در مصلی بابل هنگام دیدار با حاج قاسم ما با خانواده شهید سعید کمالی کفراتی که به تازگی هم پیکر ایشان بعد از چهار سال تفحص شد و به کشور بازگشت، کنار هم نشسته بودیم. مادر آقا محمود از من خواست وقتی سردار می آید سر میز ما من با او صحبت کنم و در مورد شهیدمان توضیحاتی بدهم. به مادر گفتم: مادرجان این را از من نخواه، پیش حضرت آقا نتوانستم صحبت کنم الان هم نمی توانم، یعنی رویم نمی شود.
وقتی حاج قاسم به میز ما رسید شروع کرد به احوال پرسی. از خودمان و بچه ها و مشکلاتی که اگر احیانا وجود دارد.
حاج خانم مادر آقا محمود در مورد کتابی که در مورد شهید رادمهر چاپ شده برای حاج قاسم توضیحاتی داد.
سپس سردار با لبخند مهربانی به او گفت: حاج خانم هوای عروستان را داشته باشید. این جمله سردار سلیمانی خیلی به دلم نشست. اینکه ایشان چقدر حواسشان به همه هست و برایش اهمیت دارد.
من تنها به صحبت ها گوش می کردم تا اینکه از حاج قاسم خواستم دست نوشته ای برای فرزندانم به یادگار بنویسد.
سردار قبول کردو در کاغذ کوچکی نوشت: علی آقای عزیزم سعی کن در راه پدر بزرگوارت به مامانت کمک کنی.
خیلی جمله خوبی بود. با خودم گفتم به حق این دعا بچه های من عاقبت بخیر شوند.
🎤راوی: همسر شهید محمود رادمهر
#حاج_قاسم🌷
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
شهید بهمن دُرولی🌷
یک روز به خانه آمد دیدم موهای سرش را تراشیده چون رابطهای صمیمی با بهمن داشتم و اکثر مواقع با یکدیگر شوخی میکردیم به او گفتم این چه قیافه ای است که برای خودت درست کردی؟ بهمن چقدر زشت شدی. در جوابم گفت: موهایم داشت باعث غرورم میشد من هم مرخصشان کردم. راستش هنوز از جوابش مبهوتم...
🎤راوی: خواهر شهید
تاریخ شهادت: ۶۵/۳/۲۰
📷 داغِ این عکس هیچوقت کهنه نمیشه !
🔻تو نمایشگاه دفاع مقدس قُم پسربچه دویید تا باباشو بغل کنه...
ولی وقتی دید ماکتِ باباشه، بغضش ترکید و کلی گریه کرد...💔
راستی این لحظه چند!؟
نازدانه شهید مدافع حرم
#سعيد_سامانلو🌷
👈 چرا اسم کتاب شهید ابراهیم هادی شد #سلام_بر_ابراهیم ؟
#حتما_بخوانید
وقتی فهمیدیم باید کاری در مورد اقا ابراهیم انجام بدهیم تمام تلاش خودمان را انجام دادبم تا با کمک خدا بهترین کار انجام گیرد.بعد ازنزدیک به دو سال تلاش وپنجاه مصاحبه و تنظیم متن،دوست داشتم نام مناسبی که با روحیات ابراهیم هماهنگ باشد برای کتاب پیدا کنم. اول اسم ان را معجزه اذان انتخاب کردم بعد از مدتی حاج حسین را دیدم و گفتم: چه نامی را برای مجموعه پیشنهاد می کنید؟ایشان گفتند:اذان چون بسیاری از بچه های جنگ را به اذان هایش میشناختند به ان اذان های عجیبش . یکی دیگر از یچه های جنگ جمله شهید ابراهیم حسامی را گفت شهید حسامی به ابراهیم میگفت:عارف پهلوان»شب بود که داشتم به این موضوعات فکرمیکردم. قرانی کنار میز بود که توجهم به ان جلب شد. قران را برداشتم و در دلم گفتم خدایا این کار برای بنده صالح و گمنام تو بوده و میخواهم در مورد نام این مجموعه نظر قران را جویا شوم. بعد ادامه دادم:خدایا من نه استخاره بلد هستم نه میتوانم مفهوم ایات را درست برداشت کنم. بعد بسم الله گفتم و سوره حمد را خواندم . قران را باز کردم ان را روی میز گزاشتم ،صفحه ای که باز شده بود ورق خورد و چند صفحه جلوتر رفت و روی یک صفحه ایستاد. با دیدن ایات بالای صفحه مو بر بدنم راست شد. بی اختیار اشک بر چشمانم حلقه زد. در بالای صفحه ایه 109 به بعد سوره ی صافات جلوه گری میکرد که میفرماید: سلام بر ابراهیم اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم به درستی که او از بندگان مومن ما بود.
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایستگاه حاج قاسم🌷
👈 «اهمیت نماز در کلام حاج قاسم سلیمانی»
#نماز_سفارش_یاران_آسمانی
#شهید_قاسم_سلیمانی
🌷 شهیدی که خود را به داعش فرزند حضرت زهرا معرفی کرد
🔹️ دوستانش میگفتند: بچه مشهد بود ،برای اعزام به سوریه حدود چند ماه تلاش کرده بود تا مسئولان لشکر فاطمیون قبول کنند و اعزامش کنند ...
