eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
8 فایل
🌹کانال ترویج مکتب حاج قاسم سلیمانی اهداف👇 اعزام راویان تخصصی مکتب برگزاری دوره وکارگاه آموزش تخصصی روایتگری وتربیت استادومربی مکتب اعزام کاروان راهیان مکتب به استان کرمان برگزاری کنگره ویادواره حاج قاسم ⚘سیاری ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ @shahidegomnamemaktabehajqasem
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۳۳۵؛ (۱۷ بهمن) ولادت در شهر رفسنجان ۱۳۴۲؛ شروع به تحصیلات ابتدائی در دبستان حکمت ۱۳۴۸؛ ورود به دبیرستان اقبال (شریعتی) در رشته فرهنگ و ادب ۱۳۵۱؛ تغییر در رفتار به علت همدمی با دوستان فاسد ۱۳۵۷؛ (خرداد) اخذ مدرک دیپلم ۱۳۵۷؛ (اول آذر) شهادت برادر بزرگ تر در راهپیمائی شهر رفسنجان، که مبدأ بازگشت به خویشتن سید حمید شد. ۱۳۵۷؛ چاپ و نشر مقالاتی تحت عنوان “ندای حق” ۱۳۵۷؛ ثبت نام در دانش‌سرای راهنمایی تحصیلی کرمان ۱۳۵۹؛ فارغ التحصیلی از دانش سرا با مدرک کاردانی ۱۳۵۹؛ (شهریور) تدریس به مدت یک هفته در مدرسه به عنوان معلم و سپس انصراف ۱۳۵۹؛(آبان) اعزام به جبهه جنوب ۱۳۵۹؛ ورود به ستاد “ابوعبدالهادی کرمی“ و گذراندن آموزش های چریکی ۱۳۶۰؛ (بهار) عضویت در سپاه حمیدیه با انحلال ستاد شیخ هادی ۱۳۶۰؛ (شهریور) فرماندهی محور جنوب کرخه در عملیات شهید رجائی و باهنر ۱۳۶۱؛ فرماندهی محور عملیاتی در عملیات “بیت‌المقدس” و “ام‌الحسنین“ ۱۳۶۲؛ مسئولیت اطلاعات و عملیات قرارگاه کربلا ۱۳۶۲؛ (۲۷ مهر) موج گرفتگی شدید در عملیات والفجر ۴ ۱۳۶۲؛ (۲۲ اسفند) شهادت در عملیات خیبر در جزیره مجنون ۱۳۶۳؛ (۲ فروردین) تشییع و تدفین در رفسنجان مزار: گلزار شهدای رفسنجان قطعه یک
سید غلامرضا میرافضلی معروف به سید حمید، فرزند سید جلال و بی بی فاطمه در هفدهم بهمن ماه سال ۱۳۳۵ در محله قطب آباد شهرستان رفسنجان به دنیا آمد. وی پنجمین فرزند پسر خانواده بود. سیدحمید تا ۶ سالگی در هر نوع بازی آزاد بود و اگر اشتباهی می کرد کسی با او برخورد بد نداشت. وی از سال ۱۳۴۲ تحصیلات خود را آغاز و در دوره ی دبستان را در مدرسه حکمت قدیم، در شهر رفسنجان گذراند. دوره ی متوسطه را در دبیرستان اقبال و در رشته ی فرهنگ و ادب ادامه داد و قبل از انقلاب دیپلم خود را گرفت. سیدحمید چندان مورد سوال واقع نمی شد و نسبتا در برخوردهای اجتماعی آزاد بود. در سنین ۱۷-۱۶ سالگی به واسطه ی مجالست با دوستان، تغیراتی غیر عادی در رفتار او مشاهده می شد. رفقایی که از نظر خانواده خلاء مورد تایید نبودند روی وی تاثیر گذار بودند. این دوران مصادف با سال ۱۳۵۱ بود. این وضعیت از نظر خانواده یک امر غیرعادی محسوب می شد. یکی از این رفتارها یا به عبارتی کارهای سید حمید انجام می داد، سیگار کشیدن بود. درحالی که هیچ یک از اعضای خانواده سیگاری نبودند. ولی او با دوستان خود سیگار می کشید، و روی این کار حساسیتی نداشت. هر چند که مادرش نسبت