eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
8 فایل
🌷این کانال جهت ترویج مکتب،سیره وسبک زندگی حاج قاسم سلیمانی فعال شده است. 🌹آمادگی اعزام راوی،برگزاری دوره روایت گری ،اردوی راهیان مکتب،برگزاری کنگره،یادواره،تولیدات و...ویژه مکتب حاج قاسم عزیز را داریم.. ⚘سیاری @shahidegomnamemaktabehajqasem ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏮علت بغض و گریه امام خامنه ای بر پیکر شهید حاج قاسم... از زبان خود# شهید_حاج_قاسم_سلیمانی...🌷🕊 ‌     ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
سلام،عرض ادب و احترام؛ طاعات و عبادات قبول؛ 🌹 امشب ، سومین شب از لیالی قدر، از همه ی خانواده های معظم و معزز شهدا عاجزانه درخواست دارم برای بنده ، خیلی خیلی دعا فرمایید... تا ان شاءالله شهدای عزیزتان دست هایم را بگیرند🤲 دست هایم خیلی خالیه... مجتبی سیاری ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فدا ؛ ؛ حاج قاسم عزیز ؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈کانال اطلاع رسانی: برنامه ها، دوره ها، یادواره ها، راهیان مکتب حاج قاسم عزیز، راهیان نور ، روایت گری ها ، دیدارها، اردوها و... 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴توصیفات سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره سرلشکر بی ادعا و دلاور سپاه اسلام،شهید محمد هادی حاج رحیمی ‌     ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم : روایات سوریه 🔸صفحه:۳۲۸-۳۲۹-۳۳۰ 🔻قسمت:۲۰۲ هم رزم شهید :محمد رضا کاظمی زمانی با حسین آشنا شدم که فرماندهان از حسین شاکی بودند. می گفتند «برادری اینجاست که بسیار متحول شده.» آن ها شجاعت حسین را تحول تلقی می کردند. شاکی بودند که ماهر چه باایشان حرف می زنیم،باز کار خودش را می کند ؛همه اش می رود خط. ما آن زمان خصوصاً اوایل سال ۱۳۹۳دستور داشتیم که برادران سپاه، اصلاًدر درگیری مستقیم با دشمن حضور نداشته باشند و از خود به شدّت محافظت کنند و فقط کمک فکری،کارشناسی و مستشاری به مسئولان و نظامیان سوریه بدهند. حسین،از کسانی بود که پایش را فراتر می گذاشت و می رفت به مرحله ی کمک فیزیکی. اصلاً آرام و قرار نداشت. دوست نداشت تماشاگر جنگ باشد. می رفت و مستقیم درگیر می شد. فرماندهان ،چاره ای جز شکایت از ایشان نداشتند. روزی ،حسین راخواستم. بااو صحبت کردم. آدمی بود که نفوذ کلام داشت. طوری دلیل و برهان می آورد که طرف مقابلش را راضی می کرد. جلسه که تمام شد ،خنده ام گرفته بود!حسین را آورده بودم تا بااو صحبت کنم و جلوی کارهای انفرادی اش رابگیرم؛ اما طوری در اوّلین دیدارمان مرا متقاعد کرد که شیفته اش شدم. خیلی تحت تأثیر حرف هایش قرار گرفته بودم! آدم منطقی دیدمش. اگر کاری می کرد ،از سر احساسات نبود. بار اوّل گذشت. باز شکایت ها از حسین تمام شدنی نبود. برای بار دوم هم آمدند و گفتند «آقای بادپا در منطقه ی مورک ،دست خالی و تنها رفته یکی از بچه های مهندسی را که اونجا محاصره شده بود ه،بدون هماهنگی با ما نجات داده!». حسین، اصلاً کاری به کار مجموعه نداشت؛ کار خودش را می کرد. این کارها باعث شد که حسین را ممنوع