◇ همان روزهای اول ، او را مسئول تک تیراندازها کردند
◇ #شهید_صدرزاده (دوستش) میگفت: خیلی برای بچه هایش کار میکرد ، مثل مـادر بود برایشان ، صبح تا شب خدمت میکرد به بچهها
◇ فروردین ۹۳ اعزام شد به سوریه (حلب)
و ۲۲ روز بعد هم ...
◇ داوطلب شدند ساختمان۳ را که سقوط کرده بود، پاکسازی و آزاد کنند
◇ حسن و مصطفی (شهید صدرزاده) و ٦ نیروی داوطلب ... شدند ۸ نفر ...
◇ حسن گفت : ۸ نفریم ،اسم عملیات هم باشد #امام_رضا (؏)
◇ همه با فریاد یا #علی_بن_موسی_الرضا (؏) ریختند داخل ساختمان و پاکسازی را شروع کردند
◇ دشمن با زبان عربی میپرسید :شما که هستید؟
◇ حسن فریاد میزد : نحن_شیعه_علی_بن_ابیطالب (؏)
نحن_ابناء_فاطمه_الزهراء (س)
◇ آن روز خیلی شجاعانه جنگید ، وسط معرکه تیر خورد ، به سختی بچه ها حسن را به عقب بردند ، فردایش هم در بیمارستان پر کشید ...
#شـهید_مدافع_حرم
#حسن_قاسمی_دانا🌷
او در سیره شهدا ذوب شده بود...
مــادر از خصوصیـاتش
اینگونه روایت میکند :
علیرضا لباس نو نمیپوشید ...
میگفت مگر رزمندههای ما لباس نو میپوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمیانداخت و می گفت:
مگر شهدایما روی تشک میخوابیدند
او بسیجی به تمام معنا بود؛
وقتی از او میپرسیدم
در پادگان چه کاره هستی؟
میگفت : جاروکشم ...
شوخ طبع بود و در عین حال با ادب
از هر غذایی نمیخورد و میگفت نمیدانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده ، اهل تضرع بود و عبادت خالصانه گاهی شبها که میرفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می دیدم عبا انداخته و دارد قرآن میخواند و گریه میڪند....
#جستجــوگر_نـور
#شهید_تفحص_علیرضا_شهبازی🌷
🖇دوران سربازی اش در زمان طاغوت ، در یکی از روستاهای قزوین بود.
←باید دوسال را در روستایی می ماند که هیچ یک از اهالی ،نماز خوان نبودند.
←میتوانست خودش نماز را گوشه ای بخواند وبی خیال باشد
←مثل خیلی از ما که خیلی از کارهایمان فقط برای رفع وظیفه بود
←اما اوچنین آدمی نبود
←او دست بقیه را هم در رساندن به خدا می گرفت ...
←در این دو سال ،تمام اهالی روستا را
نماز خوان کرد .
←جهاد تبیین یعنی همین
تنها به فکر خودت نباشی
جامعه را همراه با خودت بالا ببریـ...
#شهیداصغرعبداللهی🌷
•┈┈[••✾•«🌿🕊🌷🌿»•✾••]┈┈•
فقط برای یادآوری!!!
جانباز، ویلچر، کوخ ...!
حاجی، دکتر، کاخ ...!
←اون روز که اینا احساس تکلیف کردند، از آسمون آتش می بارید نه رانت و سهام!
←اون روز که اونا احساس وظیفه کردند، جنگ بود و خون بود! نه آرامش و رفاه زدگی و خوی کاخ نشینی!
←اون روز که این رفت جنگید، از ناموس من و تو و همه دفاع کرد، ترکش خورد و قطع نخاع شد، بنیاد به هزار ضرب و زور یک ویلچر بهش اختصاص داد نه یک دستگاه خودروی میلیاردی!
←اون از همون نوجونی که ترکش خورد، دور بچه دار شدن رو خط کشید!
حالا خیالش راحته آقازاده ای نداره که تاجر لکسوس و دارو و ... باشه!
راستی!
میدونید سهمیه ویلچر، حداقل هر پنج سال یکی است؟!
اونم به شرط اسقاط شدن!
در این پنج سال، اگر بشکند یا هر جه که بشود، باید خودش تامین کند!
●با ورود به سپاه منبع درآمدی پیدا کرد واو یاد گرفته بود که دست دیگران را بگیرد. به چند خانواده که فرزند یتیم داشتند کمک خرجی می رساند.
●اگر کسی مریض بود یا به وام نیاز داشت تا کسی ضامن شودحتما پیش قدم می شد ولی هیچ وقت از موقعیتش در محیط کار ودر جاهای دیگر سوء استفاده نمی کرد. همیشه راضی به حق خودش بود.
●در سال 1378 به عضویت رسمی سپاه شهید بروجردی درآمد ولی از کارها ومسئولیتش برای کسی حرفی نمی زد. در همان سال هیئت” یازینب(س)” را تاسیس کرد وخود مداحی و میانداری می کرد.
#شهیدتفحص_محمد_زمانی🌷
ولادت: ۱۳۵۵/۰۱/۲۰شهرری
شهادت: ۱۳۸۰/۰۹/۲۶ ،فکه