⚘﷽⚘
در محضر شهدا
دفترچه خاطرات همسر
قبل از رفتن به سوریه اومد خونه و گفت : "من امشب میرم گلزار شهدا و شب هم نمیام.
" فهمیدم دوباره هوایی شده....
صبح باچشمهای پف کرده اومد.
فهمیدم شب رو بیدار بوده و با اشک به صبح رسونده.
گفت: "من هیچ دلبستگی به این دنیا ندارم.
به هر چیزی هم که میخواستم رسیدم.
فقط نگرانیام از تو و دخترم ریحانه بود که رفتم دیشب با شهدا اتمام حجت کردم که مراقب شما باشند و عاقبت به خیری نصیبتان کنند.
مدافع حرم
#شهید_پویا_ایزدی🌷
یادش با صلوات
♥️♥️♥️💞♥️♥️♥️
مکتب سردار سلیمانی
https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
#روایت_عشقّ 💌
💟همسرم از همان اول ازدواج پیشنهاد داد که هر وقت دلخوری از من داری و نمیتوانی ابراز کنی، برایم بنویس!خودش هم همین کار را میکرد. عادت داشت قبل از خواب همهء مسائل روز را حل کند. خیلی وقتها شبها برایم مینوشت که امروز بخاطر فلان مسئله از من دلخور شدی، منو ببخش. من منظوری نداشتم آخرش هم یه جمله عاشقانه
می نوشت.
💟 گاهی من کاغذ را که میخواندم، میگفتم: کدام مسئله را میگی؟ من اصلا یادم نمیاد ، یعنی آن مسئله اصلا من را درگیر نکرده بود، ولی پویا مراقب بود که نکند من دلخور شده باشم...☺️
مدافع حرم
#شهید_پویا_ایزدی
یاد عزیزش با صلوات
در مکتب سردار سلیمانی
در محضر یاران عاشورایی سردار
مدافعان حرم
●روح الله پس از گرفتن رضایت پدر و مادر و همسرش، لحظه وداع وقتی دید حنانه دختر یک و نیم ماهه اش گریه می کند،😭 حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد.
●بعدها در سوریه گفته بود:
وقتی صدای گریه حنانه را شنیدم یک لحظه می خواستم برگردم اما اگر لحظه خداحافظی، یک لحظه برمی گشتم شاید نظرم عوض می شد... !
#شهید_روح_الله_طالبی 🌷
■از ویژگیهای شهید خضوع و تواضعش بود
واسش بزرگ و کوچک هم فرق نداشت
درمقابل همه متواضع و فروتن بود
#شهید_ابوذر_امجدیان🌷
●فرازی از وصیت نامه شهید:
«دعا کنید شهید باشیم نه اینکه فقط شهید شویم. اصلا شهید نباشیم شهید نمی شویم»
#شهید_روح_الله_عمادی🌷
●مراقب توطئه دشمن باشید و از دعواهای شیعه و سنی پرهیز کنید و هم دیگر را به چشم هموطن ببینید
#شهید_حجت_اصغری🌷
●ازهمانکودکیمیگفت:
هرکسزیارتعاشورابخواندشهیدمیشود
#شهید_محمدحسین_میردوستی🌷
● نیم ساعت قبل از اذان کارهای خودش را با اذان هماهنگ میکرد که مبادا از خواندن نماز اول وقت جا بماند.
اضطراب نماز اول وقت همیشه در چهره اش نمایان بود.
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌷
●شب ها یه بالشت سفت میگذاشت زیرسرش میگفتم روی زمین کمرت دردمیگیر، بلندشو روی تخت بخواب میگفت؛ نه ممکنه برای نمازصبح خواب بمونم نبایدجای خوابم راحت باشه
#شهید_پویا_ایزدی🌷
●روزے ڪه میرفت سوریه
ازش پرسید
حسین ڪی برمیگردی؟
گفت طول نمیڪشه
ولی تاسوعاخونه ام
ڪہ صبح تاسوعا شهید میشه
وبرش میگردونن
#شهـید_حسین_جمالی🌷
📎 مدافعان حرم
شب ها یه بالشت سفت میذاشت زیر سرش میگفتم: روی زمین کمرت درد میگیره، بلندشو روی تخت بخواب
میگفت: نه ممکنه برای نماز صبح خواب بمونم نباید جای خوابم راحت باشه...