الورود کنند و نگذارند به منطقه برگردد. حسین مرتب پی گیری می کرد و با من تماس می گرفت. می گفت «آقای کاظمی،خواهش می کنم کاری کنید من دوباره به سوریه برگردم. ». سرانجام با پی گیری هایش موفق شد برگردد؛ولی باز فرماندهان با طرز فکر حسین کنار نمی آمدند. حاج حسین هم کم کم از این شکایت ها خسته شده بود. تااین که درگیری ها در جنوب بیشتر شد و حاج حسین خواست به قرار گاه حضرت زینب سلام اللّه علیها به فرماندهی ابوحسین برود. 👇 ‌     ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ حاج قاسم عزیز 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------ ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم : روایات سوریه 🔸صفحه:۳۳۲-۳۳۳-۳۳۴ 🔻 ادامه قسمت:۲۰۳ روایات عملیات کهرباء هم رزم شهید: شیخ علی(ابوهدی) فاصله ی درعا تا دمشق،کمتر از یک ساعت بود.دشمن توانسته بود حدود ۱۵-۱۶ کیلومتر بلکه بیشتر در دو طرف این جاده پیش روی کند. آن ها،هم در سمت شرق جاده ی درعا به دمشق وهم در سمت غرب آن،دو ستون نیرو گذاشته بودند و در هر جای این جاده می توانستند با هم الحاق کنند. در این صورت،شهر درعا وجنوب این جاده،در محاصره می افتاد. در نتیجه،جنوب سوریه را از کل کشور جدا وآن را منطقه ی پرواز ممنوع اعلام می کردند،ودشمن،پایگاه محکمی برای حمله به سمت دمشق پیدا می کرد. درعا،یکی از پایگاه های اولیه و اساسی شروع اعتراضات در سوریه بود. مسلحین،شهر شیخ مسکین را که بین درعا ودمشق بود،گرفته بودند تا از طریق این شهر به سمت جاده ی درعا ودمشق بروند و جاده را به سمت غرب قطع بکنند. اگر این اتفاق می افتاد،فاجعه ی خیلی بزرگی بود:حدود چندین هزار نفر از نیروهای ارتش سوریه در محاصره می افتادند وشهر درعا هم کامل سقوط می کرد.این می توانست نقطه ی عطفی در کل بحران سوریه باشد. در چنین وضعیت آشفته ای،یک جلسه ی فوری برقرار شد.قرارگاه ما مأموریت گرفت جلوی پیش روی دشمن در این محور را بگیرد.اولین جایی که منتقل شدیم،شهر شیخ مسکین بود.دشمن وارد شهر شده وتقریبا همه ی شهر سقوط کرده بود؛جز منطقه ی خیلی کوچکی که خانه های سازمانی ارتش بود!این در حالی بود که ما تا آن لحظه هیچ مأموریتی در جنوب نداشتیم. نیروهای اولیه،به شهر ازرع که روبه روی شهر شیخ مسکین بود،منتقل شدند.شیخ مسکین،در سمت غرب جاده ی درعا و دمشق،وازرع ،در سمت شرق آن قرار داشت.یک ایستگاه برق هم بعد از شهر شیخ مسکین وقبل از جاده ی درعا ودمشق بود. ما در پادگان ارتش در شهر ازرع مستقر شدیم.حاج حسین هم انجا بود. روز اولی که به ایستگاه برق رسیدیم،دیدیم نیروهای ارتشی ای که آنجا هستند،روحیه شان را حسابی از دست داده اند.یأس و نومیدی واحساس خیانت،بر همه شان حاکم بود؛ نیروهایی که به فرماندهانشان هم اعتمادی نداشتند!در این احوال،تدبیر این شد که نیرو های فاطمیون وبخشی از نیروهای سوری،دراین ایستگاه برق بمانند واز آن دفاع کنند.مسلم بود که آن شب یا شب بعدش به ایستگاه برق حمله می کنند.احتمال این که ایستگاه برق سقوط کند زیاد بود.حاج حسین،ابو زینب وشیخ ابو صالح،همراه بیست سی نفر از فاطمیونوبخشی از نیروها ی سوری مأموریت گرفتند در ایستگاه برق بمانند وآنجا را از خطر سقوط حفظ کنند. 