فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_شهدا
#سیره_شهدا
رییس جمهور محبوب و مردمی
حتماببینید😳سفره رنگین
آقای رئیس جمهور شهید
#محمدعلی_رجایی
کجایند مسئولین بی ادعا
کجایند مردان خوب خدا
دریغ از فراموشی لاله ها
مکتب سردار سلیمانی
https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
#به_وقت_شهدا
#یاد_مردان_آسمانی
#سیره_شهدا
#شهید_فردین_سنجری🌷
اگر نیازمندی را میدید، نمیتوانست ساده از کنارش عبور کند. فقیری را در شهر میشناخت که وضع زندگی خوبی نداشت. معلول بود و روی ویلچر مینشست. شغلی نداشت و به سختی گذر عمر میکرد. فردین خودش به تنهایی مسئولیتش را به عهده گرفت. منتظر نبود که خیر یا ارگانی پیدا شود تا آن معلول را تحت پوشش قرار بدهد. خودش برای آن مرد غذا میبرد، کارهایش را انجام میداد، برایش سرویس شخصی گرفته بود که برای جابهجایی در شهر راحت باشد و کارهایش را انجام دهد. اگر به چیزی احتیاج داشت خود فردین برایش حل میکرد. لاستیک ویلچرهایش را عوض میکرد. گاهی اوقات حتی او را سوار ماشین خودش میکرد و در شهر میچرخاند. نمیخواست آن شخص به دلیل معلولیت و وضعیتش زندگی سختی داشته باشد. گاهی اوقات با خودم فکر میکردم بعضی آدمها چطور میتوانند تا این اندازه مهربان و سخاوتمند باشند.
فردین واقعاً خدمتگزار مردم بود
#یادعزیزش_باصلوات
مکتب سردار سلیمانی
https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
#سیره_شهدا
پسرم از روی پله ها افتاد، دستش شکست.
بیشتر از من عبدالحسین هول کرد. بچه را که داشت به شدت گریه می کرد، بغل گرفت.
از خانه دوید بیرون. چادر سرم کردم و دنبالش رفتم.
ماتم برد وقتی دیدم دارد می رود طرف خیابان.
تا من رسیدم بهش، یک تاکسی گرفت.
در آن لحظه ها، ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود اما عبدالحسین نمی خواست از ماشین بیت المال استفاده شخصی کند
کجایند مردان خوب خدا
کجایند مردان بی ادعا
#سیره_شهدا
روز عاشورا با همه روزهایش فرق می کرد ، می شد یک آدم معمولی ، بدون عمامه و لباس ، با پای برهنه .
جلوی هیئت نوحه همیشگی اش را می خواند ،
به خیمه ها خبر کنید که حسین کشته شده
خاک عزا به سر کنید که حسین کشته شده
حجت الاسلام
#شهیدمحمد_شهاب
📚 خط عاشقی ، ج1
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
*﷽*
#سیـره_شهدا
با خلیل تو سنگر عراقی ها می چرخیدیم ڪه یڪ تسبیح گران قیمت پیدا ڪردم.
گفتم: خلیل این برای من!!
گفت : چون غیمتیه باید خمسش را بدی!!
خمسش را به نماینده امام دادم.
گفت : دنبال غنیمت نباش، فرداکه جنگ تمام شد ، میگن اینا برای مال و اموال میجنگیدن ڪسی ڪه برای شهادت آمده باید این ظرافتها را هم رعایت ڪنه!
#شهید_خلیل_مطهر_نیا
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#سیره_شهدا
داشت محوطه رو آب و جارو می کرد
به زحمت جارو رو ازش گرفتم
ناراحت شد و گفت:
بذار خودم جارو کنم
اینجوری بدی های درونم هم جارو میشن
کار هر روز صبحش بود
کار هر روز یه فرمانده ی لشکر...
سردار بی سر خیبر
شهید محمد ابراهیم همت
فرمانده لشکر محمد رسول الله
📚 کتاب یادگاران ، صفحه ۲۷
کجایند مسئولین بی ادعا
کجایند مسئولین بی ریا
کجایند مخلصین با خدا
دریغ از فراموشی راه شهدا
#شهید_عباس_بابایی🌹
پيامبران و امامان يك كابل داشتند خيلي ضخيم و هر وقت ميخواستند با #خدا رابطه برقرار ميكردند؛
اما ما گناهكارها كه نميتوانيم با #خدا اينگونه باشيم. حداكثر بتوانيم #پنج_وات وصل شويم.
اين تلفن را نگاه كن. پنج وات است، ولي با كل دنيا ميتوان صحبت كرد.
سعي كن با همان پنج وات سيمت وصل شود. #نماز_اول_وقت را فراموش نكن، از دعا غافل نشو.