#شهید_پویا_ایزدی🌷
#شهیدآنه🕊
#شهید_پویا_ایزدی🌷
رفته بودیم گردش!در حال قدم زدن بودیم که پویا متوجه شد سه پسر دنبال چند دختر افتاده اند.
سرعت راه رفتنش را بالا برد. رسید به پسرها. یک پشت گردنی بهشون زد و گفت: راهتون را عوض کنید و از آن طرف برید!
پسرها که حسابی جا خورده بودند برگشتند که فحش و ناسزا بدهند. هیکل و هیبت پویا را که دیدند سرشون را زیر انداختند و راهشون را کج کردند.
دخترها آمدند پیش من تا تشکر کنند.
او هم وقت را غنیمت شمرد وگفت: «شما اگه با سر و وضع درست بیرون بیایید این مشکلات و مزاحمتها براتون ایجاد نمیشه!
🎤راوی:همسر شھــید
#شهیدآنه🕊
#شهید_پویا_ایزدی🌷
از سرکار که آمد، رفت تا استراحت کند.
من دو ساعتی با ریحانه بازی کردم تا پویا استراحت کند.
دیگر خسته و کلافه شده بودم . صدایش زدم و خواستم ریحانه را بگیرد. پویا اما گفت: خستهام و میخواهم بخوابم.
صبح فردا نوشتهی پویا را روی میز دیدم . عذرخواهی کرده و نوشته بود:
مرا ببخش که خستگیهای تو را نمیبینم. میدونم که تو هم خسته میشی و نیاز به استراحت داری. سعی میکنم از این پس جبران کنم.
🎤راوی:همسر شھــید
#شهیدآنه🕊
#شهید_پویا_ایزدی🌷
از آشناها بود. دختر درسخوان و با هوشی داشت. به علت مشکلات مالی دختر انگیزهاش را برای درس خواندن از دست داده بود.
پویا که فهمید خیلی ناراحت شد. با دختر صحبت کرد تا به او انگیزه دهد. بعد هم قول داد اگر دانشگاه قبول شود همهی هزینههای تحصیلش را تقبل کند.
🎤راوی:خواهر شھــید
#شهیدآنه🕊
#شهید_پویا_ایزدی🌷
یکی از بستگانش خانه نداشت و مدتی با خانواده سرگردان بود.
با زحمت ، وامی جور کرده بود تا خانه تهیه کند، اما باید سندی در گرو بانک میگذاشت.
پویا که فهمید سند خانهاش را داد.
اطرافیان منعش کردند، اما پویا هدفش خانه دار شدن آنها بود.
میگفت: میدانم شاید مجبور بشم حتی اقساط وام را هم خودم بدم اما نمیتونم بیتفاوت باشم. وقتی در توانم هست کاری برای کسی بکنم و گرهای باز کنم چرا نکنم!
🎤راوی:برادر همسر شھــید
#شــــــــوق_زیــــــــارت
مجتمع دانشگاهی امیرالمؤمنین هر سال به مناسبت ارتحال امام خمینی رحمة الله علیه کاروان دوی امدادی راه اندازی میکرد.
مانند سالهای قبل بیست اتوبوس بودند و قرار بود نیروهای هر اتوبوس روزانه در ساعتی مشخص بدوند تا هم خسته نشوند و هم مسافت زیادی طی شود و به موقع به حرم برسند.
پویا نه تنها با نیروهای اتوبوس خودش که تا جایی که میتوانست با بقیهی اتوبوسها هم میدوید.
به شهر و روستاها که میرسیدند در برنامههای مشخص شده نیروهای پیاده به مزار شهدای آن شهر میرفتند و پویا به شوق زیارت، در ورودی شهرها خود را به بچهها میرساند و به زیارت میرفت.
#شهید_پویا_ایزدی🌷