👇 ‌     ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ حاج قاسم عزیز 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------ ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘ روز قدس 🌹حاج قاسم سلیمانی عزیز حتما گوش کنید... ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فدا ؛ ؛ حاج قاسم عزیز ؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈کانال محتوایی مکتب حاج قاسم عزیز 👇👇👇 https://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍مردی با پیشانی بلند مظهر اقتدار و قدرت مکتب ساز... ‌     ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ حاج قاسم عزیز 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«امروز پیچیده‌ترین و حساس‌ترین دوره فلسطین است. خط مقدم ما و همه جهان اسلام است. از خداوند سبحان برای مجاهدین صحنه فلسطین موفقیت و پیروزی و اجر الهی را خواستارم» سلیمانی -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
💐 اگه توی دو،نفس کم می آوردند،حذف می‌شدند. مجید کل دو ماه رو،سرساعت می‌اومد. از بچه ها شنیدم که روزی بیست سی تا قلیون می کشیده و به خاطر این که سوریه بیاد،ترک کرده بود.با همه ی مسئولین هم رفیق جون جونی شده بود.در شرایطی که هیچ غذایی ،توی دوره پیدا نمی‌شد،مجید جیب هاش همیشه پر شکلات کاکائویی بود.هر دفعه من رو میدید،میگفت: _حاجی جون،این رو بخور تا من حال کنم. بعد هم میزد زیر خنده.انارکی که بودیم،چندتایی کانکس داشتیم.بقیه هم اتاق سربازها،اتاق تسلیحات ،اتاق استراحت و نماز و اتاق نیروی انسانی بود.این کانکس ها همه به هم وصل بودند.یه روز رفتم نیروی انسانی که برگه ی مرخصی ساعتی ام رو امضا کنم.اتاق نیروی انسانی، آخرین اتاق بود.همین طور که آروم میرفتم،یه وقت مجید رو دیدم که توی اتاق تسلیحات،یکی یکی اسلحه ها رو برمیداره، ژست میگیره و دوستش با گوشی او،ازش عکس می گیره.دو تا اسلحه برمی داشت،یکی روی شونه اش،یکی هم تو اون یکی دستش،با ژست حمله،عکس می گرفت. من ایستادم رو به روی اتاق و فقط نگاهش کردم. تا چشمش به من افتاد،اسلحه ها رو گذاشت و دوید بیرون. _حاجی روم سیاه، حاجی ببخشید. _مجید برو آدم شو،من مونده م عکس به چه دردت میخوره؟ فقط میخندید و یه بند معذرت خواهی میکرد. مجید عشق عکس بود.بیشتر از روزی صدتا عکس می‌گرفت.با اسلحه،بی اسلحه،با مرتضی، با بچه های دیگه.تا وقتِ خالی پیدا می کرد، دوربین به دست،در حال عکس گرفتن بود. مجید مسئول تدارکات گروهان مرتضی بود.بقیه گروهانها و گروهان ما،بیشتر اوقات یا غذا کم می‌آوردند یا به اندازه میشد.ولی مجید هر دفعه بیست سی دست غذا زیاد می‌آورد. جیب هاش هم همیشه ی خدا ،پر از خرما بود.به مسئول تدارکاتم گفتم: _ببین این مجیده چی کار میکنه،همیشه غذا زیاد میاره و ما روزی چند دست هم کم میاریم؟! گفت:حاجی منم مونده م به خدا! نمیدونم چی کار میکنه.از بس این مجید قالتاقه،تازه به بچه های گروهان های دیگه هم غذا میده. 🌷🕊 💥ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
