eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
8 فایل
🌷این کانال جهت ترویج مکتب،سیره وسبک زندگی حاج قاسم سلیمانی فعال شده است. 🌹آمادگی اعزام راوی،برگزاری دوره روایت گری ،اردوی راهیان مکتب،برگزاری کنگره،یادواره،تولیدات و...ویژه مکتب حاج قاسم عزیز را داریم.. ⚘سیاری @shahidegomnamemaktabehajqasem ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍مردی با پیشانی بلند مظهر اقتدار و قدرت مکتب ساز... ‌     ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ حاج قاسم عزیز 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«امروز پیچیده‌ترین و حساس‌ترین دوره فلسطین است. خط مقدم ما و همه جهان اسلام است. از خداوند سبحان برای مجاهدین صحنه فلسطین موفقیت و پیروزی و اجر الهی را خواستارم» سلیمانی -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
💐 اگه توی دو،نفس کم می آوردند،حذف می‌شدند. مجید کل دو ماه رو،سرساعت می‌اومد. از بچه ها شنیدم که روزی بیست سی تا قلیون می کشیده و به خاطر این که سوریه بیاد،ترک کرده بود.با همه ی مسئولین هم رفیق جون جونی شده بود.در شرایطی که هیچ غذایی ،توی دوره پیدا نمی‌شد،مجید جیب هاش همیشه پر شکلات کاکائویی بود.هر دفعه من رو میدید،میگفت: _حاجی جون،این رو بخور تا من حال کنم. بعد هم میزد زیر خنده.انارکی که بودیم،چندتایی کانکس داشتیم.بقیه هم اتاق سربازها،اتاق تسلیحات ،اتاق استراحت و نماز و اتاق نیروی انسانی بود.این کانکس ها همه به هم وصل بودند.یه روز رفتم نیروی انسانی که برگه ی مرخصی ساعتی ام رو امضا کنم.اتاق نیروی انسانی، آخرین اتاق بود.همین طور که آروم میرفتم،یه وقت مجید رو دیدم که توی اتاق تسلیحات،یکی یکی اسلحه ها رو برمیداره، ژست میگیره و دوستش با گوشی او،ازش عکس می گیره.دو تا اسلحه برمی داشت،یکی روی شونه اش،یکی هم تو اون یکی دستش،با ژست حمله،عکس می گرفت. من ایستادم رو به روی اتاق و فقط نگاهش کردم. تا چشمش به من افتاد،اسلحه ها رو گذاشت و دوید بیرون. _حاجی روم سیاه، حاجی ببخشید. _مجید برو آدم شو،من مونده م عکس به چه دردت میخوره؟ فقط میخندید و یه بند معذرت خواهی میکرد. مجید عشق عکس بود.بیشتر از روزی صدتا عکس می‌گرفت.با اسلحه،بی اسلحه،با مرتضی، با بچه های دیگه.تا وقتِ خالی پیدا می کرد، دوربین به دست،در حال عکس گرفتن بود. مجید مسئول تدارکات گروهان مرتضی بود.بقیه گروهانها و گروهان ما،بیشتر اوقات یا غذا کم می‌آوردند یا به اندازه میشد.ولی مجید هر دفعه بیست سی دست غذا زیاد می‌آورد. جیب هاش هم همیشه ی خدا ،پر از خرما بود.به مسئول تدارکاتم گفتم: _ببین این مجیده چی کار میکنه،همیشه غذا زیاد میاره و ما روزی چند دست هم کم میاریم؟! گفت:حاجی منم مونده م به خدا! نمیدونم چی کار میکنه.از بس این مجید قالتاقه،تازه به بچه های گروهان های دیگه هم غذا میده. 🌷🕊 💥ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
