eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.3هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
8 فایل
کانال ترویج مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی اهداف👇 ۱)اعزام راویان تخصصی مکتب ۲)برگزاری دوره وکارگاه آموزش تخصصی روایتگری وتربیت استاد،مربی وراوی مکتب ۳)اعزام کاروان راهیان مکتب به استان کرمان ۴)برگزاری کنگره ویادواره حاج قاسم ⚘سیاری ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ @Mojtabas1358
مشاهده در ایتا
دانلود
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
امام خامنه ای: تبلیغات در مورد این عملیات ضدپژاک کم بود، مردم نمیدانند شما چه کردید. شهدای_امنیت، ش
ناگفته های سپاه در مقابله با پژاک خورشيد روزهاي پاييز و حالا پاييز فرا رسيده و خورشيد همچون گذشته هر سپيده مي دمد و با نوازش مهربان باران نورش خفتگان ديارمان را بيدار مي كند تا چرخ زندگي روزانه به حركت درآيد. كشاورز در كشتزار، كارگر در كارخانه، بازاري در بازار، كارمند در اداره، دانش آموز و معلم در مدرسه، دانشجو و استاد در دانشگاه، اعضاي خانواده در كانون گرم شان به سر برند و در اوج آرامش و امنيت به امورات شان بپردازند. با اين تفاوت كه اگر تا چند ماه پيش از تهديد دشمن كه بر هم زننده آرامش و امنيت است، بي خبر بودند حالا بدانند كه در امنيت و آرامش واقعي به سر مي برند كه آن را مديون امنيت گستراني هستند مانند: محمد جعفرخاني، مصطفي صفري تبار، محمد محرابي پناه، مسلم احمدي پناه، علي بريهي، مجتبي بابايي زاده، محمدمنتظر قائم، حسين حسين پور، عباسعلي جان نثاري، عبدالمحمد خرم روز، قاسم قاسمي، صمد اميدپور، محمدباقري، يوسف فدايي نژاد،محمد غفاری،پرورش، و ... همگي این شهدا به خاطر امنيت و آرامش مردم شان شهيد شدند و امروز ديگر در ميان ما نيستند و در نبود آنها همرزمان شان هستند كه اين روزها و شبها با بيداري و نگهباني برقله هاي جاسوسان، حاج ابراهيم، مام حسن و ... در شمال غرب كشور كه آزادي آنها بزرگ ترين يادگار همرزمان شهيدشان است. فداییان مکتب ع🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
صدای دلنشینی داشت. با صدای زیبایش قرآن تلاوت می کرد و فرزندان خود را به خواندن قرآن تشویق می نمود. علاقه زیادی به روضه حضرت رقیه داشت. به همین جهت در هیئتی که هر یکشنبه شب برگزار می شد مداحی می کرد و مدیریت هیئت را بر عهده می گرفت. ایشان موذن مسجد محله ی خود بود برای اقامه نماز جماعت به مسجد محله می رفت واذان می گفت ، اهل نماز شب بود. گاهی در خانه و گاهی در مسجد نماز شبش را به جا می آورد. اقا جلیل اسوه صبر، ایمان، صداقت و پاکی و همچنین نمونه والا از رفتار و اخلاق اسلامی بود. شهید خادمی در طول بیست سال خدمت صادقا نه اش در مناطق مختلف حضور فعال وچشمگیری داشت. و در عملیات ها تا پای جان میجنگید و جایش را به کسی نمیداد حتی اگر خسته ی خسته بود ع🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
بهتَـر از آنـی که به تَشبیه بِگنجـی.. 💚 فدایی ع
توی عملیات مجروح شد، تیر به ناحیه سر اصابت کرد. شرایط درگیری به نحوی بود که راهی برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکه پیکر پاکش رو روی زمین ‌بکشیم ‌و آروم‌آروم ‌بیایم ‌عقب... رضا زنده بود و پیکرش روسنگ و خاک کشیده میشد چاره‌ای ‌نبود. اگر این کار نمی کردیم زبونم لال می افتاد دست تکفیریها... رضا توی عشـق به حضرت رقیه (س) سوخت، پیکرش تو مسیر شام‌ روی ‌سنگ ‌و خار کشیده ‌شد مثل کاروان اسرای اهل بیت(ع)، رضا زنده موند و زخم این سنگ و خار رو تحمل‌ کرد و بعد روحش پرکشید و آسمونی شد. فرمانده ‌میگفت : ‌این مسیری ‌که ‌پیکر رضا روی زمین کشیده شد همون‌ مسیر ورود اهل بیت علیهم السلام به ‌شام‌ هست .. راوی همرزم شهید 🌷 حسینی🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