باز دوباره شب جمعه شد و باز بی قرار یار، باز لحظه ی شهادت و باز این دست های تنهای بی قرار. غم ظهور و نیامدنت بس نبود عزیزِ جان؟ این درد جانسوز هم بر آن اضافه شد و لبریز شد کاسه ی صبر جان. پس از این دیگر شب های جمعه هیچ وقت مثل گذشته نخواهد بود... ساعت ۱:۲۰ دقیقه بامداد جمعه... 😞💔 جانان بگو پس نوبت ما کی میرسد؟ دنیا بدون تو دیگر جای قشنگی نیست... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
"بنام خدا" 🌹 امشب ، شب جمعه ای ، شب زیارتی ارباب بی کفن و شهدا، شب زیارتی حضرت مادرمان؛ محضر خانواده معظم و معزز شهید راه نابودی اسرائیل و شهیدالقدس مهندس محسن صداقت در منزل این شهید عزیز در شهر مقدس قم رسیدم... 🌷ساعاتی با خانواده ی معظم این شهید عزیز گفت و گویی داشتم... این شهید عزیز سه فرزند پسر و یه فرزند توراهی دارد... ⚘تا این جملات را شنیدم، به یاد رفیق عزیزم و همرزم باصفایم سردار شهید حاج علی آقازاده نژاد افتادم که علی آقای عزیز هم دو ماه و نیم قبل به دست شقی ترین ها یعنی صهیونیست های نامرد و وحشی به شهادت رسیدن و زینب خانم کوچولوی علی آقا پس از شهادت بابای عزیزش به دنیا اومد... ⚘فرزند چهارم آقامحسن عزیز ما هم موقعی که وارد این دنیا می شود ، بابایش مهمان آقاسیدالشهدا(علیه السلام) می باشد... ⚘چه سری و رازی ست که رفقای شهید ما که این روزها به دست شقی ترین و پست ترین موجودات دنیا یعنی صهیونیست ها به شهادت می رسن، قراره فرزند آخرشان بعد از آسمانی شدن بابا ، پا در این دنیا بگذارن. 🌹آقامحسن صداقت عزیز همرزم و نیروی شهید عزیز راه قدس آقامحمدمهدی لطفی نیاسر عزیز بوده و امشب پدر عزیزشان فرمودند : دوسه روز قبل از شهادت، آقامحسن گفتند: بابا دوست دارم دیداری با خانواده شهید عزیز محمدمهدی لطفی نیاسر داشته باشم. ولی به ماموریت سوریه اعزام شدن و وقت نشد تشریف ببرن منزل شهید لطفی نیاسر. ⚘ من عرض می‌ کنم آقا محسن عجله برای شهادت داشتن و رفتن خودشان را به خود آقامحمدمهدی که ۲۰ فروردین سالروز شهادت شان می باشد، رساندن و به جای دیدار با خانواده شهید لطفی نیاسر به دیدار و زیارت خود آقا محمدمهدی رفتن. چه دیدار قشنگ و زیبایی ...خوشا به حال شون... ⚘به بابای عزیز آقامحسن عرض کردم : آقامحسن هم مثل علی آقای آقازاده نژاد و محمدمهدی لطفی نیاسر برای نابودی اسرائیل شب و روز می دویدن و آرمان شان نابودی اسرائیل جنایتکار و غاصب بود... ان شاءالله به زودی اسرائیل و رژیم منحوس صهیونیستی نابود خواهد شد... الهی آمین 🤲 🌹قابل ذکر است آقامحسن صداقت عزیز به همراه سردار شهید محمدرضا زاهدی و یارانش در روز ۲۱ رمضان سالروز شهادت مولای ما آقا امیرالمومنین علی (علیه السلام) در ساختمان کنسولگری جمهوری اسلامی ايران در سوریه به آرزوی خودشان رسیدن... 🌹آی حاج قاسم عزیز، آی رفقا و همرزمان شهیدم حاج علی آقازاده نژاد و آقامحمدمهدی لطفی نیاسر و همچنین آقامحسن صداقت و همه ی شهدا در این شب جمعه و در این لحظات عاشقی و به وقت شهادت حاج قاسم عزیز دست هایم را بگیرید...الهی آمین 🤲 🎤 راوی: مجتبی سیاری ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ ⏰شب جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فدا ؛ ؛ حاج قاسم عزیز ؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈کانال اطلاع رسانی: برنامه ها،دوره ها،یادواره ها،راهیان مکتب حاج قاسم عزیز،راهیان نور،روایت گری ها، دیدارها،اردوها و... 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
