#روایت_عشق
#سردار_شهید
#دکتر_مصطفی_چمران
به خاطر عشق است که فداکاری میکنم.
به خاطر عشق است که به دنیا با بیاعتنائی مینگرم و ابعاد دیگری را مییابم.
به خاطر عشق است که دنیا را زیبا میبینم و زیبائی را میپرستم.
به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را میپرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم.
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است.
زیباتر از عشق چیزی ندیدهام و بالاتر از عشق چیزی نخواستهام.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#روایت_عشق
بعد از عملیات خیبر که منطقه کمی آرام شده بود، مادر علی اصرار کرد که باید برویم خواستگاری💞
علی سعی می کرد از زیر این اصرارها در برود و می گفت: من مرد جنگم. دوست ندارم دختر مردم را بی سرپرست رها کنم.
بالاخره اصرارهای مادر جواب داد و علی برای ازدواج با دختر خاله اش موافقت کرد.
قرار شد خواهرش، شرایط علی را به دختر خاله اش بگوید. بالاخره قرار خواستگاری گذاشته شد.
موقع رفتن علی یک کتابی درباره حضرت زهرا (س) با خود برداشت و رفتند.
بین مراسم گفتند: که عروس و داماد بروند اتاق دیگری تا صحبت های شان را بکنند. وقتی نشستند علی کتاب را گذاشت جلوی عروس...
این کتاب را بخون. توی زندگی باید حضرت علی و حضرت زهرا (س) الگوی من و تو باشه.
شغلم هم میدونی که خطرناکه. ممکنه فقط یک روز کنارت باشم و یا یک عمر. فکرهات رو بکن.
خیلی زود این وصلت سرگرفت و قرار بر جشن ازدواج ده روز بعد از مراسم عقد، در روز #مبعث رسول خدا (ص) گذاشته شد.
📚: کتاب هوری
#شهید_علی_هاشمی
#یادعزیزش_باصلوات
🔅گفتم:دو کوهه را می شناسی؟
🔆پاسخ داد:آری
🔅گفتم:سبب نامگذاری چیست؟چرا دو کوهه؟
🔆گفت:علتش را نمی دانم.ولی دوکوهش را می شناسم.[از جیبش عکسی بیرون آورد و ادامه داد:]
همین دو عکسی که بر روی ساختمانش جلوه نمایی می کند.
🌹حاج ابراهیم همت و حاج احمد متوسلیان🌹
#عند_ربهم_یرزقون
#ستارگان_دوکوهه
#لشکر ۲۷ محمد رسول الله
چه شد در من نمےدانم،
فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم،
که خیلےدوستت دارم...♥️🙃
🌹سادگی را باید از تو آموخت...
#سردار_دلم
#حاج_قاسم_عزیز
دوستت دارم♥️
- aftab8.blog.ir.mp3
3.44M
#روایت_عشق
روایتگری شهدایی
شهدا عاشق تو هستند
قبل از آن که تو عاشق اونا باشی
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
45563_1397830195347_2824384.mp3
2.82M
سرود عید مبعث رسول
🍃غار حرا بزم جنونه
#حاج_مهدی_رسولی
#عید_مبعث
🌿🌸🌺
❤️نگاهت می کنم
چقدر بی انتهائی تـــو
غیرت و بزرگیت را پایانی نیست
ای نسل آسمانی ..
#شب_عیدتون_شهدایی
#روایت_عشق
یک سال بعد از ازدواج به مشهد مقدس رفتیم وقتی روبهروی ضریح مطهر رسیدیم به علی گفتم: پیش امام رضا به من قول بدهید که کاری برای من انجام بدهید، میدانست که اهل مادیات نیستم ولی با شوخطبعی جیبهایش را گشت و گفت اگر پول داشتم چشم، میخرم، گفتم: اگر میشود آن دنیا شفاعت من را پیش خدا بکنید، با روی گشاده و لبخندی گفت شما باید شفاعت ما را بکنید، تمام زحمات زندگی بر دوش شماست، از همه مهمتر بزرگ کردن فرزندانمان است ولی اگر قسمتم شد و شهید شدم و اجازه داشتم که شفاعت یک نفر را بکنم حتما شفاعت شما را میکنم.
🎤 راوی: همسر شهید
#شهیدعلی_جزمانی🌷
ولادت: ۱۳۲۹/۱۰/۳۰ اصفهان
شهاد : ۱۳۶۵/۱۲/۱۲ شلمچه، عملیات کربلای ۵
یاد عزیزش با صلوات
*﷽*
در مکتب نبوت
در محضر آقا رسول الله (ص)
راه پیامبر، کلام پیامبر
🌻پیامبر اکرم(صلی الله وعلیه وآله) فرمودند:
🌱هر ڪس هر روز از روے محبت،بر من سہ صلوات فرستد،بر خداست ڪه گناهان او راهمان روز یا همان شب بیامرزد....
