بسم الله الرحمن الرحیم
یا حسین
یا صاحب الزمان
... در زمان آیت الله خوانساری فردی خدمت ایشان می رسد و عرض می کند:
برادری دارم گنهکار، هر گناهی که شما فکرش را بکنید انجام داده است و خلافی نیست که نکرده باشد ...
پدر مادر و برادر خواهر از دست او عاصی و ناراحت شده ایم ...
می خواهم اگر اجازه بدهید او را خدمت شما بیاوریم، نصیحتی به او بفرمایید
انشالله که تأثیر گذار باشد .
آیت الله خوانساری فرمودند:
با این اوصاف نصیحت من هم کارساز نیست ...
تنها یک راه را می شناسم که اگر در مسیر این راه قرار گرفت و تأثیری در او داشت بیاوریدش نزد من که من هم نصیحتی برای او داشته باشم و اگر این راه جواب نداد که دیگر رهایش کنید، اصلاح نمی شود.
او را به کربلا ببرید، اگر در حرم امام حسین گریه کرد، یعنی این که در درون او هنوز نوری وجود دارد و قابل اصلاح و نصیحت پذیر است وگرنه که هیچ.
این فرد تعریف می کند که ما این برادرمان را با هزار ترفند و بهانه که بیا تو مراقب ما باش و ... به کربلا بردیم ...
بین راه که هیچ حسی نداشت ...
اصلا این چیزها را قبول نداشت ما و زائرها رو مسخره می کرد...
وقتی نزدیک صحن و حرم حضرت شدیم دیدم که او سرش را پایین انداخت و وقتی وارد حرم امام حسین شدیم، گریه که هیچ، ضجه می زد...
بعد، در حرم توبه واقعی کرد و درستکار شد.
بعدها جریان را به آیت الله خوانساری نقل کردند:
ایشان فرمودند: به چیز دیگری نیاز نیست نور امام حسین در قلب آن جوان کار خودش را کرده است.
🔴 سبک شمردن دیگران هرگز!
روایتی مهم!
امام صادق (ع) به همراه بعضی از اصحاب و دوستان خود، برای انجام مناسک حجّ خانه خدا، به سوی مکه معظّمه حرکت کردند.
در مسیر راه، جهت استراحت در محلّی فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضی از افراد حاضر فرمود:
چرا شما ما را سبک و بی ارزش می کنید؟
یکی از افراد از جا برخاست و گفت: یاابن رسول اللّه! به خداوند پناه می بریم از این که خواسته باشیم به شما بی اعتنائی و توهینی کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم.
حضرت صادق (ع) فرمود: چرا، تو خودت یکی از آن اشخاص هستی.
آن شخص گفت: پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینی نکرده ام.
حضرت فرمود: وای بر حالت، در بین راه که می آمدی در نزدیکی جُحفه، تو با آن شخصی که می گفت:
مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردی؟
و سپس حضرت افزود:
سوگند به خدا، تو برای خود کسر شأن دانستی، و حتّی سر خود را بالا نکردی؛ و او را سبک شمردی و با حالت بی اعتنائی از کنار او رد شدی!
و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود:
هرکس به یک فرد مؤمن بی اعتنائی و بی حرمتی کند، در حقیقت نسبت به ما بی اعتنائی کرده است؛ و حرمت و حقّ خدا را ضایع کرده است.
کتاب الکافي ج۸ ص۱۰۲
کنایه ای لطیف و ...
ضرب در حسین علیه السلام!
استاد رياضي در وقت خارج از درس ، می گفت :
«اعداد کوچکتر از یک، خواص عجیبی دارند .
شاید بتوان آنها را با انسانهای بخیل مقایسه کرد .
مثلا عدد (0.2)
وقتی در آنها ضرب میشوی یا میخواهی با آنها مشارکت کنی، تو را نیز کوچک میکنند.
3×0.2=0.6
وقتی میخواهی با آنها تقسیم شوی یا مشکلاتت را با آنها تقسیم کنی و بازگو کنی، مشکلاتت بزرگتر میشوند!
3÷0.2=15
وقتی با آنها جمع میشوی و در کنار آنها هستی مقدار زیادی به تو اضافه نمیشود و چیزی به تو نمی آموزند!