#سیره_شهدا
👇👇👇👇👇
سوالات مسابقه شهدایی بهمن ماه
در کانال سنجاق شده است
#سیره_شهدا
سفارش شهیدحمیدباکری:
🌷خندهی آقاحمید همیشه با حرفهاش یادم میآید... و بخصوص از #ازدواج گفتنش... تا میآمد در جمعی مینشست و میفهمید چند نفرمان مجردند میگفت « به زودی ازدواج کنید ... زندگی فقط جنگ نیست . باید یاد بگیرید برای جنگهای بعدی #سرباز_تربیت کنید.
شهادتش دل خیلیها را شکست... بخصوص آقامهدی را و بخصوص وقتی که یادش میافتاد مهمات به دستش نرسیده و تنها توی آن محاصره مانده...
#سیره_شهدا
قبل از مسابقات دو رکعت نماز میخوند.
پرسیدم: چه نمازی میخونی؟!
گفت:دو رکعت نماز میخونم
از خدا میخوام یه وقت توی مسابقه حال کسی رو نگیرم!
#شهید_ابراهیم_هادی
طرف داشت غیبت میکرد بهش گفت:
شونه هاتو دیدی؟
گفت: مگه چی شده؟
گفت: یه کوله باری از گناهان اون بنده خدا رو شونه های توئه!
#شهیدمحمدرضادهقان_امیری
♥️ اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست
@maktabesardarsoleimani
#روایت_عشق 💌
#سیره_شهدا
همیشہ دائم الوضو بود...
موقع شهآدتش هم با وضو بود
حتی دقآیقۍقبل از شهآتش باز هم وضوگرفٺ و رو بہ منگفٺ :
*انشاءالله این آخریشباشہ* 😍
همون شد آخریش همـ شد...
با وضو پرواز کرد تا بهشت🕊
#شهیدمحمودرضابیضایۍ
یاد عزیزش با صلوات
♥️ اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست
@maktabesardarsoleimani
#روایت_عشق 💌
#سیره_شهدا
#شهید_حسین_قجه_ای
حسین در کردستان فرمانده محور دزلی بود، همیشه کوملهها را زیر نظر داشت، آنان از حسین ضربههای زیادی خورده و برای همین هم برای سرش جایزه گذاشته بودند. یک روز سر راه حسین کمین گذاشتند. او پیاده بود، وقتی متوجه کمین کوملهها شد، سریع روی زمین دراز کشید و سینه خیز و خیلی آهسته خودش را به پشت کمین کشید و فردی را که در کمینش بود به اسارت درمیآورد.
به او گفت: «حالا من با تو چکار کنم؟» کومله در جواب گفت: «نمیدانم، من اسیر شما هستم.» حسین گفت: «اگر من اسیر بودم، با من چه میکردی؟» کومله گفت:«تو را تحویل دوستانم میدادم و ۲۰هزار تومان جایزه میگرفتم. حسین گفت:«اما من تو را آزاد میکنم.» سپس اسلحه او را گرفته و آزادش کرد.
آن شخص، فردای آن روز حدود ۳۰ نفر از کوملهها را پیش حسین آورد و تسلیم کرد آنها همه از یاران حسین در جنگ تحمیلی شدند.
یاد عزیزش با صلوات
🖤 اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست
@maktabesardarsoleimani
#روایت_حبیب🎤
#سیره_شهدا
#شهید_حسن_قاسمیدانا
👈شهدا با معرفت هستند
حسن کار همه را راه میانداخت. از صبح تا شب برنامههاش يک چيز بود، آن هم خدمت به رزمندگان. همه بچهها میگفتند: «حسن آخر معرفت هست». همه را میخنداند. همه به یک طریقی عاشقش شده بودند. يک روز که میخواستيم غذا به دست بچهها برسانيم با موتور راه افتاديم. وسط راه حسن و گم کردم. يک لحظه خيلى ترسيدم. بعد از مدتی حسن برگشت. من تو اوج ناراحتى برگشتم به حسن گفتم خيلى بىمعرفتى. خيلى ناراحت شد. گفتم من را تنها رها کردى. گفت نمیدانستم که راه و بلد نيستى.
تا شب حرفى نزد، حتى شب شام هم نخورد. وقت خواب آمد کنارم و گفت ديگه به من بى معرفت نگو. من تمام وجودم را براى همه شما می گذارم. هر چى میخواهى بگى بگو، ولى به من بى معرفت نگو.
با این حرف حسن، من گراى او را پيدا کردم. بعد از شهادتش هر وقت کارش داشتم بهش متوسل میشدم و میگفتم اگر جواب من را ندهى خيلى بىمعرفتى. خيلى جاها به کمکم آمد. خيلى داداش حسن و دوست دارم. با اينکه ٢٢ روز بیشتر با هم نبوديم، اما انگار که ٢٢ سال با هم بوديم. روحمان به هم نزديک شده بود. هميشه کنارم حسش مىکنم.