باز دوباره شب جمعه شد و باز بی قرار یار، باز لحظه ی شهادت و باز این دست های تنهای بی قرار. غم ظهور و نیامدنت بس نبود عزیزِ جان؟ این درد جانسوز هم بر آن اضافه شد و لبریز شد کاسه ی صبر جان. پس از این دیگر شب های جمعه هیچ وقت مثل گذشته نخواهد بود... ساعت ۱:۲۰ دقیقه بامداد جمعه... 😞💔 جانان بگو پس نوبت ما کی میرسد؟ دنیا بدون تو دیگر جای قشنگی نیست... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/raviannoorshohada --------‐‐-------------------------------------------------
"بنام خدا" 🌹 امشب ، شب جمعه ای ، شب زیارتی ارباب بی کفن و شهدا، شب زیارتی حضرت مادرمان؛ محضر خانواده معظم و معزز شهید راه نابودی اسرائیل و شهیدالقدس مهندس محسن صداقت در منزل این شهید عزیز در شهر مقدس قم رسیدم... 🌷ساعاتی با خانواده ی معظم این شهید عزیز گفت و گویی داشتم... این شهید عزیز سه فرزند پسر و یه فرزند توراهی دارد... ⚘تا این جملات را شنیدم، به یاد رفیق عزیزم و همرزم باصفایم سردار شهید حاج علی آقازاده نژاد افتادم که علی آقای عزیز هم دو ماه و نیم قبل به دست شقی ترین ها یعنی صهیونیست های نامرد و وحشی به شهادت رسیدن و زینب خانم کوچولوی علی آقا پس از شهادت بابای عزیزش به دنیا اومد... ⚘فرزند چهارم آقامحسن عزیز ما هم موقعی که وارد این دنیا می شود ، بابایش مهمان آقاسیدالشهدا(علیه السلام) می باشد... ⚘چه سری و رازی ست که رفقای شهید ما که این روزها به دست شقی ترین و پست ترین موجودات دنیا یعنی صهیونیست ها به شهادت می رسن، قراره فرزند آخرشان بعد از آسمانی شدن بابا ، پا در این دنیا بگذارن. 🌹آقامحسن صداقت عزیز همرزم و نیروی شهید عزیز راه قدس آقامحمدمهدی لطفی نیاسر عزیز بوده و امشب پدر عزیزشان فرمودند : دوسه روز قبل از شهادت، آقامحسن گفتند: بابا دوست دارم دیداری با خانواده شهید عزیز محمدمهدی لطفی نیاسر داشته باشم. ولی به ماموریت سوریه اعزام شدن و وقت نشد تشریف ببرن منزل شهید لطفی نیاسر. ⚘ من عرض می‌ کنم آقا محسن عجله برای شهادت داشتن و رفتن خودشان را به خود آقامحمدمهدی که ۲۰ فروردین سالروز شهادت شان می باشد، رساندن و به جای دیدار با خانواده شهید لطفی نیاسر به دیدار و زیارت خود آقا محمدمهدی رفتن. چه دیدار قشنگ و زیبایی ...خوشا به حال شون... ⚘به بابای عزیز آقامحسن عرض کردم : آقامحسن هم مثل علی آقای آقازاده نژاد و محمدمهدی لطفی نیاسر برای نابودی اسرائیل شب و روز می دویدن و آرمان شان نابودی اسرائیل جنایتکار و غاصب بود... ان شاءالله به زودی اسرائیل و رژیم منحوس صهیونیستی نابود خواهد شد... الهی آمین 🤲 🌹قابل ذکر است آقامحسن صداقت عزیز به همراه سردار شهید محمدرضا زاهدی و یارانش در روز ۲۱ رمضان سالروز شهادت مولای ما آقا امیرالمومنین علی (علیه السلام) در ساختمان کنسولگری جمهوری اسلامی ايران در سوریه به آرزوی خودشان رسیدن... 🌹آی حاج قاسم عزیز، آی رفقا و همرزمان شهیدم حاج علی آقازاده نژاد و آقامحمدمهدی لطفی نیاسر و همچنین آقامحسن صداقت و همه ی شهدا در این شب جمعه و در این لحظات عاشقی و به وقت شهادت حاج قاسم عزیز دست هایم را بگیرید...الهی آمین 🤲 🎤 راوی: مجتبی سیاری ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ ⏰شب جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فدا ؛ ؛ حاج قاسم عزیز ؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈کانال اطلاع رسانی: برنامه ها،دوره ها،یادواره ها،راهیان مکتب حاج قاسم عزیز،راهیان نور،روایت گری ها، دیدارها،اردوها و... 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
