eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.4هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
8 فایل
کانال ترویج مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی اهداف👇 ۱)اعزام راویان تخصصی مکتب ۲)برگزاری دوره وکارگاه آموزش تخصصی روایتگری وتربیت استاد،مربی وراوی مکتب ۳)اعزام کاروان راهیان مکتب به استان کرمان ۴)برگزاری کنگره ویادواره حاج قاسم ⚘سیاری ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ @Mojtabas1358
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️حاج قاسم سر نماز برای مظلومین دعا میکرد سردار اسدی در برنامه به افق فلسطین: من کسی را نمیشناسم اندازه حاج قاسم خدمت کرده باشد -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------ ‌
۲۲ آذر ۱۴۰۲
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید علی عابدینی 💢شهید عابدینی سه تا خصوصیت داشت... 🔹یکی اینکه شجاع بود شهید عابدینی مرد حادثه بود... 🔸دو در صحنه جنگ با دشمن همیشه دارای روحیه ابتکاری بودند مدیریت صحنه جنگ شوند فوق العاده بود... 🔸نکته سوم معنویت... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------ ‌
۲۲ آذر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۲ آذر ۱۴۰۲
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم : روایات سوریه 🔸صفحه: ۲۵۳-۲۵۴ 🔻قسمت: ۱۵۲ همرزم شهید: ابوالقاسم علی نژاد (ابومحمد) تازه شهر اثریا را گرفته بودیم. دهقان(شهید)، مسئول ارتباطات بود و نقش تعیین کننده ای در روحیه دادن به بچه ها در تمام حالات حتی در چند قدمی دشمن داشت.روزی کنار حاج حسین بودم. آقای دهقان آمد و گفت《کاری ندارین؟》. گفتم《چرا. من می خوام بعد از نماز مغرب و عشا با ننه ام صحبت کنم.》. بعد از نماز، گوشی را گرفتم. عادتم این بود که همیشه به جای سلام و احوال پرسی، این شعر را برای ننه ام می خواندم که《اول، از روی ادب، ای گل بی خار سلام/ دوم، از روی محبت، به تو دارم یه پیام...》. بعد می گفتم《 ای وجودی که وجودم ز وجودت به وجود آمده است/ جان به قربان وجودت که وجودم ز وجودت به وجود آمده است...》. حسین، خیلی از این شعر خوشش آمد. این ها را نوشت و شماره ی ننه ی ما را هم برداشت. از آن شب به بعد، چپ و راست به ننه ی من زنگ می زد! هروقت من به ننه ام زنگ می زدم، می گفت《ننه، یکی زنگ می زنه، بهم می گه ننه!》. گفتم《اسمش چیه؟!》. گفت《حسین.》. گفتم《خوب، چی ازت می خواد؟》. گفت《ننه، مدام بهم می گه دعا کن که حاجتم برآورده شه.》. گفتم《ننه، دعا نکنی ها! این می خواد شهید بشه.》. گفت《نه، ننه! بنده خدا می گه مشکل دارم.》. خلاصه، مثل واجبات، کار هر روز حاج حسین شده بود زنگ زدن به ننه ی ما! طوری شده بود که او به بچه های مخابرات می گفت《زود باشین... ابومحمد می خواد با ننه اش صحبت کنه.》! 🔻قسمت: ۱۵۳ همرزم شهید: ابوالقاسم علی نژاد(ابومحمد) حاج حسین با بچه ها خیلی خودمانی شده بود و حرف هایش روی بچه ها اثر می گذاشت. شیخی داشتیم به نام آقای نیسی؛ بچه ی خوزستان بود. تو گوشش خوانده و راضی اش کرده بود که در نزدیک ترین جا کنار دشمن نماز جماعت بخواند. به ما گزارش دادند که این اتفاق افتاده! نهادهای مسئول این قضیه گزارش می خواستند. من رفتم پی گیر ماجرا شدم و به حاج حسین گفتم《آخه این چه کاریه؟!خوب، 100متر بیایین این طرف تر نماز جماعت بخونید!》. این ماجرا هم به خیر و خوشی تمام شد. 👇 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------ ‌ ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
۲۳ آذر ۱۴۰۲
گفتم: محمد! چرا توی این عکس اینقدر خوشحالی؟ تعریف کرد: توی اردوی پیشکسوتان لشکر ثارالله، حاج قاسم اومد کنارم و گفت یکی بیاد از ما عکس دو نفره بگیره، آخرش حاج محمد شهید میشه و من یه عکس باهاش ندارم. در خندید و ادامه داد: تا حالا حاجی به هر کی گفته شهید میشی، طرف شهید شده، این خوشحالی نداره؟! راوی: همسر معزز شهید مدافع حرم ...🌷🕊 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------ ‌
۲۳ آذر ۱۴۰۲
اگرچه اشک علے بعد تو سرازیر است بدون شک غم آهش شدید درگیر است 💔 -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
۲۳ آذر ۱۴۰۲
18.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏷«منطقه مطاف» 🔻 سردار دل ها؛ شهید حاج قاسم سلیمانی: فرماندهان گردان از درون آتش‌ها انتخاب می‌شدند. بهترین‌ها بودند. این ها امانت‌دار بچّه‌های شما بودند. این ها نگهداری می‌کردند. این شد که جنگ شد یک منطقه مطافی. یک حوزه متحرکهٔ عملیهٔ علمیهٔ اخلاقیِ اخلاص و دینی.... ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ -فدا❤ القدس حاج قاسم❤ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ لینک کانال محتوایی مکتب حاج قاسم 👇 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
۲۴ آذر ۱۴۰۲
✍هدیه عالم غیب از کتاب لحظه های آسمانی غلامعلی رجایی قسمت اول... 🔹شبی در خواب دیدم در باغ بزرگی زیر درخت اناری نشسته‌ام و زنی به سویم می‌آید لباسش مانند لباس ما زنان عشایر نبود چادر عربی سر کرده بود و سینی بزرگی هم در دستش دیده می‌شد قبل از اینکه به من برسد از جا بر خاستم و سلام کردم پرسید صغرا تویی گفتم بله... 🔸سینی را به طرفم دراز کرد و با خوشرویی گفت بگیر این هدیه برای توست در کف سینی بر روی پارچه قرمزی کیف کوچکی به رنگ دانه‌های سرخ انار بود... 🔹وقتی به طرف خانه راه افتادم دختران عشایری که آنها را نمی‌شناختم سر راهم را گرفته و شادی می‌کردند شنیدم می‌گفتند داخل این کیف یک مهره قیمتی است که هدیه امام حسین علیه السلام می‌باشد... 🔸از خواب که برخاستم هنوز صدایشان در گوشم بود مهره قیمتی هدیه امام حسین علیه السلام عرق سردی بر پیشانی‌ام نشسته بود داخل چادر تاریک بود... 🔹از صدای نفس‌های آرام گل خانم و شوهرم محمد می‌شد فهمید هنوز نیمه شب است شوقی در خودم احساس می‌کردم که نمی‌توانستم تا صبح صبر کنم خواستم بیدارشان کنم و تا یادم نرفته خوابم را برایشان تعریف کنم ولی این کار را نکردم و به انتظار صبح ماندم... 💢ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------ ‌
۲۴ آذر ۱۴۰۲
۲۴ آذر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۵ آذر ۱۴۰۲