🎤راوی #شهید_مصطفی_صدرزاده فرمانده تیپ عمار لشکر فاطمیون
♥️ اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست
@maktabesardarsoleimani
#سیره_شهدا🌹
🍃مادر شهید نقل میکنند: مبنای همه زندگی ابوالفضل قرآن بود؛ همیشه به من سفارش میکرد اگر مشکلِ حلنشدهای داشتم، به قرآن رجوع کنم. اخلاق و روحیاتش در راستای قرآن بود.
🍃کارهایش دلنشین بود، زیرا مأنوس با قرآن بود. هر زمان که خلوت میکرد، به اولین چیزی که پناه میبرد، قرآن بود و به واقع این قرآن است که از ما حفظ و نگهداری میکند.
#مدافعان_حرم
#شهیدابوالفضل_نیکزاد🌷
❇️#سیره_شهدا
🟣شهید مدافعحرم #ابراهیم_اسمی
☔️هرچی که شهید ابراهیم اسمی بهدست آورد ، از همان آبدارخانه و چایریزی روضه امام حسین علیهالسلام بود که خالصانه و در نهایت گمنامی و سکوت انجام میداد.
☔️اهل نماز شب و بیداری بینالطلوعین بود. عاشق قرآن شده بود و به دنبال حفظکردن قرآن بود که موفق شد سهجزء قرآن را حفظ کند؛ ابراهیم به پدربزرگش میگفت: «بابابزرگ دعا کن که انشاءالله بتوانم حافظ کل قرآن بشوم.»
☔️همیشه توی ماشینش کتابهای «سلام بر ابراهیم» و «سهدقیقه در قیامت» رو داشت و به نوجوانان و جوانان هدیه میداد و توصیه میکرد که بخوانند و به دیگران هدیه بدهند.
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
ارتباط با خادم کانال
@sardar_zakizadeh
https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
#سیره_شهدا
#حسین_آقادادی
💢تاکید بسیار به نماز جماعت و نماز اول وقت داشت و اگر از سرکار به خانه می آمد و در بین راه اذان می شد، به سرعت به نزدیک ترین مسجد می رفت و نماز اول وقتش را می خواند.
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
ارتباط با خادم کانال
@sardar_zakizadeh
https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
#نمازاول_وقت
#سیره_شهدا
بخشی از وصیت💌
✍همیشه کانون خانواده را گرم نگه داشته و در همه حال خداوند بزرگ را حاضر و ناظر بدانید و نسبت به تربیت فرزندانتان اهمیت دهید.
دختر شهیدمدافع حرم سردارشهیدحیدرذاکری: از مهم ترین ویژگیهای بابا یکی این بود که دائمالوضو بودند؛ هیچ وقت بدون وضو بیرون نمیرفتند.
نماز اول وقت را هم ترک نمیکردند و هر سحر ما با صدای قرآن ایشان از خواب بیدار میشدیم.
هروز بعد از نماز صبح سوره الرحمن را قرائت میکرد. هنوز هم صدایش در گوشم هست…
👈 اینجا قرار عاشقان بی قرار است
👇👇👇👇👇
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
✨﷽ا✨
😊 #سیره_شهدا
✍ بخشیدن همسر
🌟 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجدهی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو ببخشه!»
🌷شهید مجید کاشفی
📙فرهنگنامهشهدایسمنان،ج۸،ص۱۰۶
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
👆👆👆👆👆👆
با خاطرات و سخنان کوتاه از سبک زندگی شهدا همراه ما باشید
#سیره_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#امر_به_معروف
▪️از جبهه به سمت تهران برمیگشت، رانندهی اتوبوس آهنگ ترانه گذاشت تا بدین وسیله خوابش نبرد، ابراهیم برای اینکه کار بد او را گوشزد کند، قرآن را باز و شروع کرد بلند بلند قرآن خواندن!
راننده آهنگ را خاموش کرد!
این طور هم راننده خوابش نبرد و هم آهنگ پخش نشد✌️
#سیره_شهدا 🌷
ابراهیم به خواندن دعاهای كميل و ندبه و توسل مقيد بود. دعاها و زيارتهای هر روز را بعد از نماز صبح ميخواند.
شهید ابراهیم هادی 🌷
آقامصطفی در مورد نمازخواندن پسرمون، طاها، خیلی حسّاس بودند و زمانی که طاها چهار یا پنجساله بود، وقت اذان میگفتند: طاهاجان، بیا با هم نماز بخونیم و طاها دو رکعت که میخوند، تشویقش میکردند و میگفتند: کافیه.