💐 اون روزها دیگه حس روزهای اولم رو بهش نداشتم،دوستش داشتم.مجید هم،مجید روزهای اول نبود.خیلی عوض شده بود.یه روز توی نمازخونه ،بعداز نماز ظهر خوابیده بود.منم سرم را مخالف سرش گذاشتم روی بالش و دراز کشیدم.گفتم: _مجید بربری، یه چیزی بگم؟ _جونم حاج آقا، بفرما!من سراپا گوشم. _مجید جون!تو مطمئنی که میتونی بیای سوریه؟ _انشاالله میام. حرف ها و کلمات، یکی یکی توی ذهنم می چرخیدند،نمی دونستم حرفم رو به مجید بگم یا نگم. _حاجی جون!من حاج مهدی هداوند را دیدم،سید فرشید را هم دیدم،باهاشون بسته م،بهم یه قول هایی دادن،گفتن هرطوری شده می بریمت. _مجید یه چیزی بگم؟ _جونم،بفرما، بگو حاجی جون! _مجیدجون،حاج مهدی، سیدفرشید،يا هرکس دیگه ای که میگی، باهاشون بستی،این ها نمیتونن ببرنت.حواله اصلیت رو حضرت زینب باید امضا بکنه.اگه همه مخالفت کنن و نذارند تو بیایی،ولی خانم زینب حواله ات رو امضا کرده باشه، نمیتونن جلوت رو بگیرن.اما اگه حواله ات امضا نشده باشه،فرماندهان رده اول هم بخوان،تو را با خودشون ببرن،نمی‌تونن. دیگه نه من حرفی زدم و نه مجید.فقط صدای هق هق گریه اش رو،بین خواب و بیداری می شنیدم.همون شب مانور((خشم شب))داشتیم.من شعر خوندم و بچه ها پشت سرم تکرار می‌کردند و از کوه بالا می رفتیم: گردان زینب در راه قرآن بگذشته از سر،بگذشته از جان ای دُخت زهرا،زینب کبری،جانم فدایت ای دُخت زهرا،زینب کبری،جانم فدایت گردان زینب در راه قرآن بگذشته از سر،بگذشته از جان ای بر مهرت طالب ام المصائب زینب کبری ما پیروان پیر خمینی فدائیان عشق حسینی این شعر رو هم می خوندیم و هم گریه می کردیم.رفتیم تا بالای کوهی که اونجا،بچه ها رو آموزش می دادیم و برمی‌گشتیم. بچه ها دور من حلقه زده بودن.گفتم: _قدر همدیگر رو بدونید،تا دو سه هفته آینده، معلوم نیست کدوم مون باشیم،کدوم مون نباشیم.با هم صفا کنید،معلوم نیست خانوم حضرت زینب،کدوم‌ یکی از ماها رو خریده و کدوم مون جا می مونیم. صحبتهام که تموم شد،حسین امیدواری ،اون پسر سر به زیر و اهل دل،پسری که این اواخر اکثر بچه ها رسیده بودند به اینکه، جزو یکی از شهداست،من رو بغل کرد و گفت: _حاجی!من میدونم کی شهید میشه،کی شهید نمیشه! جا خوردم.تصور چنین حرفی رو از حسین نداشتم.گفتم: _حسین جون،این حرف رو پیش من گفتی،ولی پیش کسی دیگه نگو.یا مسخره ات میکنن، يا میگن حسین داره دروغ میگه. آن قدر درگیر کارهای آموزش و اعزام بودم که حرف حسین،به کل فراموشم شد.حتی نشد که بپرسم،این حرف رو از کجا میزنه،که از بین بچه ها کیا شهید میشن.یا نمیشن؟روزهای آخر اموزشی،ما دچار بی نظمی شدیم.قرار شد محمد آژند ،یک شنبه با گروهش اعزام بشه، مرتضی کریمی سه شنبه،.من و گروهم هم پنجشنبه بریم.اون دوتا گروه که رفتن، به من گفتن نه،فعلا نیازی نیست که تو بیایی. این شدکه ما جا موندیم. مجید ولی زرنگی میکنه و یک شنبه، با گروه آژند اعزام میشه.