🍂🕊🍂🍂
🕊🍂
🍂
🥀 #آخرین_خداحافظی
✨ده روز مانده به عملیات مادر توی آشپزخانه مشغول پخت و پز بود که تلفن زنگ خورد محمدرضا پشت خط بود با مادر احوال پرسی و خوش و بش کرد و گوشی را به مهدی داد حرفهای برادرها با مادر مثل همیشه پر از محبت و احترام بود
✨پدر گوشی را گرفت و با هر دو خوش وبش کرد قبل از اینکه گوشی را قطع کنند محمدرضا :گفت ما داریم میریم کاری ندارین؟ پدر جا خورد نفس در سینهاش حبس شد. مهدی گوشی را گرفت و همین حرف را تکرار کرد. پدر آخرین حرفش را چند بار تکرار کرد: «بابا، هروقت از خط برگشتین اول از همه یه زنگ به من بزنید. یادتون نره به خونه یا به اداره فرقی نمیکنه حتماً زنگ بزنید خداحافظی کردند و صدا قطع شد.
✨پدر زانوهایش شل شد و نشست روی زمین صدای بچه ها توی گوشش میپیچید :«ما داریم میریم کاری ندارین؟ بغضش ترکید و اشکش جاری شد. صدای گریه اش بلند شد. سعید دوید سمت پدر. پرسید: «بابا چی شده؟ چرا گریه میکنین؟» مادر دستپاچه گفت چی شده؟ بچه ها طوری شدن؟»
✨پدر چشمانش پر از اشک بود آهی کشید و گفت:
«بچه ها آخرین خداحافظی رو کردن این را گفت و بیصدا اشک ریخت دل مادر ریخت... آوار شد روی
زمین سعید دلداریشان داد نه بابا این حرفها چیه؟ ان شاء الله سالم و سرحال دوباره برمیگردن بار اولشون نیست که میرن عملیات اما پدر رمز نهفته در صدای پسرها را فهمیده بود دلش شور افتاده بود. به دلش افتاده بود این بار آخری است که صدای پسرهایش را میشنود. همین هم شد.
#شهیدانه
#شهید_محمدرضا_صالحی
#شهید_مهدی_صالحی
#مکتب_طهورا
@maktabe_tahora
🍂
🕊🍂
🍂🕊🍂🍂