3+0.2=3.2
و اگر آنها را از زندگی کم کنی چیز زیادی از دست نداده ای !
3-0.2=2.8»
تازه! این عدد، مثبت است. بعضیها عملکرد عدد منفی را دارند.
در این صورت در هر چهار عمل اصلی ریاضی چنانچه با آنها همراه شوید، شما هم منفی خواهید شد!
زندگی ارزشمند خودتان را با بودن با انسان هایی با عیار پایین یا منفی تباه نکنید!
بدانید! هر فردی در زندگی شما یک عدد است.
مهم است که با چه کسی همراه باشید!
دنبال بینهایت مثبتها باشیم و سعی کنیم در آنها ضرب شویم تا ما هم بینهایت شویم!
امام حسین علیه السلام و اصحابش، همان عدد بینهایت خداوند متعال هستند.
در آنها ضرب شویم.
با امیرالمؤمنین علیه السلام
یا علی أدرِکنی
کرامت علوی در ماجرای کتاب الصراط المستقیم
علامه امینی (قدّساللهروحهالشریف) فرمودند:
«وقتی الغدیر را مینوشتم، خیلی مایل بودم کتاب الصراط المستقیم را هم ببینم.
الصراط المستقیم تألیف شیخ زین الدین ابومحمد علی بن یونس عاملی بیاضی است که آن زمان هنوز بهچاپ نرسیده بود و بعدها توسط کتابخانه مرتضوی در تهران چاپ شد.
شنیده بودم نسخه خطی آن در نجف نزد شخص معهودی است.
بسیار مشتاق بودم ایشان را ببینم و تقاضا کنم کتاب را به امانت بدهند تا مطالعه کنم و سپس بازگردانم. شبی، اوائل مغرب، که میخواستم بهحرم مشرف شوم، دیدم آن شخص معهود با یکی دو نفر از اهل علم دیگر، در ایوان مطهر نشسته و مشغول صحبت است.
خدمت ایشان رفتم و پس از احوالپرسی، تقاضای خود را اظهار کردم. عذرهایی آورد.
گفتم: اگر میخواهی، کتاب را به من امانت بده، و اگر نمیشود، بهبیرونی منزلتان میآیم و همانجا مطالعه میکنم؛ و اگر این را هم قبول ندارید، در دالان منزلتان مینشینم و مطالعه مینمایم.
گفت: خیر، نمیشود.
آخرالامر آن شخص گفت:
شما هیچ گاه، این کتاب را نخواهید دید!!
علامه امینی فرمودند:
«مثل آنکه آسمان را بر سر من زدند! نه از آن جهت که او قبول نکرد، بلکه از مظلومیت آقا امیرالمؤمنین علیه السلام.
بهحرم مشرف شدم و خطاب به آنحضرت عرض کردم:
"چقدر شما مظلومید!
یکی از ارادتمندان و شیعیان شما کتابی را در فضائل و حقانیت شما نوشته، یکی از ارادتمندان و خدمتگزاران شما هم میخواهد بخواند و به دیگران برساند.
این کتاب، نزد یکی از شیعیان و ارادتمندان شماست، در محیط شیعیان شماست، در کنار قبر مطهر شماست، امّا باز هم او از این کار ابا دارد! بهراستی که شما مظلومِ تاریخ و قرنهایی!"»
فرمودند:
«حال گریه عجیبی داشتم، بهطوری که تمام بدنم میلرزید.
ناگهان در قلبم افتاد که: "فردا صبح به کربلا برو."
بهمجردِ خطورِ این خطاب در دل، دیدم حال گریه از میان رفت و نشاطی عجیب مرا فرا گرفت.
هرچه به خودم فشار آوردم که بهآن درد دل ادامه دهم، دیدم دیگر نمیتوانم.
حال کاملاً از بین رفته بود و تنها یک مطلب در دل من جایگزین شده بود: "به کربلا برو."»
«از حرم مطهر بیرون آمدم و بهمنزل رفتم.
صبح، بهاهل خانه گفتم:
"قدری صبحانه به من بدهید، میخواهم به کربلا بروم."
گفتند:
"چرا وسط هفته میروید؟ شب جمعه بروید!"
گفتم: "کاری دارم."»
«بهکربلا رفتم و یکسره بهحرم مطهر حسینی مشرف شدم.