چون بچه ها شهید شدند،ما رو نگه داشتند و یک شنبه بعد از شهادت مجید و بقیه، من اعزام شدم و توی نقاط مختلف منطقه هم ،چند ماهی در رفت و آمد بودم. 🌷🕊 💥ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قـدس امـکـان نــدارد آزاد بــشــود جـز بـا پـرچـمداری شـیعـه! «شهید حاج قاسم سلیمانی🕊🌹» -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چقدر این فرمایش شهید والا مقام حاج قاسم سلیمانی تحولات و رخدادهاي این روزها را به خوبی تبیین می‌کند. 🔹هر وقت داشتید از اخبار ریز و درشت منطقه، دچار سردرگمی و خدایی نکرده دلهره می شدید این ۳۰ ثانیه را ببینید... 🔹ما در آستانه فروپاشی از درون این غده سرطانی هستیم. مابقی رخدادها از جمله شهادت ها،ویرانی ها،جنایات،هزینه ها و...حاشیه بر این اصل در حال وقوع است. -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 مشهد مقدس رو به روی صحن و سرای امام رضا ع صحن انقلاب چند ماهی از شهادت مجید می گذشت . مریم خانم و آقا افضل رو به روی ایوان طلا نشسته بودند و زیر لب زیارت نامه می خواندند .مریم،عکس مجید را روی گوشی اش،جلوی خودش گذاشته بود و هرچند لحظه یک مرتبه،صفحه را روشن می کرد و نگاهی به عکس پسرش می انداخت . _افضل!زیارت امروزمون رو،به نیابت مجید انجام بدیم. _ما زیارت هرروزمون،به نیابت از مجیده،ما زندگیمون وقف مجیده. صحبت‌هایشان هنوز تمام نشده بود،که سید فرشید و خانواده اش هم از راه رسیدند. همه نشستند و گرم صحبت شدند.سید فرشید نگاهی به آقا افضل و مریم خانم انداخت.از نگاه شان فهمید که نگران چیزی هستند.دلهره ی اتفاقی را دارند .گفت: _انگار نگرانی و دلهره ای تو وجودتون هست؟ مریم خانم در جوابش درآمد: _از خدا که پنهان نیست،از شما چه پنهان،ما نگران مجیدیم. _نگران چی؟ _نگران گذشته ی مجید.این که خدا با گذشته مجید چه می‌کنه؟ _خانم!شما حواستون هست مجید کجا رفته و چی شده؟خدا او را خریده برای خودش هم خریده که حتی پیکرش هم برنگشته.شما مطمئن باشید خدا،مجید و همه خطاهای ریز و درشتش را بخشیده که رفته و شهید شده.خدا او را برای خودش انتخاب کرده. صدای ساعت میدان که یک ربع به یک را اعلام می کرد، به گوش می رسید.همهمه زائرین بود و هرازگاهی،صدای نوحه خوانی هیئت هایی که می آمدند و با خواندنشان، مردم دورشان جمع می‌شدند. سکوتی بین شان افتاده بود.فقط همین یکی جمله کافی بود که حالت دلهره و نگرانی افضل و مریم،کمی از چهره شان کنار برود. افضل دستی به محاسنش کشید و گفت: _حاجی!میشه یه کمی از آشناییتون با مجید برام بگید؟ _من مجید را زیاد نمیشناختم.از دوره ی آموزشی و بعد هم یک هفته ای که سوریه بودیم،باهاش آشنا شدم.ما توی دوره اموزشی،وعده های غذامون خرمای خشک، یه تکه نان و یه تکه کوچک پنیر بود.از کله صبح تا عصری،شاید چند تا از بچه ها نمی تونستن مقاومت کنن و کم می آوردن. هر روز چندین نفر ریزش داشتیم،روزی چندساعت بچه ها را می دواندیم. وسط دویدن اگر کسی،نفس کم می آورد ،می ایستاد و نمی تونست بدوه و یا به هر دلیلی ،از حرکت جا می‌ موند،حذف میشد. 🌷🕊 💥ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
