6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایستگاه حاج قاسم🌷
👈 «اهمیت نماز در کلام حاج قاسم سلیمانی»
#نماز_سفارش_یاران_آسمانی
#شهید_قاسم_سلیمانی
🌷 شهیدی که خود را به داعش فرزند حضرت زهرا معرفی کرد
🔹️ دوستانش میگفتند: بچه مشهد بود ،برای اعزام به سوریه حدود چند ماه تلاش کرده بود تا مسئولان لشکر فاطمیون قبول کنند و اعزامش کنند ...
◇ همان روزهای اول ، او را مسئول تک تیراندازها کردند
◇ #شهید_صدرزاده (دوستش) میگفت: خیلی برای بچه هایش کار میکرد ، مثل مـادر بود برایشان ، صبح تا شب خدمت میکرد به بچهها
◇ فروردین ۹۳ اعزام شد به سوریه (حلب)
و ۲۲ روز بعد هم ...
◇ داوطلب شدند ساختمان۳ را که سقوط کرده بود، پاکسازی و آزاد کنند
◇ حسن و مصطفی (شهید صدرزاده) و ٦ نیروی داوطلب ... شدند ۸ نفر ...
◇ حسن گفت : ۸ نفریم ،اسم عملیات هم باشد #امام_رضا (؏)
◇ همه با فریاد یا #علی_بن_موسی_الرضا (؏) ریختند داخل ساختمان و پاکسازی را شروع کردند
◇ دشمن با زبان عربی میپرسید :شما که هستید؟
◇ حسن فریاد میزد : نحن_شیعه_علی_بن_ابیطالب (؏)
نحن_ابناء_فاطمه_الزهراء (س)
◇ آن روز خیلی شجاعانه جنگید ، وسط معرکه تیر خورد ، به سختی بچه ها حسن را به عقب بردند ، فردایش هم در بیمارستان پر کشید ...
#شـهید_مدافع_حرم
#حسن_قاسمی_دانا🌷
او در سیره شهدا ذوب شده بود...
مــادر از خصوصیـاتش
اینگونه روایت میکند :
علیرضا لباس نو نمیپوشید ...
میگفت مگر رزمندههای ما لباس نو میپوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمیانداخت و می گفت:
مگر شهدایما روی تشک میخوابیدند
او بسیجی به تمام معنا بود؛
وقتی از او میپرسیدم
در پادگان چه کاره هستی؟
میگفت : جاروکشم ...
شوخ طبع بود و در عین حال با ادب
از هر غذایی نمیخورد و میگفت نمیدانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده ، اهل تضرع بود و عبادت خالصانه گاهی شبها که میرفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می دیدم عبا انداخته و دارد قرآن میخواند و گریه میڪند....
#جستجــوگر_نـور
#شهید_تفحص_علیرضا_شهبازی🌷
🖇دوران سربازی اش در زمان طاغوت ، در یکی از روستاهای قزوین بود.
←باید دوسال را در روستایی می ماند که هیچ یک از اهالی ،نماز خوان نبودند.
←میتوانست خودش نماز را گوشه ای بخواند وبی خیال باشد
←مثل خیلی از ما که خیلی از کارهایمان فقط برای رفع وظیفه بود
←اما اوچنین آدمی نبود
←او دست بقیه را هم در رساندن به خدا می گرفت ...
←در این دو سال ،تمام اهالی روستا را
نماز خوان کرد .
←جهاد تبیین یعنی همین
تنها به فکر خودت نباشی
جامعه را همراه با خودت بالا ببریـ...
#شهیداصغرعبداللهی🌷
•┈┈[••✾•«🌿🕊🌷🌿»•✾••]┈┈•
فقط برای یادآوری!!!
جانباز، ویلچر، کوخ ...!
حاجی، دکتر، کاخ ...!
←اون روز که اینا احساس تکلیف کردند، از آسمون آتش می بارید نه رانت و سهام!
←اون روز که اونا احساس وظیفه کردند، جنگ بود و خون بود! نه آرامش و رفاه زدگی و خوی کاخ نشینی!
←اون روز که این رفت جنگید، از ناموس من و تو و همه دفاع کرد، ترکش خورد و قطع نخاع شد، بنیاد به هزار ضرب و زور یک ویلچر بهش اختصاص داد نه یک دستگاه خودروی میلیاردی!
←اون از همون نوجونی که ترکش خورد، دور بچه دار شدن رو خط کشید!
حالا خیالش راحته آقازاده ای نداره که تاجر لکسوس و دارو و ... باشه!
راستی!
میدونید سهمیه ویلچر، حداقل هر پنج سال یکی است؟!
اونم به شرط اسقاط شدن!
در این پنج سال، اگر بشکند یا هر جه که بشود، باید خودش تامین کند!
●با ورود به سپاه منبع درآمدی پیدا کرد واو یاد گرفته بود که دست دیگران را بگیرد. به چند خانواده که فرزند یتیم داشتند کمک خرجی می رساند.