در حرم، یکی از آقایان محترم اهل علم را دیدم. با مهربانی بسیار احوالپرسی کرد و گفت:
"آقای امینی! چه عجب! وسط هفته به کربلا آمدهاید؟ (زیرا رسم علما آن بود که پنجشنبهها مشرف شوند تا زیارت شب جمعه را درک کنند.)"
گفتم: "کاری داشتم."»
«گفت: "آقای امینی! ممکن است از شما خواهش بکنم؟"
گفتم: "بفرمایید."
گفت: "مقداری کتب نفیس از مرحوم والد باقی مانده که بدون استفاده مانده و تقریباً محبوس است.
بیایید ببینید اگر چیزی به درد شما میخورد، امانت ببرید و بعد بازگردانید."
گفتم: "کی بیایم؟"
گفت: "من امروز کتابها را بیرون آورده مهیا میکنم. جنابعالی فردا صبح برای صرف صبحانه به منزل ما تشریف بیاورید، هم صبحانه صرف کنید و هم کتابها را ملاحظه فرمایید."
قبول کردم و رفتم».
«فردا صبح، رفتم. حدود بیستوچند جلد کتاب روی هم چیده شده بود.
من تا نشستم، دست دراز کردم و اولین کتاب را که برداشتم، دیدم نسخهای بسیار پاکیزه و نفیس و مجدول از کتاب الصراط المستقیم است!
حال گریه شدیدی بهمن دست داد.
صاحبخانه علت را جویا شد. من جریان قضیه کتاب را در نجف نقل کردم. او نیز از لطف الهی به گریه افتاد.
کتاب مذکور و چند جلد کتاب نفیس دیگر را به امانت داد و بهمدت سه سال نزد من بود تا پس از رفع حاجت، بهصاحبش بازگرداندم».
امین شریعت، تألیف جمعی از نویسندگان، چاپ بنیاد محقق طباطبایی، ص۲۹۳–۲۹۴
3.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 ماجرای شنیدنی از عنایت حضرت رقیه (سلام الله علیها)
4.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر به امام زمان عج توسل پیدا کنی هر آدم بدی باشی خدا دستتو به برکت این توسل میگیره
#مرحومحجتالاسلامکافی
الّلھُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّك الْفَرَج بِحَقِ
زِینَبِ ڪُبْریٰ سَلآمُ اللّٰه عَلَیها
آیت الله سید عبدالکریم کشمیری:
روزی یک ساعت با حضرت خلوت کنید، متوجه حضرت بشوید.
زیارت «سلام علی آل یاسین» را بخوانید بعد زیاد بگویید: «یا صاحب الزمان اغثنی، یا صاحب الزمان ادرکنی، المستعان بک یابن الحسن»، زیاد بگویید، توسل بکنید به ایشان، یک خرده یک خرده رفاقت پیدا میشود.
امام زمان سرّ خداست و ملاقات آن بزرگوار هم سرّ خداست و اگر کسی مدعی این قضیه بشود این معنای سرّ بودن از بین خواهد رفت.
امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) پاک و طاهر است، باید پاک شوید، طاهر شوید، تا با او سنخیت پیدا شود.
🌺اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
🤲اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر
☀️يا صاحبالزمان اغثنی
♨️محاسبه_مراقبه❗️
🔸جزء جزء لحظاتتان را کنترل کنید، بر روی اعمالتان مراقبت داشته باشید، طوری که بعد از یک روز که پشت سر گذاشتی #امام_زمان علیهالسلام شب پایین پروندهات بنویسند: این سالک الی الله خوبی است.
🔸نشود از صبح ساعت هفت هشت بلند شدی تا شب که به رختخواب میروی طوری عمل کنی که آقا با نگاه به پروندهات بگویند: این چه شیعهای است، چه سالکی است؟!
🔸یک سالک الی الله صبح هنوز چشم باز نکرده میگوید:
✨"السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان"
در طول روز در تمام ساعات به یاد اربابش است، مبادا عملی از من سر بزند که امام زمانم را برنجانم، شب هم که به رختخواب میرود میگوید:
▪️آقا من سعی خودم را کردم، اگر خطایی از من سر زد؛ جهل داشتم، شما رحمةللعالمینی، مرا ببخش و در حضور خالق، شفیعم باش!