🌹 مراسم نهمین سالگرد شهادت حجت الاسلام والمسلمین محمدمهدی مالامیری اولین روحانی شهید مدافع حرم کشور ؛ 🎤 با روایت گری همرزمان و دوستان شهید و راویان شهدا ؛ همراه با مداحی و ذکر توسل؛ ⏰ زمان: چهارشنبه ۲۹ فروردین ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۰ 🕌 مکان: شهر قم، منزل این شهید عزیز ؛ در جوار بانوی کریمه حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) ⚘ویژه خواهران و برادران ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 🌷 جعبه ی بهشتی فضای مراسم را عطرآگین تر خواهد کرد... ( ۱۴۴ امین) ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈 با توجه به محدودیت جمعیت، بزرگوارانی که تمایل دارند در این محفل شهدایی شرکت فرمایند، لطفا با ارسال نام و نام خانوادگی خود به صورت پیامک به شماره ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ ثبت نام نمایند و آدرس منزل شهید خدمتشان ارسال می گردد. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فدا ؛ ؛ حاج قاسم عزیز ؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈کانال اطلاع رسانی: برنامه ها،دوره ها،یادواره ها،راهیان مکتب حاج قاسم عزیز،راهیان نور،روایت گری ها، دیدارها،اردوها و... 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
🔸شهادت پایان نیست، آغاز است؛ تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آن‌که عقلِ زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. 🔸تولدِ ستاره‌ای است که پرتو نورش عرصه زمان را در می‌نوردد و زمین را به نور ربّ‌الارباب اشراق می‌بخشد. 🌷سید شهیدان اهل قلم، شهید مرتضی آوینی ▫️به مناسبت سالروز شهادت شهید آوینی -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
🌹 مراسم هشتمین سالگرد شهادت عارف مدافع حرم شهید ابراهیم عشریه ؛ 🎤 با خاطره گویی و روایت گری؛ همراه با زیارت عاشورا، مداحی و روضه؛ ⏰ زمان: پنج شنبه ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۰ 🕌 مکان: شهر قم، منزل این شهید عزیز ؛ در جوار بانوی کریمه حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) ⚘ویژه خواهران و برادران ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 🌷 جعبه ی بهشتی فضای مراسم را عطرآگین تر خواهد کرد... ( ۱۴۵ امین) ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈 با توجه به محدودیت جمعیت، بزرگوارانی که تمایل دارند در این محفل شهدایی شرکت فرمایند، لطفا با ارسال نام و نام خانوادگی خود به صورت پیامک به شماره ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ ثبت نام نمایند و آدرس منزل شهید خدمتشان ارسال می گردد. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فدا ؛ ؛ حاج قاسم عزیز ؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈کانال اطلاع رسانی: برنامه ها،دوره ها،یادواره ها،راهیان مکتب حاج قاسم عزیز،راهیان نور،روایت گری ها، دیدارها،اردوها و... 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
سلام، عرض ادب و احترام؛ افرادی که توانایی تولید کلیپ از برنامه های شهدایی را دارند، لطفا به خادم کانال اعلام فرمایند...