💐 اون روزها دیگه حس روزهای اولم رو بهش نداشتم،دوستش داشتم.مجید هم،مجید روزهای اول نبود.خیلی عوض شده بود.یه روز توی نمازخونه ،بعداز نماز ظهر خوابیده بود.منم سرم را مخالف سرش گذاشتم روی بالش و دراز کشیدم.گفتم: _مجید بربری، یه چیزی بگم؟ _جونم حاج آقا، بفرما!من سراپا گوشم. _مجید جون!تو مطمئنی که میتونی بیای سوریه؟ _انشاالله میام. حرف ها و کلمات، یکی یکی توی ذهنم می چرخیدند،نمی دونستم حرفم رو به مجید بگم یا نگم. _حاجی جون!من حاج مهدی هداوند را دیدم،سید فرشید را هم دیدم،باهاشون بسته م،بهم یه قول هایی دادن،گفتن هرطوری شده می بریمت. _مجید یه چیزی بگم؟ _جونم،بفرما، بگو حاجی جون! _مجیدجون،حاج مهدی، سیدفرشید،يا هرکس دیگه ای که میگی، باهاشون بستی،این ها نمیتونن ببرنت.حواله اصلیت رو حضرت زینب باید امضا بکنه.اگه همه مخالفت کنن و نذارند تو بیایی،ولی خانم زینب حواله ات رو امضا کرده باشه، نمیتونن جلوت رو بگیرن.اما اگه حواله ات امضا نشده باشه،فرماندهان رده اول هم بخوان،تو را با خودشون ببرن،نمی‌تونن. دیگه نه من حرفی زدم و نه مجید.فقط صدای هق هق گریه اش رو،بین خواب و بیداری می شنیدم.همون شب مانور((خشم شب))داشتیم.من شعر خوندم و بچه ها پشت سرم تکرار می‌کردند و از کوه بالا می رفتیم: گردان زینب در راه قرآن بگذشته از سر،بگذشته از جان ای دُخت زهرا،زینب کبری،جانم فدایت ای دُخت زهرا،زینب کبری،جانم فدایت گردان زینب در راه قرآن بگذشته از سر،بگذشته از جان ای بر مهرت طالب ام المصائب زینب کبری ما پیروان پیر خمینی فدائیان عشق حسینی این شعر رو هم می خوندیم و هم گریه می کردیم.رفتیم تا بالای کوهی که اونجا،بچه ها رو آموزش می دادیم و برمی‌گشتیم. بچه ها دور من حلقه زده بودن.گفتم: _قدر همدیگر رو بدونید،تا دو سه هفته آینده، معلوم نیست کدوم مون باشیم،کدوم مون نباشیم.با هم صفا کنید،معلوم نیست خانوم حضرت زینب،کدوم‌ یکی از ماها رو خریده و کدوم مون جا می مونیم. صحبتهام که تموم شد،حسین امیدواری ،اون پسر سر به زیر و اهل دل،پسری که این اواخر اکثر بچه ها رسیده بودند به اینکه، جزو یکی از شهداست،من رو بغل کرد و گفت: _حاجی!من میدونم کی شهید میشه،کی شهید نمیشه! جا خوردم.تصور چنین حرفی رو از حسین نداشتم.گفتم: _حسین جون،این حرف رو پیش من گفتی،ولی پیش کسی دیگه نگو.یا مسخره ات میکنن، يا میگن حسین داره دروغ میگه. آن قدر درگیر کارهای آموزش و اعزام بودم که حرف حسین،به کل فراموشم شد.حتی نشد که بپرسم،این حرف رو از کجا میزنه،که از بین بچه ها کیا شهید میشن.یا نمیشن؟روزهای آخر اموزشی،ما دچار بی نظمی شدیم.قرار شد محمد آژند ،یک شنبه با گروهش اعزام بشه، مرتضی کریمی سه شنبه،.من و گروهم هم پنجشنبه بریم.اون دوتا گروه که رفتن، به من گفتن نه،فعلا نیازی نیست که تو بیایی. این شدکه ما جا موندیم. مجید ولی زرنگی میکنه و یک شنبه، با گروه آژند اعزام میشه.