به این کار از خود حساسیت نشان می داد. برادرش، سید مهدی میرافضلی، می گوید: قبل از انقلاب، گاهی اوقات سید حمید شب ها دیر به خانه بر می گشت. من که برادر بزرگتر بودم و نیز مادرم، او را مورد سوال قرار می دادیم. وی با این که اهل این محفل ها بود، ولی هرگز در آن دوران پیش روی خانواده اش سیگار نکشید. قبل از انقلاب، سید حمید با دوستانش در مکانی که اکنون ایستگاه حسین (ع) نامیده می شود نشسته بودند که ناگهان یک مغازه بقالی در آن جا آتش می گیرد و سید حمید با شجاعت به درون آتش و به داخل مغازه می پرد و بچه ای که داخل مغازه بوده و مقداری از اثاثیه درون مغازه را بیرون می آورد و خودش هم دچار سوختگی می شود. سید حمید با برادر خود سید محمدرضا بسیار صمیمی بود و رابطه ای دوستانه داشت و زمانی که سید محمدرضا به دست افراد رژیم شاه به شهادت رسید بسیار به روی سید حمید تاثیر گذاشت. او دوره ی جدیدی آغاز کرد و راه برادر را ادامه داد و در راه پیمایی ها حضور فعال خود را آغاز کرد. او به پخش اعلامیه علیه رژیم می پرداخت و وارد صحنه ی مبارزاتی شده بود. در آن زمان آقا سید حمید با چند تن از دوستان خود فعالیت داشتند و مقالاتی تحت عنوان <ندای حق> چاپ و پخش می کردند. چندین بار هم از طرف شهربانی مورد پیگرد قرار گرفتند. وی برای ادامه ی تحصیل به کرمان رفت. در دانشسرای کرمان به مدت ۲ سال به تحصیل پرداخت و در شهریور سال ۱۳۵۹ مدرک کاردانی خود را دریافت کرد. در روز های پایانی شهریور ماه سال ۱۳۵۹ سید حمید می بایست برای تدریس به یکی از مدارس کرمان می رفت اما چون حملات عراقی ها به کشور شروع شده بود ترجیح داد به صف جهادگران بپیوندد. با شروع جنگ تحمیلی از جمله کسانی بود که از همان اوایل جنگ به صف رزمندگان پیوست. آقای آذین می گوید: آقا سید حمید اولین بار با من به جبهه رفت. او پیش من آمد و گفت: شما که به جبهه می روید مرا هم با خود ببرید. و من به او جواب مثبت دادم. ولی نمی خواستم او را با خود ببرم. برای همین ساعت حرکت را به او عقب تر گفتم. مثلا ساعت ۷ را ۸ گفتم. ولی دیدم ساعت ۴ صبح آمده در هلال احمر نشسته است. ما از آن جا با ماشین باری داشتیم کمک به جبهه می بردیم. او وارد ستادی به نام شیخ هادی که روحانی مبارز بود شد. و در واحد اطلاعات عملیات مشغول شد و پس از انحلال ستاد شیخ هادی و سقوط سوسنگرد جذب سپاه حمیدیه شد. همرزمش سردار هواشمی می گوید: در تمامی عملیات هایی که ما داشتیم شرکت می کرد و نقش بارزژ هم داشت. در عملیات هایی که در تاریخ های ۵/۵/۱۳۶۰ و ۱۰/۶/۱۳۶۰ به نام های رجایی و باهنر بود. فکر می کنم ۲۴ یا ۲۵ اسفند ۱۳۶۰ بود که در عملیات ام الحسنین که یک عملیات انحرافی بود تا ذهن دشمن را متوجه این قسمت کنیم که کار عملیات فتح المبین با مشکل روبه رو نشود شرکت کرد. در عملیاتی در تاریخ۱۰/۲/۱۳۶۰ نیز شرکت داشت که منجر به آزادی خرمشهر شد. از مهم ترین فعالیت ها و ماموریت های سید حمید به همراه نیروهای اطلاعات عملیات شناسایی منطقه ی هورالعظیم بود که حاصل آن در عملیات خیبر به بار نشست. @maktabehajqasemsoleimani
