تا نشستم توے ماشین دیدم یک عالمہ ماشین
آمده براے عروسکشان!
دل محسن بہ این کار رضا نمےداد!
وقتے دید خیلے جیغ جیغ مےکنند و بوق
مےزنند گفت: پایہاے همشون رو بپیچونیم؟!
گفتم: گناه دارن! گفت: نہ باحالہ!
لاے ماشینها پیچید توے یک فرعے پارو گذاشت روے گاز و با سرعت وسط شلوغےها قالشون گذاشت، تا اذان مغرب پخش شد کنار خیابان ایستاد کہ بیا براے هم دعا کنیم!
زرنگے کرد، گفت من دعا مےکنم تو آمین بگو!
همان اول آرزوے شهادت و روسفید شدن کرد! توے اشهد ان علیا ولے الله طلب شهادت کرد... اشکم جارے شد!
راوے: #همس_شهید✨
#شهید_محسن_حججی