چون بچه ها شهید شدند،ما رو نگه داشتند و یک شنبه بعد از شهادت مجید و بقیه، من اعزام شدم و توی نقاط مختلف منطقه هم ،چند ماهی در رفت و آمد بودم. 🌷🕊 💥ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قـدس امـکـان نــدارد آزاد بــشــود جـز بـا پـرچـمداری شـیعـه! «شهید حاج قاسم سلیمانی🕊🌹» -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چقدر این فرمایش شهید والا مقام حاج قاسم سلیمانی تحولات و رخدادهاي این روزها را به خوبی تبیین می‌کند. 🔹هر وقت داشتید از اخبار ریز و درشت منطقه، دچار سردرگمی و خدایی نکرده دلهره می شدید این ۳۰ ثانیه را ببینید... 🔹ما در آستانه فروپاشی از درون این غده سرطانی هستیم. مابقی رخدادها از جمله شهادت ها،ویرانی ها،جنایات،هزینه ها و...حاشیه بر این اصل در حال وقوع است. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 مشهد مقدس رو به روی صحن و سرای امام رضا ع صحن انقلاب چند ماهی از شهادت مجید می گذشت . مریم خانم و آقا افضل رو به روی ایوان طلا نشسته بودند و زیر لب زیارت نامه می خواندند .مریم،عکس مجید را روی گوشی اش،جلوی خودش گذاشته بود و هرچند لحظه یک مرتبه،صفحه را روشن می کرد و نگاهی به عکس پسرش می انداخت . _افضل!زیارت امروزمون رو،به نیابت مجید انجام بدیم. _ما زیارت هرروزمون،به نیابت از مجیده،ما زندگیمون وقف مجیده. صحبت‌هایشان هنوز تمام نشده بود،که سید فرشید و خانواده اش هم از راه رسیدند. همه نشستند و گرم صحبت شدند.سید فرشید نگاهی به آقا افضل و مریم خانم انداخت.از نگاه شان فهمید که نگران چیزی هستند.دلهره ی اتفاقی را دارند .گفت: _انگار نگرانی و دلهره ای تو وجودتون هست؟ مریم خانم در جوابش درآمد: _از خدا که پنهان نیست،از شما چه پنهان،ما نگران مجیدیم. _نگران چی؟ _نگران گذشته ی مجید.این که خدا با گذشته مجید چه می‌کنه؟ _خانم!شما حواستون هست مجید کجا رفته و چی شده؟خدا او را خریده برای خودش هم خریده که حتی پیکرش هم برنگشته.شما مطمئن باشید خدا،مجید و همه خطاهای ریز و درشتش را بخشیده که رفته و شهید شده.خدا او را برای خودش انتخاب کرده. صدای ساعت میدان که یک ربع به یک را اعلام می کرد، به گوش می رسید.همهمه زائرین بود و هرازگاهی،صدای نوحه خوانی هیئت هایی که می آمدند و با خواندنشان، مردم دورشان جمع می‌شدند. سکوتی بین شان افتاده بود.فقط همین یکی جمله کافی بود که حالت دلهره و نگرانی افضل و مریم،کمی از چهره شان کنار برود. افضل دستی به محاسنش کشید و گفت: _حاجی!میشه یه کمی از آشناییتون با مجید برام بگید؟ _من مجید را زیاد نمیشناختم.از دوره ی آموزشی و بعد هم یک هفته ای که سوریه بودیم،باهاش آشنا شدم.ما توی دوره اموزشی،وعده های غذامون خرمای خشک، یه تکه نان و یه تکه کوچک پنیر بود.از کله صبح تا عصری،شاید چند تا از بچه ها نمی تونستن مقاومت کنن و کم می آوردن. هر روز چندین نفر ریزش داشتیم،روزی چندساعت بچه ها را می دواندیم. وسط دویدن اگر کسی،نفس کم می آورد ،می ایستاد و نمی تونست بدوه و یا به هر دلیلی ،از حرکت جا می‌ موند،حذف میشد. 🌷🕊 💥ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
