#مادرانه
#مادر است دیگر،
دلش هوای پسرش را ڪرده..!
مادر #شهید_کاظمی
بر سر مزار پسرش🌷
همون شهیدی که پیغام #شهید_یوسف_الهی رابرای حاج حسین بادپا آوردو گفت تو شهید نمیشی!!!!
آره همون #شهید!!!
میگن #حاج_حسین_بادپا
روزهای آخر امد دست به دامن همین مادر شد که واسش دعا کنه....
و چه قشنگ این مادر رزق #شهادت
حاج حسین رو از ارباب گرفت نه؟؟؟
رفقا این همون مادره
التماس دعای شهادت...
*﷽*
💔 #غریب و خسته
و فرتوت مانده است
💔به شوق لحظه ی
باروت مانده است
💔 #خدایا! استجابت کن
دلمـ❤️ را
💔که پشت یک غزل
#تابوت مانده است
#مادرانه 💔😢
#شهید_ساجد_هشام_حمد
#یادعزیزش_باصلوات
#شبتون_شهدایی
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
#مادرانه
#مادران_شهدا
قرآن بر سر
بدرقهام ڪردے
ڪہ سلامت بازگردم ..
اما چگونه سـرِ عـزیزِ زهرا بر نِے،
عزیزِ تو سر بر بدنش باشد؟!
مےروم ڪه سر دَهَم..
تا سر بلندت ڪنم...
نزد حضرت مادر....
رفتند..؛
شهید شدند پیکرشون موند توی سوریه.
بعد چند سال اومدند..!
ماهنوز درگیر اینیم که چجوری کمتر گناه کنیم
#چقدعقبیم..!
همیــن...
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
#روایت_عشق #کرامات_شهدا #شهیدمحمدرضاشفیعی🌷 محمدرضا در جریان عملیات کربلای ۴ به اسارت دشمن بعثی درآم
#روایت_عشق
#مادرانه
بهش میگفتم محمدرضا تو دو تا زن میگیری. وقتی جنازه اش را آوردند تا او را دیدم گفتم قربانت بروم تو یک زن هم نگرفتی. آنجا فرق سرش کاملاً مشخص و دندانهای شکستهاش بهخوبی قابل مشاهده بود. فقط کبود بود. دندانهایش به این دلیل شکسته بود که به او میگویند به امام خمینی فحش بده و او هم نمیدهد و به صدام فحش میدهد. گفته بود میدانم شهید میشوم پس چرا به امام فحش بدهم که آنجا او را کتک میزنند و چند تا از دندانهایش میشکند. شکمش هم همانطور پاره بود. کفنش خونابه داشت
🎤 راوی: مادر شهید محمدرضا شفیعی
#روایت_عشق 💌
#مادرانه
🌹سخنی از زبان مادرش:
مجید خیلی تغییر کرده بود خوابی دیده بود که تعریف نمی کرد شهید فرامرزی را آورده بودند بهشت زهرا برای تشییع ما هم رفته بودیم
به عمه اش گفت عمه من خواب حضرت زهرا(س) را دیده ام و دو هفته دیگر من هم پیش فرامرزی ام حضرت گفته اند یک هفته بعد از اینکه سوریه بروم شهید می شوم🌹
حُر مدافعان حرم شهید
#مجیدقربانخانی
♥️ اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست
@maktabesardarsoleimani
#مادرانه
#شهید_علی_سپیدبر🌷
صبح روز آخرین اعزامش که داشت در حیاط خانهمان راه میرفت، گفتم: علی جان! بیا جلو ببوسمت. بعد او را در آغوش گرفتم و بوسیدم. همیشه در نامههایش مینوشت: مادرجان ، مثل حضرت زینب شکیبا باش. مبادا بعد از شهادتم گریه کنی.
در عزایش همه بستگان میگفتند: چرا گریه نمیکنی؟ دو فرزندت به شهادت رسیدن!
گفتم: برای چه گریه کنم؟!
آنها امانتی بودند که خدا به من داده بود.
#یادعزیزش_باصلوات🌷
2.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره مادر شهید خلیلی
از بوی پیراهن خونی شهید
#شهیدرسول_خلیلی
#مادرانه