روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
امام خامنه ای: تبلیغات در مورد این عملیات ضدپژاک کم بود، مردم نمیدانند شما چه کردید. شهدای_امنیت، ش
ناگفته های سپاه در مقابله با پژاک
#قسمت_دوم
اما رسم حكومت داري آن هم از نوع اسلامي اش، اين نيست كه در چنين مواقعي اضطراب و نگراني را به شهروندانش منتقل كند و امنيت روحي و رواني آنها را برهم بزند و زندگي را به كام آنها تلخ نمايد، بلكه برعكس وظيفه دارد با حذف كانون ناامني و تهديد، آرامش و امنيت را بر كل كشور حاكم كند، اما در هر صورت وجود اشرار و شورشيان مزدور در مناطق شمال غرب كشور كه با نام پ ك ك و پژاك دست به شرارت و قتل مي زدند و براي دشمنان ايران تنها و به دروغ به بهانه حمايت از كردهاي نجيب و دوستدار انقلاب و نظام، مزدوري مي كردند يك واقعيت بود كه مي بايست با آنها برخورد جدي و دندان شكن مي شد، به گونه اي كه هر آنچه را در طي سال هاي گذشته از طريق مزدوري و حمايت دشمنان ملت ايران به دست آورده بودند، يا نابود مي شد و يا از دست آنها خارج مي گشت.
در اين ميان، سوال اصلي و تعيين كننده اين بود كه از بين نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مسئوليت اين امر بسيار خطير به عهده كدام مجموعه گذاشته شود.
ادامه دارد...
#یگان_ویژه_صابرین_سپاه
#شهدای_پژاک 🍃
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
ماجرای شهادت ۱۳ مدافع حرم استان مازندران در خان طومان: #قسمت_دوم
روسیه شبانهروز در حال بمباران این منطقه بود تا اینکه آمریکا به روسیه اعلام کرد دو روزی دست نگه دارد، در واقع آتش بس شود و حملات توپخانه ای و هوایی اش را متوقف کند تا کشته ها و زخمی ها جمع آوری شوند.
آمریکا با این امر به نوعی دو روز روسیه را از بازی نظامی خارج کرد. گروههای مختلف تروریستی هم که بعضا با هم مشکل داشتند در این قضیه متحد شده و تصمیم گرفتند وضعیت خان طومان را مشخص کنند و بعد راجعبه مشکلاتشان بحث کنند.
در این ایام، عربستان تمام زندانیهای خاورمیانه را میخرید و به عنوان مجاهد به مرزها میفرستاد تا سه ماه برایشان بجنگند، بعد از سه ماه اگر زنده بودند، آزادند و در این مدت هم حقوق خود را به روز می گیرند. در این بین دو هزار نیرو هم برای هجوم تزریق شد و تمام سلاح هم از مرز آمد.
نیروهای جبهه مقاومت در این طرف درگیری قوایی متشکل از 70 رزمنده مازندرانی از ایران، 850 رزمنده از تیپ فاطمیون، 400 رزمنده نجبا عراقی و 280 رزمنده سوری بود.
من از روز چهارشنبه با دوربین ترمالی که داشتم، متوجه شدم دشمن کاملا در حال آماده شدن است و اطلاع هم دادم اما گفتند چون آتش بس اعلام شده و بچه های سازمان ملل اینجا هستند، دشمن حمله نمی کند. با این حال بچههای نیروی قدس به این اکتفا نکردند و گفتند شما آمادگی داشته باشید.
#شهدای_خان_طومان 🌱
فداییان #امام_زمان 🌹
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
🌸🌸🌸🌸🌸 💗#مدافع_حرم 💗 #قسمت_اول دختر ناز و قشنگی بود. لباس های مندرس و رنگ و رو رفته ای داشت اما از
🌸🌸🌸🌸🌸
💗#مدافع_حرم 💗
#قسمت_دوم
هوا تاریک شده. از ظهر که اینجا آمده ام، قطرهای آب ننوشیده ام و با اشک هایی که ریخته ام به گمانم همان یک ذرهی آبِ بدنم هم خارج شده. سردرد امانم را بریده. شقیقه هایم را با زانوهایم میگیرم. سوزشی سخت، بی تابم میکند. سرم را رها می کنم. دستهایم از پشت بسته است. ظرفی که آن کودک معصوم برایم آورده بود، دست نخوره جلوی رویم است. تکه نانی است کپک زده. دستی نیست که آن را بردارد. اگر هم باشد، یا به خیال واهی، سر را چون سگان خم کنم و نان را به دندان بگیرم، دهانی نیست که آن را فرو برد و دندانی نیست که بجود. در بدو ورود، برای کشتن گربه دم حجله، همه را ستاندند. پذیرایی گرم و سنگینی بود. زنجیرهایی که در کتابهای اسطورههای ایرانی خوانده بودم به بازو میبستند و به زور پهلوانی، پاره میکردند، به تن و بدن و صورت من نواخته شده بود و هر چه بود را با خود برده بود. کار خدا بود که یک چشمم هنوز میبیند. "خدایا، شکایتی ندارم. تو را شاکرم که با این دردهای دنیایی، مرا از دردهای اخروی رهایی می بخشی." چه آرامشی پیدا می کنم وقتی با تو مناجات می کنم: این ها میگذرند. گذرانش هم نهایت به دیدار تو ختم میشود. اما آن دردی که دائم باشد و گذرانش به فراق تو و دور شدن از بارگاهت را نمیتوانم تصور کنم. اشک میریزم. ماندهام با این تشنگی این همه اشک از کجا میآید.
سحر امروز، چشم آقا مصطفی را که دور دیدم، رفتم و با تکه نانی به نیت سحری، قصد روزه کردم. آقا مصطفی، سحرها حسابی براق میشد که کسی روزه نگیرد و با اذان صبح، از همه تک به تک پذیرایی میکرد و چه شد که من امروز از دست پذیرایی هایش در رفتم، کار خدا بود.وقت سحر که خودم را در دستشویی صحرایی، حسابی مشغول نشان دادم و سروصداهایی در آوردم که بنده خدا از صرافت خورانیدن آب، افتاد و رفت. سر صبحانه هم، چنان با عجله و ابراز گرسنگی، نان ها را لول میکردم و به سمت دهانی که ثانیه ای قبل ترش باز شده می بردم و با ترفندی که از پسرعمویم یاد گرفته بودم آن ها را در آستین لباسم جا میدادم و فک می جنباندم، خیالش راحت شده بود که من یکی، روزه نیستم.
نماز صبح را به امامت مصطفی خواندیم. نقشه را مرور کردیم و جیب هایمان را با وسایل شناسایی، پر کردیم. هر چه سبک تر باشیم، سرعتمان بیشتر است. اسلحههایمان را هم برداشتیم. قطار فشنگ ها هم که به کمر بسته بودیم. حرکت کردیم.
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
#مکتب حاج قاسم
💠https://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------