💐 اما مجید با همه شرایط سخت،مقاومت کرد و ماند.اصلا مجید اومده بود که بمونه.حتی اگه شرایط بدتری هم بود،من حتم دارم ،دوام می آورد.اون هایی که حذف می شدند،می‌زدند زیر گریه و التماس می کردند که ما را حذف نکنید.ولی ما مرد شرایط سخت می خواستیم.کسی که نفس برای دویدن کم بیاره،به کار ما نمی اومد. یادمه مهدی حیدری را حذفش کرده بودند ،آمده بود به پهنای صورت اشک می‌ریخت. آخرش جواز آمدن گرفت و شهید شد.من حتی به مجید گفتم:به شرطی تو را میبرم که دیگه قلیان نکشی، بعدِ این حرف ،از بقیه بچه ها شنیدم که گفته بود :(روزی پونزده تا قلیون چاق میکردم و یک نفس می کشیدم.ولی حالا به خاطر اینکه ،من رو به سوریه ببرن،ترک کردم).یه بار توی سوریه رفته بودیم میدون تیر،داشتیم برمی گشتیم،که دیدم یه چغندر از توی زمین های اطراف برداشته.آمد با خنده بهم گفت:(سید،هر کی از این چغندر بخوره،شهید میشه!). _مجید جان نخوری که شهید میشی. مجید و مرتضی کریمی و مصطفی چگینی ،از آن دسته آدم ها بودند که هردفعه می‌دیدی شان،حالت را خوب می کردند.اگر بدترین شرایط را داشتی و مجید می آمد کنارت ،توی چند لحظه، حال بد و غمگین را،ازت می‌گرفت و یه حال خوبی بهت تزریق می کرد. در آن چند روزی که سوریه بودیم،من هربار که باهاش رو به رو میشدم،با خنده میگفتم:برو بچه ننه،باید برگردی و بری,آخه تک پسری.مجید برای هرحرفی که کسی میزد،یه جواب دست به نقد،توی آستین داشت.ولی معمولا جواب من را نمیداد.سرش را می انداخت پایین و میرفت.خارج از شوخی ،من چون می دانستم مجید تک پسره ،واقعا میخواستم نرمش عملیات و برگردانم ایران. ولی یک هرحرفی بهم زد که درمانده ام کرد. گفت:(سید!اگه من رو بردی که هیچ،ولی اگه نبردی،شکایتت رو به حضرت زهرا میکنم.دیگه تو میدونی و خانم فاطمه.خودت جوابش رو بده).وقتی مجید این حرف را زد،مو به تنم سیخ شد.با این حرفش واقعا بیچاره شدم.با این حال به مرتضی گفتم:مجید و یکی دیگه از بچه ها را نمی بریم.به عنوان نگهبان میذاریم دم ساختمان ها.ولی همان طور که شنیدید،مجید همه ما را قال گذاشت و آمد توی عملیات. لحظه های آخرش بود که رفتم بالای سرش.گفت حاجی! سه تا تیر خورده ام.میرم یا می مونم؟ با حرفش انگار تیر به قلبم زد.جلوی خودم را گرفتم و گفتم: _مجید جانم می مانی، مقاومت کن .ولی تقدیر همان بود که خودش آرزو کرده بود.بعد از چند ساعت درد کشیدن،مجید از بین ما پرکشید و به آرزویش رسید. 😭🥺 🌷🕊 💥ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
🌹 مراسم هشتمین سالگرد شهادت عارف مجاهد مدافع حرم شهید ابراهیم عشریه ؛ (ابراهیمی که هادی مدافعین حرم بود، ۲۴ فروردین ۹۵ در العیس سوریه پیکر مطهرشان ماند و پس از ۳ سال و اندی به وطن بازگشت)... 🎤 با خاطره گویی خانواده معظم و همرزم شهید و روایت گری راویان؛ همراه با زیارت عاشورا، مداحی و روضه؛ ⚘شب جمعه ، شب زیارتی آقاسیدالشهدا (ع) و حضرت مادر... ⏰ زمان: پنج شنبه ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۳۰ 🕌 مکان: شهر قم، منزل این شهید عزیز ؛ در جوار بانوی کریمه حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) ⚘اصلاحیه: با توجه به‌ استقبال زیاد و محدودیت مکان،این مراسم فقط ویژه خواهران می باشد. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 🌷 جعبه ی بهشتی فضای مراسم را عطرآگین تر خواهد کرد... ( ۱۴۵ امین) ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈 با توجه به محدودیت جمعیت، بزرگوارانی که تمایل دارند در این محفل شهدایی شرکت فرمایند، لطفا با ارسال نام و نام خانوادگی خود به صورت پیامک به شماره ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ ثبت نام نمایند و آدرس منزل شهید خدمتشان ارسال می گردد. