تقوا یعنے: اگہ توی جمع همہ گناه میڪردند تو جوگیر نشوے🤭 #شهید_محسن_حججی

بریم برای عمل به قولمون💚🍃 واقعا خیلی براش وقت گذاشتم👇🏻✨

ادامه رمان«مجنون او» پارت۱۱ _گفتم:این حرفا چیه باید برای انقلاب یک کاری کنی بعد بری یک ذره خندید و اشکاش رو تند تند پاک کرد ولی خیلی ناراحت بود ناراحت از اینکه شهید نشد +به نظرت شهید میشم؟ _نه،نه،نه، +اذیت نکن دوباره اشک روانه شد روی گونه هاش _با با شوخی کردم ،اگه شدی باید منم ببری +باش من میرم بهشت برات جا میگرم خوبه؟ _عالیی (3ماه بعد) +مامان مامان جون،بابا بابا جون خداحافظ من رفتم مامان باباش خداحافظی کردن فاطمه معصومه همینجور که لقمه را می‌گذاشت تو دهنش رفت سوار ماشین شد ماشین تاکسی وقتی نگاه رانند کرد چیز خیلی عجیبی دید...... ادامه رمان«مجنون او» پارت۱۲ راننده کسی بود که عضو باند قاچاقچی بود یک خانمی ای دستبند به دستای فاطمه معصومه زد همون لحظه محترم سادات زنگ زد _جواب بده +نمیدم _ندی خودم جواب میدم +باش جواب میدم +سلام محترم _سلام عشقم +گفته بودی دارم به شهادت نزدیک میشم راس میگفتی محترم جونم من رو گرفتن قطع کن همین و بس _دیگه داری سر من رو کلاه می زاری ضعیفه؟ +کلاه گذاشتن نیست حرف راست زدنه _نشونت میدم،نشونت میدم ادامه رمان «مجنون او» پارت۱۳ _زنگ بزن ببین مسیح علی نژاد کجاست (به راننده گفت) +باشه فاطمه معصومه تعجب برش داشته بود با خودش می‌گفت تمومه دیگه شهید شدم با یک پرواز رفتند آمریکا فاطمه معصومه با چادرش مسیح علی نژاد بازجو بود فاطمه معصومه رو روی یک صندلی نشوندند دستاش رو هم بستند مسیح علی نژاد وارد شد گفت:« _اسمت،فامیلت،سنت +اسم مصی ،فامیل:پولی نژاد،سن از وقتی مصی با آمریکا دوست شد _بچه داری سر به سر من می گذاری +نه بابا فقط دارم یک ذره مسخرت میکنم ادامه رمان«مجنون او» پارت۱۴ _چادرت را در بیار +تو روسری بپوش باشه _....اضافه نکن +بپوشید هم در نمیارم _ایران باهات چیکار کرده؟ +عاشقی رو بهم یاد داده که مثل تو وطن فروش نباشم _...شو بچه +به ما میگی بچه؟اگه ما نبودیم الان تو اینجا این غلط اضافه رو نمیکرید _ولم کن بابا +کاریت نداشتم که بخوام ولت کنم _....شو _بهمون اطلاعات بده +باشه _روی این برگه بنویس +نام وطن،ایران،نام رهبر،آقا سید علی،فرمانده،حاج قاسم _اینا چیه اینا رو خوب خودمم می‌دونم +میفهمم می‌بری بالایی ها بزار از اسم رهبرم و فرمانده و وطنم بترسن _ههههههههههههههه اومدن و فاطمه معصومه رو بردن توی زندان فاطمه معصومه از نگه بانان زندان فهمیدید که فردا باید رئیس جمهور آمریکا بیاد دیدنش با خودش می‌گفت وای چه کسه مهمی شدم ادامه رمان«مجنون او» پارت۱۵ فاطمه معصومه یک چاقو تفنگ از یکی از سربازان به جای پول گرفت قرار ملاقات بود فاطمه معصومه اسلحه رو توی کفشش زد رفت پای میز روی صندلی نشست همینجوری اسلحه رو در آورد و با یکی تیر رئیس جمهور آمریکا رو به هلاکت رسوند مسیح هم اون ورش نشسته بود اون رو هم زد بعد شروع کرد به رگبار بستن اون دوتا فاطمه معصومه رو سریع برای بازجویی بردن بازجو مرتب می پرسید _کی بهت تفنگ رو داد؟ امّا فاطمه معصومه نمی گفت یک لحظه خواست بگه که فهمید اون مرده زن و بچه داره و از تصمیمش منصرف شد اول برای اینکه اون سربازه آمریکایی بود این تصمیم را گرفت ولی بعد عوض شد اجازه دهید ادامه داستان را بعدا براتون تعریف کنم . . دوستان این داستان کاملا تخیلی و زاده ذهن نویسنده می باشد❗️❗️❗️ @hskbns

#پیشنهاد_دانلود #ساخت_خودم #کپی_آزاد

بشیم ۲۸۰تا تم چادری براتون بزارم؟💚 عوض کانال زیر هم بشید👇🏻👇🏻 @tyvkuckivk

@BarayeAgaahi دوستان حمایت ویژه

بریم برای عمل به قول؟☘👇🏻💚 فردا حمایتی داریم❤️🍃

بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃.

بخوانیم دعای فرج را🌸دعا اثر دارد🌹دعا کبوتر عشق است 😍و بال و پر🍃دارد💗

#تلنگر💥 میگفت: وسواسی‌باشید! تو‌انتخاب‌کتابی‌که‌میخونید..، فیلمی‌که‌میبینید..، موضوعی‌که‌بهش‌فکر‌میکنید..، اینا‌غذای‌روح‌شما‌هستن! حواست‌باشه‌یه‌وقت‌با‌غذای‌بد‌مسموم نشی..!😉 💥حواست ‌باشه ‌رفیق💥 #داداش_محسن_❣️

سلام سلام💚🍃. 302تایی شدنمون مبارکککککککک🌸🍃. اگه بشیم 310تا تم امام خامنه ای رو میزارم براتون🌹🍃.