🔴نوجوانی که ققنوس دفاع مقدس لقب گرفت
🔰 #شهید_علی_عرب نوجوانی در جبهه بود شبی که عملیات شبانه داشتیم در کوله پشتی علی تعداد زیادی مهمات بود.
🔰عملیات باید #بدون_کوچکترین_صدایی انجام می شد . ناگهان دشمن چند منور زد . یکی از این شعله های منور به کوله پشتی علی اصابت کرد آن هم #کوله_ای_پر_از_گلوله و مهمات!
🔰چند نفر از بچه ها می خواستند به او کمک کنند اما از آن جایی که امکان لو رفتن عملیات بود علی مانع شد . سپس #چفیه_اش_را_در_دهانش گذاشت تا صدایی از او بیرون نیاید.
🔰کوله او #هر_لحظه_شعله_ورتر می شد و مهمات درونش به حد انفجار رسیده بودند 💥. چاره ای نبود برای ادامه عملیات علی را تنها گذاشتیم.
🔰وقتی عملیات تمام شد و دوباره به همان مسیر قبلی رسیدیم علی را ندیدیم😔 #تمام_بدن_او_سوخته_و_آب_شده_بود 😢 و تنها کف پوتین هایش که نسوز بودند باقی مانده بود .
❣بخشی از خاطرات #رضا_ایرانمنش
♥️
♥️•﷽•♥️
#یاران_مکتب_حاج_قاسم
#شهید_فهمیده_استان_کرمان
شب عملیات کربلای ۱ بود
کولهپشتیاش را محکم بسته بود.
کوله سنگین بود.پر بود از خرج و موشک آر.پی.جی داشتیم پشت سر هم به ستون از داخل معبر رد میشدیم سنگرهای دشمن در 200 متریمان قرار داشتند. اطرافمان میدان مین بود. کوچکترین صدایی فاجعه به بار میآورد ناگهان کولهپشتی علی گلوله خورد. و خرجهای آر پی چی آتش گرفتند و علی شعلهور شد.
امکان اینکه کولهپشتی علی را باز کنیم نبود. همه بهتزده داشتند علی را نگاه میکردند. شعلههای آتش لحظه به لحظه علی را در کام خودشان میکشیدند و همه هر لحظه منتظر بودند که علی فریاد بزند و دشمن شروع به تیراندازی کند.
علی همانطور که داشت میسوخت، نارنجکهایش را از خودش جدا کرد.
چفیه ای گرفت جلوی دهانش و مظلومانه روی زمین افتاد. فقط میشد نگاه کرد. شعلهها ذره ذره علی را میسوختند و علی جلوی چشمهای ما داشت جان میداد.
علی سوخت و به شهادت رسید
اما جان همه بچه های گردان محفوظ ماند
#نوجوان_۱۶_ساله
#شهید_فهمیده_استان_کرمان
#شهید_علی_عرب
یاد عزیزش با صلوات
@maktabesardarsoleimani
با صلوات تصویر باز شود