نظرشون این بود که نبــــاید به بچه سخت بگیریم که حتما اذکار نماز رو درست بگه و همه رکعات نماز رو بهجا بیاره؛ حتی توی نماز اول وقت هم سخت نگیــــریم؛ همین که پدر و مادر اول وقت نماز بخونن، بچه تشــــویق به نماز اول وقت میشه...
من و همسرم تا جایی که امکان داشت، نماز رو اول وقت و در مسجــــد میخوندیم و آقاطاها رو هم میبُردیم. وقتی هم که نمیشد مسجد بریم، تو خونه جماعــــت میخوندیم؛ یه سجــــاده کوچیک هم آقا مصطفی برا پسر کوچکمون، امیرعــــلی پهن میکردند.
آقا مصطفی برای تشویق بچههای فامیل مثالهای جذابی بیان میکردند. مثلا میگفتند: نماز اول وقت مثل لیمــــو شیرین میمونه که وقتی قاچ میکنی، شیرینه؛ هرچی از زمان قاچکردنش بگذره، تلــــختر میشه. همونطور که ما لیموی شیرین و تازه رو دوست داریم، خدا هم نماز اول وقت رو دوســــت دارند.
یا مثلا میگفتند: نماز اول وقت مثل این میمونه که به ما تعداد زیادی سکه نشون میدن؛ اولش کنــــار سکهها هستیم و خوب میتونیم تعداد زیادی سکه جمع کنیم ولی هرچی از سکهها دورتر بشیم، دستمون به سکههای کمتری میرسه.
#نماز_اول_وقت
#سیره_شهدا
شهیدمدافع حرم 🕊
شهید مصطفی عارفی🌷
#سیره_شهدا
با وجود تعیین زمان عقد در روز اول فروردین ، حامد به من گفت که بابا من اکنون شرایط ازدواج ندارم . من در این دختر و خانواده ایشان هیچگونه ایرادی نمی بینم ، هر ایرادی هست از من است .
من نمی خواهم نام کسی در شناسنامه ام ثبت شود و بعدا از آنها شرمسار شوم ، چرا که اگر این بار خدا بخواهد و من عازم سوریه شوم مدت زیادی زنده نخواهم بود .....
شهید مدافع حرم
#حامد_جوانی🌷
ایستگاه #سیره_شهدا 🌷
زمانی که فرمانده بود ، یک عده پشت سر او حرف می زدند.
یک روز به او گفتم بعضی ها پیش دیگران بدِ شما را می گویند.
خیلی تو هم رفت!! ، از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم پشیمان شدم.
رو به او کرده و گفتم: محمد جان! زیاد به این قضیه فکر نکن!
گفت ، من از اینکه پشت سرم حرف می زنن ناراحت نیستم! ، من که چیزی نیستم؛ از این ناراحتم که چرا آدم های به این خوبی ، غیبت یک آدم بی ارزشی مثل من رو می کنن ؛ از این ناراحتم که چرا باعث گناه برادرام شدم؟!
سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم ، خدایا این کجاست و من کجا... !!!
#سردارشهیدمحمد_بروجردی🌷
ایستگاه شهادت🌷
#ســـیره_شــهدا
🌸همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوے يک کوچه. بچہ ها مشغول فوتبال بودند. بہ محض عبور ما، پســر بچه اي محکم توپ را شوت ڪرد. توپ مستقيم بہ صورت ابراهيم خورد. به طوري کہ ابراهيم لحظہ روے زمين نشســت.
صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. خيلي عصباني شــدم. بہ سمت بچہ ها نگاه ڪردم. همہ در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند.
🌸ابراهيم همينطور کہ نشســتہ بود دست ڪرد توے ساك خودش. پلاستيک گردو را برداشت. داد زد: بچہ ها ڪجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد! بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت ڪرديم.
️توے راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چہ کارے بود!؟ گفــت: بنده هاےخدا ترســيده بودند. از قصد کہ نزدنــد. بعد به بحث قبلے برگشــت و موضوع را عوض کرد! اما من ميدانســتم انســانهاي بزرگ در زندگيشان اينگونہ عمل ميکنند.
💚شهیدابراهیم هادی
❤️شهادت زیباست...
💙شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات...
40.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍روایتگری سیره شهدا حجت الاسلام علی عابدی اثر هدایتگری قسمت آخر...
🔸ما به غیر شما دل نبستیم...
#سیره_شهدا
#سیره_شهدا
حدود یکی دو ساعت در صف تلفن ایستاده بودیم، نوبت محمد نزدیک شده بود. یک دفعه صدای اذان بلند شد. محمد از صف خارج شد. گفتم محمد کجا؟! نوبتت نزدیکه! گفت نماز واجبتره. رفت نماز اول وقتش را خواند و باز برگشت و چند ساعت در صف ماند تا بتواند با خانوادهاش تماس بگیرد. ...
#شهیدمحمد_مسرور🌷