دوران سربازی سید نقطهی عطفی برایش بود، غربت و تنهایی و سختی، رابطهاش را با خدا نزدیکتر کرد و روحش را جلا داد. سید آسمانیتر شد. این روحیاتش را میتوانیم در دستنوشتههای زیبایش ببینیم.
معمولا غروب جمعهها مناجاتهایی با امام عصر (عج) داشت و برخی از آنها را روی کاغذ آورد که خیلی زیبا و جالب بود.
📚: مهمان شام
#شهیدسید_میلاد_مصطفوی🌷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
عاشق حضرت رقیه سلاماللهعلیها بود شب عملیات با حنا رو یه دستش نوشت زینب و روی دست دیگرش نوشت رقیه آخرش هم روز سوم محرم فدایی خانم رقیه شد...
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
مدتی مشغول خرید و فروش سیبزمینی بود. من دیده بودم که توی معامله باید دائم قسم خورد، حالا راست و دروغش را خدا میداند! خیلی بهش تاکید میکردم، میگفتم سید جان حواست باشه تو معاملات قسم دروغ نخوری. میگفت: کیشه (مرد) مطمئن باش، خودم حواسم هست. من برای راست هم قسم نمیخورم چه برسه دروغ.
📚: مهمان شام
#شهیدسید_میلاد_مصطفوی🌷
اعتقاد داشت که شهدا بهترین راهنما و الگو برای نسل جوان هستند. میدانست که اگر دست جوانی را توی دست شهدا بگذارد، آن جوان را بیمه کرده، برای همین بود که خودش و جوانیاش را وقف راهیان نور کرده بود. چه شبها و روزهایی را توی این عرصه زحمت کشید. دست جوانها را میگرفت میبرد میانداخت توی دامن شهدا.
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدسید_میلاد_مصطفوی🌷
#شهیدآنه🕊
#شهیدسید_میلاد_مصطفوی🌷
معمولا برای هر کار خیری که میخواست انجام بدهد، دو رکعت نماز میخواند. یادم هست یک بار میخواست برود با یکی از جوان هایی که خیلی اهل مسجد و ... نبود صحبت کند، آستین هایش را بالا زد وضو گرفت و رفت دو رکعت نماز خواند.
بعد از نماز دعا کرد که خدا در کلامش تاثیر قرار بدهد و از خانه بیرون رفت. با این کارش میخواست اثر وضعی روی مخاطب و کار هایش بگذارد و همین طور هم شد.
📚: مهمان شام
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