🔘 داستان کوتاه
🔸روزی عارفی، مردم را به دور خود جمع کرده بود و از خدا برایشان سخن میگفت برایشان از شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت سخن می گفت.
🔸او مردم را آماده میکرد برای پاسخ به سوالهایی که حضرت حق از آنها در مورد حیاتشان، در مورد دوستیهایشان، در مورد عبادت هایشان، نماز و روزههایشان و... خواهد پرسید
🔸درویشی که از آنجا می گذشت
رو به جماعت کرد و گفت:
🌸حضرت حق این همه را نمی پرسد
فقط یک سوال میپرسد و این است:
⁉من با تو بودم تو با که بودی؟
#ز_هر_چه_غیر_یار_استغفرالله
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─