سال ۸۹ حج تمتع مشرف شدیم. حاجی با هماهنگی بعثه مقداری اقلام فرهنگی مثل کتاب دعا، جاکلیدی و تسبیح برای تبلیغ بین مسلمانان سایر کشورها همراه آورده بود. ما مدینه اول بودیم. از صبح از حاجی بی‌خبر بودم. هم اتاقی‌هایش هم از او خبر نداشتند. خیلی نگران شدم. تا اینکه بعد از چند ساعت بی‌خبری آمد. پرسیدم: کجا بودی؟ نگران شدم. گفت: اطراف بقیع داشتم با یک جوان سودانی صحبت می‌کردم و به او یک صحیفه سجادیه هدیه دادم. که مأموران وهابی آل‌سعود متوجه ما شدند. سریع او را رد کردم تا اتفاقی برایش نیفتد و مأموران من را دستگیر کردند و بعد از کلی بازجویی و مشت و لگد چون مدرکی به دست نیاوردند من را رها کردند. وقتی این قضیه را تعریف کرد من خیلی ناراحت شدم و اشکم جاری شد. حاجی گفت: چرا گریه می‌کنی؟ مگر ما برای اسلام چه کردیم؟ اهل بیت جان عزیزشان را برای اسلام داده‌اند. حالا ما چند مشت و لگد خورده‌ایم چیزی نیست. ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
کار ترکه... اصلِ اصل... همین یک جمله ،کافی بود تا زحمت آن همه گشتن مان توی بازار به هدر برود. رو کردم به فروشنده و گفتم: آقا چرا گفتید؟ الان همسرم دیگه نمی خره... سعید برگشت توی اتاق پرو ولباس بدست آمد وگفت: خوشم اومد ازش ، ولی چون ترکه نمی خرم... فروشنده یک آن از حرفی که زده بود پشیمان شد. دست سعید را گرفت و گفت: شوخی کردم تولید خودمونه، منتها بعضی از مشتری ها تا اسم ایرانُ می شنوند، میرن،... نخواستم بری... رفت توی کوچه، کارگاه شان را که دید، رضایت داد و گفت: اگه مطمئن نمی شدم،... نمی خریدم...جنس ایرانی چهشه که می گید ترکه؟ 🌱 فدایی ع 🌷🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار در نیمه‌های شب مجروح شد، ترکش به پشت گردنش خورده بود، لب و صورتش مجروح شده بود، خون زیادی ازش می‌رفت، خیلی طول کشید تا آمبولانس آمد، نفس کشیدن هر لحظه برایش مشکل و مشکل‌تر بود.. وقتی روی برانکارد گذاشتن صبح شده بود، با ایما و اشاره به آنهایی که سر برانکارد رو گرفته بودند فهماند که بایستند.. خون می‌جوشید و از گلویش بیرون می‌زد، همه نگرانش بودند، ممکن بود هر لحظه از شدت خونریزی بلایی سرش بیاید.. نشست و تیمم کرد و با همان حالت نماز خواند.. کتاب: "آن روز سه شنبه بود" حسینی🍃 🌹🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
زیاد درباره‌ کارش از او سوال نمی‌کردم اما می‌دانستم که پرکار است. به قول خودمان توی کار اهل دودَر کردن نبود. کارش را واقعا دوست داشت. وقتی تهران باهم بودیم، از تماس‌های تلفنی زیاد، از چشم‌هایش که اغلب بی‌خواب و سرخ بود، از اکتفا کردنش گاهی به دو سه ساعت خواب در شبانه‌روز، از صبح خیلی زود سرکار رفتن‌هایش یا گاهی دوسه روز خانه نرفتنش، می‌دیدم که چطور برای کارش مایه می‌گذارد. در یکی از جلسات اداری در محل کارش به فرمانده‌ی مستقیمش اصرار کرده بود که روزهای جمعه کارش تعطیل نشود. در آن جلسه این موضوع را به تصویب رسانده بود. کمردرد شدیدی پیدا کرده بود؛ طوری که وقتی برمی‌گشت نمی‌توانست پشت فرمان بنشیند. می‌گفت: آن‌جا برای این کمردرد رفتم دکتر، مُسَکّنی بهم زد که گفت این مُسَکن فیل را از پا می‌اندازد؛ ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد. سفر آخر را هم باهمین کمردرد رفت و در عملیاتی که به شهادت رسید، جلیقه‌ی ضدگلوله را به‌خاطر وزن آن به تن نکرده بود. محمودرضا در حد خودش حق مجاهدت و کار برای انقلاب را ادا کرد و رفت. من اعتقاد دارم شهادتش، مزد پرکاری‌اش بود. فدایی ع💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