✍عکس ماندگار شهید حاج احمد امینی شهید سید حمید میرافضلی و شهید علی عابدینی به مناسبت هفدهم اسفند سالروز شهادت سردار شهید سید حمید میرافضلی قسمت اول جزیره مجنون غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ شهید قاسم سلیمانی شهید همت در ترک موتور نه در بنز ضد گلوله و در فضای ویژه همت در ترک موتور و ناشناس در ضلع وسطی جزیره مجنون شهید شد و بیش از دو ساعت کسی نمی‌دانست آن که افتاده همت است مسئول تدارکات گردان ۴۱۰ حضرت رسول صل الله لشکر ۴۱ ثارالله بودم برای گرفتن شام و جیره شبانه در محل بنه تدارکاتی لشکر ۴۱ ثارالله که مسئولیت آن به عهده حاج اکبر پورتوسلی بود آمده بودم نزدیکیهای غروب آفتاب بود شهید احمد سلیمانی با موتور آمد به حاج اکبر پورتوسلی گفت یک ماشین بفرستید نزدیک سنگر شهید حاج قاسم دو تا جنازه شهید هست بیارن حاج اکبر رو به من کرد و گفت شما بروید منم که آماده بودم سریع با مرحوم محمدعلی بابایی که سال ۱۴۰۱ در جاده یزد به رحمت خدا رفت دوتایی با ماشین تدارکات گردان که اتاق آن را هم برای تردد پشت خاکریزها برداشته بودیم با تعدادی پتو به طرف سنگر حاج قاسم حرکت کردیم. فاصله زیادی از بنه تدارکاتی مقر اصلی لشکر ۴۱ ثارالله تا سنگر حاج قاسم نبود از روی پد نمی شد تردد کرد به ناچار از پایین پد آمدیم کنار پیکر پاک شهیدان پیاده شدیم شهیدان را نمی شناختم و نمی دانستم که این دو شهید حاج همت و میرافضلی باشند به هر صورت ابدان پاک آنها را داخل پتو گذاشتیم و دو نفری بلند کردیم گذاشتیم بالای وانت تدارکات کنار دو شهید یک دستگاه موتور تریل هم بود که ترکش خورده بود. :http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✍شهیدی که پیکرش در قبر سالم و از آن عطر خوشی به مشام رسید انگار همین تازه او را دفن کرده باشند. 🟢شهیدی که لات بود حضرت زهرا سلام الله در خواب به او گفت بیاید جبهه در سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله به شهادت رسید. 🌹شهید سید حمید میر افضلی سید پابرهنه 🔹در هنگام شهادت نه چشم داشت، نه دست، نه پهلو... همانند جدش  آخر مادر هرکار کند بچه هایش یاد می‌گیرند... 🔹حسین باقری شهید شد که می خواستیم کنار شهید سید حمید خاکش کنیم. وقتی قبر را کندیم و رسیدیم به لحد شروع کردیم به کندن پایین پای سید حمید. 🌿یک لحظه آنجا سوراخ شد و من دیدم یک بوی عطری آمد من دیگر نفهمیدم چی شد. فردی که مسئول تدفین شهید حسین باقری بود گفت: این بوی عطر از کجا آمد؟ گفتم: از اینجا. گفتم: برود بالا بعد دست کردم در آن حفره که ببینم بدن آن سید اولاد پیغمبر سالم است. حس کردم انگار همین یک ساعت پیش او را دفن کرده‌اند به این تازگی بود. ✅راوی: برادر شهید میرافضلی -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------