#به_وقت_شهدا
#همسرانه
خواهرش بهش گفته بود:
آخه دختری رو که تا حالا قیافه ش رو ندیده ای، چه جوری می خوای بگیری؟ شاید کچل باشه.
گفته بود:
"اون کچل رو هم بالاخره یکی باید بگیره دیگه!"
🌷 #سردارشهید_مهدی_باکری
❣اینجا صحبت #عشق درمیان است.
#یاد_عزیزش_با_صلوات
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
sound.tebyan.net1_153366673.mp3
زمان:
حجم:
3.38M
*﷽*
#همسرانه
#سه_وظیفه_زن
✨ زن باید محافظ مرد باشد ...
✨ مدیریت مسائل اقتصادی در خانواده
✨ علت اختلافات خانمها با مادر شوهر
حتما گوش 👂 کنید
#استاد_ماندگاری
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
👆👆👆👆👆
📸 تصاویر ماندگار
از عشقش گذشت
تا رسم عاشقی
باقی بماند ...
#همسرانه
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
#روایت_عشق💞
#همسرانه💕
ماموریت مهدی به نحوی بود که خود باید بین عراق و سوریه، یک کشور را انتخاب میکرد. استخاره گرفتیم. برای عراق بد و برای سوریه خیلی خوب آمد. گفتم، «مهدی اگر به عراق بروی، همان ابتدا به شهادت میرسی! سوریه را انتخاب کن.»، اما واقعیت خلاف تصور من شد. غافل بودم از آن بودم که خیلی خوب برای مهدی، عاقبت بخیری وی و صعود در پلههای انسانیت است که با شهادت در سوریه به آن میرسد.
از ابتدای ازدواج عهد بستیم که بال پرواز یکدیگر باشیم. بال پرواز شدن یعنی تحمل تمام سختیها برای اوج گرفتن. سعی میکردیم حرفهایی به همدیگر بگوییم که سبب استحکامما در مسیر شود. دوری از همدیگر بخش پررنگ زندگی ما بود. افرادی که میگویند امثال همسر من برای پول رفتهاند، مدیون ما میشوند. مهدی میگفت، «اگر سختتان است، برگردم!» مستندی دیده بودم که داعش سر نوجوانی را از تن وی جدا میکند. همش با خود میاندیشیدم که، «اگر آن نوجوان برادر من بود، چه حالی داشتم؟!» و پاسخ میدادم، «نه مهدی! در سوریه بمان و تکفیریها را نابود کن! اگر شما و امثال شما نباشید و اگر ما از خودمان نگذریم، این اتفاق برای برادر و خواهر من میافتد. هرجا که لازم باشد من هم آمادهام تا اسلحه در دست بگیرم و با دشمن بجنگم.»
🎤 راوی: همسر شهید مدافع حرم مهدی حسینی
نغمه دختر شهید حسینی برای آخرین بار در آغوش پدر👆
#روایت_عشق
#عاشقانه_های_شهدا
#همسرانه
#شهید_مدافع_حرم
#هادی_شجاع
وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر می رفت و سرش غر می زدم ...
می گفت : جااان دل هادی ؟ چیه فاطمه ؟
چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شب که خیلی دلم گرفته بود فقط اشک می ریختم و ناله می زدم .
دلم داشت می ترکید از بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتن از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش .
نوشتم هادی، فقط یه بار ، فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم .
بعد شهادتش بهترین خوابی بود که می تونستم ازش ببینم .
دیدمش با محبت و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام می کرد .
صداش زدم و بهترین جوابی بود که می شد بشنوم .
جاااان دلِ هادی . چیه فاطمه ، چرا اینقد بیتابی میکنی؟ تو جات پیش خودمه شفاعت شده ای.
🎤راوی:همسر_شهید
22.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#همسرانه
🎥حتما ببینید| ده سال بعد از ازدواج!👌
💚💚💚💚💚