو زدم رفتم توی خونه نفس نفس میزدم نیلوفر گفت چیشده گفتم هیچی بازم گفت چیشده من که خیلی متعجب بودم گفتم عه نیلوفر بس کن. خواب ظهرانه داشتیم رفتیم زیر کرسی خوابم برد بیدار شدم هیچکی نبود جز نیلوفر گفتم کجا رفتن گفت رفتن تو باغ دایی مصطفی گفتم چرا شما نرفتی گفت منتظر تو بودم بوسش کردم گفتم ببخشید بابت اون موقع نیلو نمیدونم بهت بگم یا نه ولی بت میگم رفتم قدم بزنم رضا رو دیدم رفتم به شوخی بهش ی چی گفتم محمد پسر خاله هم اونجا بود مت خجل زده دو کردم الان یِ ذره خجالت کشیدم. بعد بهش گفتم نیلوفر فکر کنم.... نویسنده:خانم رکن الدینی 🌸 🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
پارت بعدی شب گذاشته میشه😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حقیقت ارزش زن در غرب!
تیم ملی والیبال زنان کشورمون افتخار آفرین شد و ازبکستان و برد :) اینه زن زندگی آزادی ؛🌿 -نیره‌نوری
اَلسَّـلـٰام‌عَلَیْـک‌َیـٰـااَبـٰـاعَبـْدِالـلّٰـه♥️;)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگـزنرفته‌ازخـاطرتوروزعـاشورا❤️‍🩹 گودال‌وشمـروناقـه‌های‌زینب‌کبری🥺-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ـــــــ🥲🖤
* مکتب‌شهدا .
[شهـیدمحمدرودبـاری🎙]
[شهـیدحمـیدسیاهکـالی‌مرادی🎙]