🌹 مراسم نهمین سالگرد شهادت حجت الاسلام والمسلمین محمدمهدی مالامیری اولین روحانی شهید مدافع حرم کشور ؛ 🎤 با روایت گری همرزمان و دوستان شهید و راویان شهدا ؛ همراه با مداحی و ذکر توسل؛ ⏰ زمان: چهارشنبه ۲۹ فروردین ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۰ 🕌 مکان: شهر قم، منزل این شهید عزیز ؛ در جوار بانوی کریمه حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) ⚘ویژه خواهران و برادران ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 🌷 جعبه ی بهشتی فضای مراسم را عطرآگین تر خواهد کرد... ( ۱۴۴ امین) ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈 با توجه به محدودیت جمعیت، بزرگوارانی که تمایل دارند در این محفل شهدایی شرکت فرمایند، لطفا با ارسال نام و نام خانوادگی خود به صورت پیامک به شماره ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ ثبت نام نمایند و آدرس منزل شهید خدمتشان ارسال می گردد. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فدا ؛ ؛ حاج قاسم عزیز ؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈کانال اطلاع رسانی: برنامه ها،دوره ها،یادواره ها،راهیان مکتب حاج قاسم عزیز،راهیان نور،روایت گری ها، دیدارها،اردوها و... 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
🔸شهادت پایان نیست، آغاز است؛ تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آن‌که عقلِ زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. 🔸تولدِ ستاره‌ای است که پرتو نورش عرصه زمان را در می‌نوردد و زمین را به نور ربّ‌الارباب اشراق می‌بخشد. 🌷سید شهیدان اهل قلم، شهید مرتضی آوینی ▫️به مناسبت سالروز شهادت شهید آوینی -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
🌹 مراسم هشتمین سالگرد شهادت عارف مدافع حرم شهید ابراهیم عشریه ؛ 🎤 با خاطره گویی و روایت گری؛ همراه با زیارت عاشورا، مداحی و روضه؛ ⏰ زمان: پنج شنبه ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۰ 🕌 مکان: شهر قم، منزل این شهید عزیز ؛ در جوار بانوی کریمه حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) ⚘ویژه خواهران و برادران ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 🌷 جعبه ی بهشتی فضای مراسم را عطرآگین تر خواهد کرد... ( ۱۴۵ امین) ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈 با توجه به محدودیت جمعیت، بزرگوارانی که تمایل دارند در این محفل شهدایی شرکت فرمایند، لطفا با ارسال نام و نام خانوادگی خود به صورت پیامک به شماره ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ ثبت نام نمایند و آدرس منزل شهید خدمتشان ارسال می گردد. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فدا ؛ ؛ حاج قاسم عزیز ؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈کانال اطلاع رسانی: برنامه ها،دوره ها،یادواره ها،راهیان مکتب حاج قاسم عزیز،راهیان نور،روایت گری ها، دیدارها،اردوها و... 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
سلام، عرض ادب و احترام؛ افرادی که توانایی تولید کلیپ از برنامه های شهدایی را دارند، لطفا به خادم کانال اعلام فرمایند...