📚: بحارالانوار، ج۹۴، ص ۶۹
✨عید بزرگ مبعث بر مسلمین جهان مبارک✨
هدیه به آقا رسول الله(ص) صلوات
🌹🌹🌹🌹🌹
#روایت_عشق
فرمانده گردان412 فاطمه الزهرا(س) بودم...
برادرم علی هم فرمانده گروهان ویژه گردان 422 که حاج احمد امینی تشکیل داده بود، شد...
ما برای عملیات بدر آماده شدیم. قبل از عملیات جلسهای با حضور آقای حسین علایی فرمانده قرارگاه نوح برگزار شد. در این جلسه فرمانده لشکرهایی که قرار بود در عملیات حضور داشته باشند شرکت داشتند و هر لشکر دو فرمانده گردان خطشکن و هر گردان فرمانده گروهان ویژهاش همراهش بود تا بیایند و درباره محور خود توضیح دهند...
حاج قاسم محور عملیاتی را توضیح داد و حاج رضا عباسزاده و حاج احمد امینی هم توصیحات لازم را دادند.
من هم بلند شدم و ضمن معرفی خودم و مسئولیتم توضیحاتی را دادم و سئوالاتی را هم که آقای علایی میپرسید جواب دادم. بعد از من علی برادرم بلند شد و خودش را معرفی کرد.
آقای علایی پرسید: شما با محمد میرزایی چه کاره هستید؟
علی گفت: ما برادریم.
آقای علایی هم به حاج قاسم گفت: شما دو تا برادر را گذاشتید فرمانده گروهان ویژه و فکر نکردید که اگر یکی از برادرها در حین عملیات، اسیر یا شهید شود در روحیه آن یکی برادر تاثیر میگذارد و نمیتواند مأموریتش را درست انجام دهد؟!
هنور حرف آقای علایی تمام نشده که علی، برادرم گفت: ما مثل شما ستادیها نیستیم. ما میرویم جلو، برادرم شهید بشه، مگر من برای برادرم آمدم جبهه؟!
همه زدند زیر خنده.
آقای علایی هم رو به حاج قاسم گفت: حرف حقی بود. ما ستادی هستیم و او درست میگوید.
سردار شهید علی میرزای در عملیات والفجر8 به شهادت رسید.
راوی:برادر شهید
#سردارشهیدعلی_میرزایی
#یادعزیزشان_باصلوات
#روایت_حبیب
شهیدسیدعبدالظریفتقوی وصیت ڪرده بود ڪه:
✍در هنگام تشییع جنازهاش دستش را از تابوت بیرون بیاورند تا همه بدانند آدمے در ڪوچ از دنیا با دست خالے مےرود.
#یادعزیزش_باصلوات
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
یاد یاران
سالروز عروج ملکوتی
#روایت_عشق 💌
هرگاه ازجبهه مرخصی می آمد، باعث ایجاد وحدت میان خانواده بود، و با جمع کردن اعضای خانواده دور هم و به قول خودمان شب نشینی و دور همی هرشب با همه برادران منزل یکی از آنان حضورداشتند و باعث دلگرمی خانواده بود
ایشان به حجاب اهمیت زیادی میدادند، در وصیت نامه ایشان اینگونه نوشته :
ای زن به توازفاطمه اینگونه خطاب است
ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.
و زن بی حجاب را مورد نکوهش و سرزنش قرار داده است. آخرین مرخصی که ازجبهه آمده بود، برای تمام برادرزاده های خود روسری هدیه آورده بودد.
خیلی خوشحال بود که چهار برادر دیگرش نیز در جبهه حضور داشتند، وصیت کرده بود که هرکدام زودترشهید شدندایشان راشفاعت کنند.
وصیت دیگر،این عزیز،این بودکه پیرو،ولایت فقیه باشیدوهیچگاه ولی فقیه راتنهانگذاریدخیلی روی ولایت فقیه تأکیدداشتند.
روحش شاد و یاد عزیزش گرامی باد
#شهید_عباس_عباس_زاده
🕯 #ولادت: ۱۳۴۷/۷/۱
🌷 #شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۱
محل شهادت: جزیره مجنون
عملیات: بدر
👈ارسالی از طرف برادر زاده شهیدکه عضو کانال هستند
#سخن_عشق 💌
خوشبختی یعنی
داشتن کسانی که مایه آرامش تواند
و کسانی که سرمایه زنگیشون
جز عشق ومحبت نیست
و همه آن را برای آرامش داشتن
دیگران خرج می کنند
آرامش یعنی حاج قاسم سلیمانی
حتی بعد عروجش هم با یادش
در آرامش هستیم
زنده و جاوید باد یاد سردار دلها
حاج قاسم عزیز ما
حاجی جون
با تو همیشه ، بی تو هرگز
دوستت داریم حاجی جون😍
#درمحضرشهدا
شهید آیت الله مرتضی مطهری در نامه اش به فرزندش نوشته بود:
📝حدالامکان از مطالعه روزی یک حزب #قرآن که فقط پنج دقیقه طول می کشد مضایقه نکن و ثوابش را هدیه به روح مبارک حضرت رسول اکرم (ص) بنما که موجب برکت عمر و موفقیت می شود انشاءالله.
