❌این نمادها، اِلِمان های عاشورایی نیست، بلکه نمادهای شیطان پرستی هستن. لطفاً عزیزان طراح در انتخاب نمادها نهایت دقت رو داشته باشن. #محرم

┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔊 کلیپ_صوتی 📋 چگونه برای *دهه ماه #محرم * آمادگی بهتری پیدا کنیم 🎤 حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا سلمان زاده 📌گوش دادن این صوت را بخصوص به خادمین هیئات توصیه میکنیم 📌نشر این صوت صدقه جاریست شریک باشید #پیشنهاد_برای_محرم

بـسـم‌الـلـه‌رحـمـن‌رحـیم🌱 🎤داستانکی‌از‌حاج‌احمد‌متوسلیان به صورت ویس 🎙گوینده:خانم رکن الدینی ❄️تهیه کننده:خانم رکن الدینی ⏳زمان ویس:دو دقیقه ✅مخصوص‌مراسم‌امروز 🎬کپی:حلال هدف چیز دیگریست 🔶🍃مکتب‌شهدا🍃🔶

✅اول این داستانک رو گوش بدید بعد بریم تلاوت یک سوره‌از قرآن کریم🌿

#مداحی #امام_حسین"علیه‌ السلام"♥️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [ چشمات و ببند خیال کن 🎤]

-

داستان عاشقی شروع شد ...🖤🥺 #محرم #امام_حسین

بسم الله الرحمان الرحیم🌸🍃.

بخوانیم دعای فرج را🌸دعا اثر دارد🌹دعا کبوتر عشق است 😍و بال و پر🍃دارد💗

____🌿

میدونستید توی زمان‌‌شاه خانم‌ها‌هم‌باید‌سربازی میرفتند😐 تا اینکه امام خمینی اومد این‌کار‌رو‌لغو‌کرد🤞🏼 #امام_خمینی

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 #حنیفا part:26 منم خداحافظی کردم. آقا علی رفت من رفتم بالا اتاق هارو رفت و روب کردم آشپز رو کامل شستم یخچال رو تمیز کردم چند تکه گوشت و مرغ در آوردم رفتم مغازه مقداری خرید خرید کردم بعد رفتم در خونه مامانم خواهر برادرام و برای شام دعوتشون کردم خونمون حال رو جارو زدم مبل هارو تمیز کردم روی تلویزیون رو پارچه کشیدیم و کولر رو روشن کردم قرمه سبزی درست کردم با سالاد میوه هارو توی ظرف چیدیم که یادم اومد شیرینی نداریم رفتم شرینی گرفتم اونم گذاشتم چیدم توی ظرف مهمونا ساعت هفت بود که اومدند خونمون غذا آماده بود غذا رو مامان نویسنده:خانم‌رکن‌الدینی 🌸 🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 #حنیفا part:27 و خواهرام کشیدند غذا رو که خوردیم گفتم برید میوه و شرینی هارو بیارید آوردند خواهرم رفت چای هم گذاشت وقتی همه خوردند خواهرم ریحان و مامانم موندند خونه رو تمیز کردند مامانم شب موند هیچکس اون روزها بیشتر از مامانم کمکم نمیکرد همش پیشم بود ... و اینگونه‌روز ها می آمدند و می رفتند میرفتم بیمارستان و می آمدم تا یک روز از بیمارستان که آمدم دید حالم بد هست به زور خودم رو در خونه مامانم رسوندم گفتم حالم بده سوار ماشین داداشم شدیم و رفتیم بیمارستان همه آماده بودند خواهر برادرای محمد خاله رعنا آقا علی خواهر برادرای خودم مامانم ولی جای حاج اقام خیلی خالی بود نویسنده:خانم‌رکن‌الدینی 🌸 🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