آقا مهدی محرم هرسال دم در هیات و در کوچه با چوب پری در دست، مسئولیت هدایت و پارک ماشین های عزاداران را به عهده می گرفت. کاری که در هوای سرد محرم هر سال واقعا دشوار بود. یادم هست لباس بارانی که به تن داشت کاملا خیس شده بود گفتم مهدی خیس شدی!! سرد است. بیا داخل! می گفت: اشکال نداره باید حواسم به ماشین ها باشد. و داخل نمی آمد. به عزاداران سخت نمی گرفت. شماره همراه کسانی که ماشینشان جای خوبی پارک نمی شد را می گرفت تا با خیال راحت در مراسم شرکت کنند. مهدی حسرت حضور در مراسم سینه زنی را سال ها در دل داشت به هم هیاتش هم گفته بود. خوش به حالت از طرف من هم سینه بزن سال هاست در حسرتش هستم. مراقب بچه ها بود که جلوی ماشین ها نروند. امنیت بیرون مراسم برایش بسیار مهم بود، تا پایان مراسم همان جا می ماند داخل نمی آمد، غالبا مراسم که تمام می شد و همه شام خورده بودند مهدی هنوز بیرون بود. می گفت بگذار عزاداران ماشین هایشان را بردارند دیر نمی شود، کمتر کسی می دانست جوانی که بدون هیچ ادعایی در کوچه و در تاریکی ایستاده مدرک فوق لیسانس دارد!! چرا که عشق به امام حسین (ع) در دلش حد و مرزی نداشت. تمام کارهای مهدی مخلصانه بود گاهی در دیگر مراسمات امام حسین (ع) نیز دم در می ایستاد و به عزاداران نایلون برای نگهداری کفش هایشان می داد... رهرو مکتب ع💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
جمعه با دوستاش می‌رفت کوهنوردی یه بار نشد که دست خالی برگرده. همیشه برام گلهای وحشی زیبا یا بوته های طلایی می‌آورد. معلوم بود که از میون صد تا شاخه و بوته به زحمت چیده . بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی تا وسایلشو ببینم و جمع کنم. دیدم گوشه اتاقش یه بوته خار طلایی گذاشته که تازه بود. جریانش رو پرسیدم، گفتند: از ارتفاعات لولان عراق آورده بود. شک نداشتم که برای من آورده. راوی همسر شهید 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
ایشان همیشه تا دیروقت سر کار بود و گاهی نیمه شب بر می‌گشت. یک شب به ایشان گفتم وقتی دیر برمی‌گردی، بچه‌ها نگران می‌شوند. لبخندی زد و گفت هر چه من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش می‌آید پس اجازه بده بیشتر کار کنم «وقتی حاجی شهید شد، نتانیاهو از شنبه‌ی آرام صحبت کرد. تازه فهمیدم شهید آرامش را از صهیونیست‌ها گرفته بود.» او یکی از 5 شخصیت ایرانی بود که یک بار نامش در فهرست ۵۰۰ نفرهٔ قدرتمندترین افراد جهان که از سوی نشریهٔ آمریکایی فارن پالیسی منتشر می‌شود، قید شده بود تنها دانشمند هسته‌ای ایرانی است که نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نام او را مستقیما در شو تبلیغاتی سال گذشته خود به زبان آورد و مدعی شد روی برنامه تسلیحاتی اتمی کار میکرده است. او از دانشمندان موثر و رده بالای حوزه تحقیقات علمی در کشور بود. ترور این دانشمند جمعه 7 آذر ماه 99 در منطقه آبسرد دماوند اتفاق افتاد که از ۱۳ تیر تیربار، ۴ تا ۵ تیر به او برخورد می‌کند که یکی از تیرها به کمرش میخوردو بر اثر قطع نخاع و خونریزی تا رسیدن به بیمارستان به شهادت می‌رسد. راوی همسر شهید فدایی ع 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
هر وقت از سوریہ میومد هیچ چیزی با خودش نمےآورد میگفت: من از بازار شام هیچ چیزی نمیخرم.. بازاری ڪه دراون حضرت زینب‌ رو چرخونده باشن خرید نداره... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
باردار بود. همسرش به او گفت : بیا کربلا نریم، ممکنه بچه از دست بره. رفتند کربلا ، حالش بد شد و دکتر گفت : بچه مرده ! مادر با آرامش تمام گفت: درست میشه.چاره اش رفتن کنار ضریح امام حسین علیه السلام است. خودشون هوای ما را دارند. کنار ضریح امام حسین علیه السلام قدری گریه کرد، خواب دید که خانمی یک بچه در بغلش گذاشت . از خواب بلند شد ، رفتند دکتر ، به او گفتند :این بچه همان بچه ای که مرده بود نیست ؛ معجزه شده! وقتی مادر شهید همت می خواست پیکر مطهر فرزندش را که سرش از بدن جدا شده بود ، داخل قبر بگذارد، رو به حضرت زهرا علیها السلام گفت: خانم! امانتی تون رو بهتون بر گردوندم. فدایی ع ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
" حُب الحُسين وسيلةُ السُّعداءِ " دربند کسۍ باش کھ دربند حسین استـ