#یادعزیزش_باصلوات
#کلام_سردار
رسول معظّم اسلام(ص) بطور رسمی قریب به ده سال حکومت کردند، اما بیش از هزار سال است که بر دلها جای دارند؛ این قلّه است.
#یادعزیزشان_باصلوات
در وصـف شما هࢪچـہ؛
بخواهـیم بدانـیم باید ڪہ؛
فـقط سوره والشمس بـخوانـیم...
آرامش این لحظہ ما لطف شماهاسٺ؛
رفتید و هستید ڪہ ماراحت و
آسـوده بمانیم...
عاشقان عید تان مبارک باد
#عید_مبعث
#روایت_عشق 💌
ناراحت شدم. گفتم: این چه کاریه شما می کنی ؟ چرا میرید اون ور خط، وسط عراقی ها؟ کجای دنیا، فرمانده نیروی زمینی میره وسط دشمن ؟
خیلی آرام گفت: من باید خودم به یقین برسم، بعد نیروهام رو بفرستم اون ور.
بیش تر لجم گرفت. گفتم: اصلا بیا بریم پیش این حاج آقایی که توی قرارگاهه، تکلیف شما رو روشن کنه. ببینم شما شرعا حق داری بری توی مهلکه یا نه ؟
گفت: حالا بشین، بعد. من باید خط خودی رو رد کنم. باید برم. که اگه پای بی سیم گفتم این کار باید بشه، بدونم شدنیه یا نه. تو هم حرص نخور. نیروی زمینی ارتش، بدون فرمانده نمی مونه. من برم، یکی دیگه.
#سردارشهیدصیادشیرازی
بدهکاران نجومی
💰بدهی نجومی یک پاسـدار به سپاه؛
اگر کسی از من طلبکار است طلب او را بدهید.
هر کس از من طلبی داشته مدیون است که از پدر یا برادرانم وصول نکند..
در ضمن 👈 ۲۰۰ تومان 👉
بابت تلفنهای شخصی به سپاه بدهید.
📎 بخشی از وصیت نامه
🌷سردار شهید علی اصغر حسینی محراب
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
#روایت_عشق 💌
در یکی از شبهای ماه محرم، راهی مهدیه تهران شد و بهطور اتفاقی آن شب سخنرانی حاج شیخ حسین انصاریان بود؛ نشستن پای منبر این روحانی، امیرحسین را بهطور عجیبی دگرگون کرد و او روز به روز به معبود خویش نزدیکتر میشد.
بعد از دگرگونی، لباسهای فوقالعاده شیک و ادکلنهای بسیار خوشبو و گرانقیمت خود را کنار گذاشت و به مادرم گفت همه آنها را به فقرا انفاق کند و امیرحسین فقط یک دست لباس معمولی بسیجی میپوشید بهطوریکه شبها آن را میشست تا دوباره صبح بپوشد، وقتی بهش اعتراض میکردیم که چرا فقط همین یک دست لباس را میپوشی؟ در جواب میگفت: خداوند مرا ببخشد؛ چقدر دل جوانان با دیدن لباسها و رفاه من شکسته شد و اکنون باید آن کارهایم را جبران کنم.
🎤 راوی: خواهر شهید
🌷شهید امیرحسین عظیمی🌷
🕯ولادت: ۱۳۳۷/۱/۴ شهرری، تهران
🌷شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۳ جزیرهٔ مجنون، عملیات خیبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایت_عشق
قبل از عملیات روضه خوانی،سینه زنی و عهد شهادت شهیدان🌷🕊
#عباس_کردانی
#محمد_کیهانی
#احسان_میرسیار
#احمد_گودرزی
و..... عهد بستن که شفیع هم باشن
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#روایت_عشق 💌
#شهید_مدافع_حرم
#مهدی_نوروزی
همیشہ همسرداری اش خاص بود ؛
وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را می چید و از من می خواست تا انتخاب ڪنم ؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت .
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید ،
تعادل را رعایت می ڪرد ؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمی شڪست ؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بی احترامی نمی ڪرد...
🎤راوی: همسر_شهید
#پنجشنبه_های_شهدایی
#روحش_شاد
#یادش_گرامی