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فدا ؛ ؛ حاج قاسم عزیز ؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈کانال اطلاع رسانی: برنامه ها،دوره ها،یادواره ها،راهیان مکتب حاج قاسم عزیز،راهیان نور،روایت گری ها، دیدارها،اردوها و... 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 حاج قاسم سلیمانی: اگر سنگ بود، سنگ بُرنده‌ای بود، تیزی بود... و اگر کوه بود، اون تک قله‌ی برافراشته‌ای بود، که بر همه‌ی قله‌های مختلف مسلط بود. صیاد شیرازی ، سلمانِ ارتش ما بود. 📎 به مناسبت سالروز شهادت سپهبد شهید علی صیاد شیرازی -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
سلام،عرض ادب و احترام؛ ⚘اصلاحیه: با توجه به‌ درخواست های متعدد و استقبال زیاد جهت شرکت در این مراسم و محدودیت مکان، این مراسم سالگرد شهادت، فقط ویژه خواهران می باشد. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فدا ؛ ؛ حاج قاسم عزیز ؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈کانال اطلاع رسانی: برنامه ها،دوره ها،یادواره ها،راهیان مکتب حاج قاسم عزیز،راهیان نور،روایت گری ها، دیدارها،اردوها و... 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
📱انتشار برای نخستین‌بار ▫️ تصویری از شهید حاج قاسم سلیمانی به همراه شهید محمدرضا زاهدی 🔻بزرگداشت هفتمین روز شهادت سردار زاهدی و جمعی از مدافعان حرم اهل بیت (ع) در اثر حمله موشکی رژیم صهیونیستی به کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در دمشق. 🚩 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ فدا ؛ ؛ # مکتب حاج قاسم عزیز ؛ ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈 کانال محتوایی مکتب حاج قاسم عزیز 👇 https://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
💐 گلزار شهدای یافت آباد _اردیبهشت ۱۳۹۵ برای مجید و دیگر شهیدان خان طومان ،سنگ یادبودی در گلزار شهدای یافت آباد گذاشته اند.قبل از سوریه،روزی که مجید همراه خانواده اش ،برای تشییع شهید محمد فرامرزی رفته بودند گلزار،به عمه اش میگوید: _عمه جون،منم دارم میرم سوریه.دو هفته ی دیگه،جای منم همین‌جاست. و عمه هم مثل همه آنهایی که مجید به شان گفته بود و باورشان نمی‌شد، برایش سخت بود که رفتن برادرزاده اش را باور کند. مجید هنوز از سفر برنگشته. اما مکان یادبودش برای خانواده، از آن جاهایی است که ساعت ها،کنارش می نشینند دِل بلند شدن ندارند. یکی از شبِ جمعه های اردیبهشت، عطیه مفاتیح به دست با چند شاخه گل رز و مریم ،آمد سنگ یادبود برادر را،با گلاب شست و شو داد.بيشتر پنج شنبه ها هر طور میشد،خودش را به گلزار می رساند.گل ها را یکی یکی پَر کرد و روی سنگ چیدنشان.زیر اندازش را انداخت و نشست.با پنج انگشت دست راستش،خیمه ی کوچکی روی سنگ برپا کرد و لب‌هایش شروع کرد به تکان خوردن ،بی هیچ صدایی،يا حتی زمزمه ای.توی دلش آیه الکرسی خواند.بعد مفاتیح را باز کرد.اولین سوره را آورد.،بسم الله الرحمن الرحیم. یاسین و القرآن الحکیم.....،سوره را که تمام کرد،مفاتیح مثل چند دقیقه پیش نبود.برگ های کتاب،خیس اشک های خواهر شده بودند.مفاتیح را کنار گذاشت. کنار مزار یادبود برادر ،نشست و به فکر فرو رفت. خاطرات مجید در ذهنش ،مثل حلقه فیلم می چرخیدند.هرچیز کوچکی که میدید و به مجید ربط داشت،او را به عقب برمی گرداند.یاد آخرین روزی افتاد که بعد آن،تنها حسرت دیدن مجید را داشت.😔😔 🌷🕊 💥ادامه دارد... -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
سلام، عرض ادب و احترام؛ مجتبی سیاری ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 👈کانال اطلاع رسانی: برنامه ها،دوره ها،یادواره ها،راهیان مکتب حاج قاسم عزیز،راهیان نور،روایت گری ها، دیدارها،اردوها و... 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