●اگر کسی مریض بود یا به وام نیاز داشت تا کسی ضامن شودحتما پیش قدم می شد ولی هیچ وقت از موقعیتش در محیط کار ودر جاهای دیگر سوء استفاده نمی کرد. همیشه راضی به حق خودش بود.
●در سال 1378 به عضویت رسمی سپاه شهید بروجردی درآمد ولی از کارها ومسئولیتش برای کسی حرفی نمی زد. در همان سال هیئت” یازینب(س)” را تاسیس کرد وخود مداحی و میانداری می کرد.
#شهیدتفحص_محمد_زمانی🌷
ولادت: ۱۳۵۵/۰۱/۲۰شهرری
شهادت: ۱۳۸۰/۰۹/۲۶ ،فکه
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید|
شرط فرماندهی
سردارسلیمانی: 🎤
[در جنگ] شرط اداره و فرماندهی سن نبود، شرط اداره و فرماندهی تحصیلات نبود، شرط اداره و فرماندهی رتبه نبود.
#سردار_دلها♥️
هزینه سفر حج را نداشت. برای همین با مسئول یک کاروان هماهنگ کرده بود که به عنوان یکی از خدمه ی کاروان برود به حج.
در طول روز کارهای حجاج را انجام می داد؛ برای زیارت هم سعی می کرد از خوابش کم کند و خستگی را تحمل کند...
وقتی از مکه برگشت، برنامه ی جدیدی برای خودسازی و تقویت معنوی اش تنطیم کرد.
پیش سلام بودن، پرهیز از گزافه گویی، پرهیز از رودربایستی، تقسیم بندی ساعات کار و برنامه ریزی، فکر کردن روی مسائل و تصمیم های جدی و قاطع گرفتن، دقت بیشتر در برخوردها، بدقولی نکردن با هیچ کس، ایجاد ملاک های خوب و آموزش خط، تقویت ارتباط با خدا و شرکت منظم در جلسات دعا.
📚: لبخند بی نهایت
سردار شهید حاج محمد گرامی🌷
یک روز ناهار لوبیا پلو داشتیم. وقتی علی آمد خانه، مهمانی هم با خودش آورده بود. یکی از همکاران هندیاش در سازمان بود.
او را از مقابل آشپزخانه رد کرد و برد داخل اتاق. کشیدمش گوشهای و اعتراض کردم که چرا بدون هماهنگی مهمان آوردهای؟!
فکر می کردم آبروریزی شده و باید غذای بهتری جلوی مهمان میگذاشتیم، همان لبخند همیشگیاش را نثارم کرد.
میگفت: اسلام هم همین را گفته. حالا اگر سفره ساده باشد اسمش مهمانی نیست؟!
📚: کتاب رسول مولتان
سردار شهید سید محمد علی رحیمی🌷
﷽
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸
#شهیدسید_مجتبی_علمــــدار 🌷
🌷 یکی از بچه های کار گزینی سید رو صدا زد و گفت :
ما دو تا سرباز داریم که همه رو خسته کردند .. نه نماز می خونند نه حرف گوش می کنند 😒
سه بار تاحالا واحدشون رو عوض کردیم.
یکبار هم پرونده شون به واحد قضایی ارسال شده اما بی فایده بوده.
میتونی اینارو ببری توی واحد خودت؟
سید گفت : باشه مشکلی نیست از این به بعد هر سربازی رو که فکر می کنی مشکل داره بفرست پیش من. 🙏
🌷 اون دوتا سرباز همون شب به واحدمون اومدند.
به محض اینکه وارد اتاق شدند سید بلند شد و به استقبالشون رفت و باهاشون دست و روبوسی کرد ... هر دو شون تعجب کرده بودند. 😳
موقع شام بود. بر خلاف برخی از پرسنل ، ما با اون سربازها سر یه سفره نشستیم.
بعد از صرف غذا سید ظرف هارو جمع کرد 👌 اصرار من و سرباز ها هم بی فایده بود.
🌷 همه ظرف هارو شست و برگشت.
بعد گفت : شما خسته اید تازه هم به این واحد اومدین.امشب رو استراحت کنید. 🙂
فراد صبح که می خواستیم نماز بخونیم این دو سربازم بلند شدند و باهم جماعت خوندیم.
از اون روز دیگه لازم نبود کاری رو بهشون بگیم.
قبل از اینکه ما حرفی بزنیم هردوشون کار هارو انجام می دادند.
🌷 سید طوری با اونها برخورد می کرد که انگار برادر اونهاست.
باهاشون می گفت ، می خندید ، به اونها اعتماد می کرد اوناهم پاسخ اعتماد سید رو به خوبی می دادند 👌
🌷 حتی یکبارم ندیدم سید به اونها بگه مثلا برای نماز صبح بلند بشین
بلکه غیر مستقیم پیام خودش رو به اونا منتقل می کرد.
مثلا از فضیلت اول وقت نماز می گفت اینکه اگه سحر خیز باشیم چقدر در روح و روان تاثیر داره
8.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا