درست روز جمعه بود. خبرش پیچید سیل آمده و خانه و زندگی مردم را با خودش برده.
جلسه اضطراری گذاشتیم برای هماهنگی.
اقای #پلارک زنگ زد به #حاج قاسم
و گفت:《 #حاجی حالا که سیل اومده شما نمی خواید برید اونجا؟》
نه تنها خودش بلند شد رفت انجا،
اطلاعیه داد و از موکب های اربعین خواست بروندبرای کمک به سیل زده ها.
بی معطلی بخشنامه زدیم برای استان ها.
موکب های اربعین رفتند مناطق سیل زده.
توی این مدت موکب ها هفت میلیدت پانصد پرس غذای گرم دادند دست مردم؛
روزها و شب ها.
قالی می شستند،
وسایل برقی و خودروی مردم را تعمیر می کردند.
خودش برایمان تعریف کرد.
گفت:《حضرت #اقا وقتی شنیدند،
فرموند:《خوشحالم که موکب ها به کمک مردم سیل زده رفتند.》
نمی دانید #حاجی چقدر از خوشحالی حضرت #اقا و مردم خوشحال شده بود.
راوی:یوسف افضلی
#کتابخوانی
#سلیمانی_عزیز❤️
#زندگی_به_سبک_حاج_قاسم
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
دیدم اینطور نمیشه راپید را گذاشتم زمین و گفتم : « حاجی من اینجور نمیتونم کار کنم!.» داشتم کالک عملیات می کشیدم. حاج قاسم مدام میگفت : «پس چی شد؟» اطلاعات دیر به دستمان رسیده بود! حالا باید فوری میکشیدم و میدادم دستش! در جوابم گفت: «ناراحت نشو خودم الان میام کمکت » رفتیم توی اتاق خودش، یک راپید گرفت دستش. نشست ان طرف کالک. گفت: «من اینطرف رو میکشم تو اونطرف رو» یک نفر دیگه هم امد کمکمان. با همان دست مجروحش تند تند کالک میکشید و میآمد جلو!
خیلی کم روی اطلاعات نگاه میکرد. برعکس ما که هی باید سراغ اطلاعات میرفتیم و بعد پیاده میکردیم روی کالک. بیست و سه دقیقه بعد کالک کامل عملیاتی جلویمان بود . حاج قاسم نگاهی به من انداخت و گفت :«خسته نباشی» نگاه کردم و دیدم مثلا قرار بود من بکشم! اما بیشتر زحمتش را حاجی کشیده بود. از بس شناسایی رفته بود و همه را به چشم دیده بود!
#کتابخوانی
#سلیمانی_عزیز🌱💞
#دلمان_لک_زده_برای_دیدنت
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani