📌فَرُبَّ حامِلِ فِقْهٍ غَيرِ فَقيهٍ وَ رُبَّ حامِلِ فِقْهٍ الي مَنْ هُوَ افْقَهُ مِنْهُ
🔰 شهید آیت الله مطهری (ره)
🔺اين جمله خيلي نکته در آن هست، يعني اشارهاي است به آينده. «فقه» يعني فهم عميق، ولي در اينجا مقصود جملهاي است که عمق داشته باشد. «فقه» با «فهم» فرقش اين است که «فهم» مطلق فهميدن است و «فقه» فهم عميق را ميگويند.
🔺وقتي که «فقه» به کلام اطلاق بشود يعني سخني که عمق زياد دارد. فرمود: بسا مردمي که حامل يک سخن عميقند ولي خودشان عميق نيستند. جمله را هميشه نقل ميکند ولي خودش نميتواند به عمق آن پي ببرد. باز فرمود: بسا مردمي که جملهاي را، فقهي را حمل ميکنند يعني جملهاي را که از من شنيدهاند حفظ دارند، فقيه هم هستند، ولي نقل ميکند براي کسي که از خود او فقيهتر است، يعني نقل ميکند براي کسي که از او عميقتر است و عمق فکرش بيشتر است، او که وقتي برايش نقل ميکند چيزهايي ميفهمد که خود اين که براي او نقل کرده نميفهمد.
🔺اين است که ما ميبينيم سخنان پيغمبر، در هر رشتهاي، دقيقاً قرن به قرن عمق بيشتري (نميگويم پيدا کرده) براي آن کشف شده است. (البته ميدانيد حساب اوصياي پيغمبر، ائمه اطهار جداست. کلمات آنها مثل کلمات پيغمبر است. راجع به افراد عادي دارم صحبت ميکنم.) در قرن اول و دوم هرگز به اندازه قرن سوم نميتوانستند به عمق مطالب پيغمبر برسند، و در قرن سوم به اندازه قرن چهارم، و در قرن چهارم به اندازه قرن پنجم. تاريخ علوم اسلامي اين امر را نشان ميدهد. اگر شما اخلاق را مطالعه کنيد، فقه را مطالعه کنيد، معارف و فلسفه را مطالعه کنيد، عرفان را ملاحظه کنيد، ميبينيد در هر قسمت که پيغمبر سخن گفته است، مفسريني که در دورههاي بعد آمدهاند واقعاً بهتر توانستهاند به عمق کلام پيغمبر برسند. اعجاز پيغمبر در همين است.
🔺ما تنها اگر فقه خودمان را در نظر بگيريم، چنانچه يک نابغه هزار سال پيش را مثلًا در نظر بگيريم، شيخ صدوق و شيخ مفيد و حتي شيخ طوسي را در فهم معاني [کلمات] پيغمبر در مسائل فقهي در نظر بگيريم، و بعد بياييم نهصد سال بعدش شيخ مرتضي انصاري را در نظر بگيريم، ميبينيم شيخ مرتضي انصاري در نهصد سال بعد از شيخ طوسي و شيخ مفيد و شيخ صدوق بهتر ميتواند سخن پيغمبر را تحليل کند.
🔺آيا از اين جهت است که شيخ مرتضي نبوغ بيشتري از شيخ طوسي داشته است؟ نه، علم زمان او وسعت بيشتري از علم زمان شيخ طوسي دارد؛ علم جلوتر رفته است و در نتيجه اين بهتر ميتواند به عمق سخن پيغمبر برسد تا او که در هزار سال قبل بوده است. آينده هم همينطور است. صد سال ديگر، دويست سال ديگر افرادي پيدا خواهند شد که خيلي عميق تر از شيخ انصاري سخنان پيغمبر را درک کنند.
📚سیری در سیره نبوی، ص۴۲
#اندیشه_مطهر
#اجتهاد #روایت
#مکتب_خانه_قرآنی_حکیم
🔵 تاثیر متقابل فکر و عمل
♨️مادیت عملی و اخلاقی در نهایت منجر به مادیت اعتقادی میشود / خداشناسي، جوّ روحي و عملي مساعدي لازم دارد.
🔰استاد شهید مطهری
🔅همانطور که مادّيت اعتقادي منجر به مادّيت اخلاقي ميشود، مادّيت عملي و اخلاقي نيز در نهايت امر منجر به مادّيت اعتقادي ميشود؛ يعني همان طور که فکر و انديشه بر روي اخلاق و عمل اثر ميگذارد، اخلاق و عمل نيز روي فکر و اعتقاد و انديشه اثر ميگذارد.
🔅ممکن است سؤال شود چه رابطهاي ما بين عمل و فکر هست؟ مسأله فکر از مسأله عمل مجزّاست. ممکن است انسان جوري فکر کند و نظام فکرياش ثابت بماند، امّا عمل و اخلاقش مطابق آن نباشد و به نحو ديگري سير کند.
🔅جواب اين است که ايمان و اعتقاد، يک فکر مجرّد و خشک نيست که گوشهاي از ذهن را اشغال کند و با ساير قسمتهاي هستي انسان سر و کاري نداشته باشد. در بين افکار انسان، افکار بيارتباط به عمل، بسيار است، مانند افکار و اطّلاعات رياضي انسان و قسمتهاي بسياري از اطّلاعات طبيعي و يا جغرافيايي. امّا بعضي از افکار است که وقتي در انسان پيدا شد، به حکم اينکه با سرنوشت انسان پيوند دارد، ميخواهد بر سراسر وجود انساني تسلّط يابد و همه را در قبضه خويش قرار دهد؛ هنگامي که پيدا ميشود، زنجيروار يک عدّه انديشههاي ديگري را به دنبال خويش ميآورد و خطّ مشي انسان را عوض ميکند. ... مسأله خدا عيناً همان «الف» مکتبي است که انسان وقتي گفت، بلافاصله بعدش بايد بگويد «ب» و به ترتيب ساير الفباي معرفت به دنبال آن.
🔅انسان وقتي خدا را پذيرفت بايد بپذيرد که خدا عالم السّرّ و الخفيات است، قادر مطلق است، حکيم علي الاطلاق است، عبث و بيهوده درکار او وجود ندارد؛ پس، از خلقت انسان نيز هدف و غرضي درکار است و بيهوده نيست. قهراً اين فکر به دنبال ميآيد: آيا زندگي انسان به همين حيات و زندگي محدود است و يا اينکه انسان تکليف و وظيفه ديگري دارد؟ آيا آن که انسان را آفريده است، وظيفهاي را هم به عهده او گذاشته است يا اينکه نگذاشته است؟ و اگر وظيفهاي هست، آن وظيفه چيست و چگونه بايد رفتار کرد؟
🔅اين است «الفي» که تا آخر گريبان انسان را رها نميکند، مگر اينکه سراپاي زندگي خود را تسليم اين «الف» کند؛ يعني اين خطّ سيري است که «الف خدا» براي انسان معين ميکند.
🔅روي اين حساب است که خداشناسي، جوّ روحي و عملي مساعدي لازم دارد و اگر جوّ روحي و عملي مساعدي نبود، همان ريشه اصلي نيز خشک ميگردد؛ همچون بذري که در زميني افشانده ميشود که اگر محيط مساعد نباشد فاسد ميگردد و از بين ميرود.
🔅توحيد اقتضا ميکند يک زمينه آماده روحي را براي تعالي. توحيد مقتضي تعالي روحي است؛ ميخواهد روح را برتري دهد و با هدفهاي حيات و خلقت سازگاري دهد و به همين جهت در قرآن کريم همه سخن از قابليت و پاکي و استعداد است؛ ميگويد: «هدي للمتّقين» هدايت است براي پرهيزکاران. «لتنذر به من کان حيا» قرآن براي اين است که تو به وسيله آن زندهها را اعلام خطر کني.
🔅از طرف ديگر، عصيانهاي اخلاقي و عملي، روح را از آن مقام قدس والا تنزّل ميدهند و لذا اين فکر و آن عمل دو نيروي متضاد با يکديگرند.
نه تنها در مفاهيم مقدّس مذهبي مطلب اينچنين است، بلکه در تمام مفاهيم مقدّس، ولو غير مذهبي، مطلب به همين منوال است. شرافت و شهامت و شجاعت روح در همه کس رشد نميکند. عزّت و آزادگي و عدالتخواهي و خيرخواه بشر بودن در همه کس رشد ندارد. در انسان شهوتران و عياش، اينها رو به زبوني و فرسودگي ميروند؛ در انسان از خود گذشته و از تن رهيده رشد ميکنند، و لذا در آنجا که انسان به شهوت و عيش و نوش گراييده است، همه سجاياي انساني مرده است و انسان در لجن سيئات اخلاقي فرو رفته است و بدان سبب جامعه و انسانها در راه سقوط ميافتند.
📚علل گرایش به مادیگری
#اندیشه_مطهر #تربیت_اسلامی #فلسفه
#مکتب_خانه_قرآنی_حکیم
📌جهانبينى توحیدی اسلامى در بیان شهید مطهری
🌀جهانبينى اسلامى، جهانبينى توحيدى است. توحيد در اسلام به #خالص_ترين_شكل و پاكترين طرز بيان شده است.
🌀از نظر اسلام خداوند مثل و مانند ندارد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ». خدا شبيه چيزى نيست و هيچ چيزى را نتوان به خداوند تشبيه كرد خداوند بىنياز مطلق است، همه به او نيازمندند و او از همه بىنياز است: «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ».
🌀خدا به همه چيز آگاه است و بر همه چيز تواناست: «إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» ... أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» او در همه جا هست و هيچ جا از او خالى نيست. بالاى آسمان و قعر زمين با او يك نسبت دارد. به هر طرف كه بايستيم رو به او ايستادهايم: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ».
🌀و از مكنونات قلب و از خاطرات ذهن و نيّتها و قصدهاى همه آگاه است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» از رگ گردن انسان به انسان نزديكتر است: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» .
🌀او مجمع كمالات است و از هر نقصى منزّه و مبرّاست: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» . او جسم نيست و به چشم ديده نمىشود: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» .
🌀از نظر جهانبينى توحيدى اسلامى، جهان يك آفريده است و با عنايت و مشيّت الهى نگهدارى مىشود، اگر لحظهاى عنايت الهى از جهان گرفته بشود نيست و نابود مىگردد. جهان به باطل و بازى و عبث آفريده نشده است، هدفهاى حكيمانه در خلقت جهان و انسان در كار است، هيچ چيزى نابجا و خالى از حكمت و فايده آفريده نشده است. نظام موجود، نظام احسن و اكمل است. جهان به عدل و به حق برپاست.
🌀نظام عالم بر اساس اسباب و مسبّبات برقرار شده است و هر نتيجهاى را از مقدّمه و سبب مخصوص خودش بايد جستجو كرد. از هر نتيجه و سبب، تنها نتيجه و مسبّب مخصوص خود آن را بايد انتظار داشت.
🌀نيروى عقل و انديشه انسان كه بر خلاف حواس، تنها به ظواهر قناعت نمىكند و شعاع خويش را تا درون سراپرده هستى نفوذ مىدهد، حكم مىكند كه هستى نمىتواند منحصر و محدود به اين امور محدود و متغيّر و نسبى و مشروط و نيازمند بوده باشد.
🌀اين سراپرده هستى كه در مقابل خويش مىبينيم در مجموع به خود ايستاده است و تكيه به خويشتن دارد. ناچار حقيقت نامحدود و پايدار و مطلق و غير مشروط و بىنياز كه تكيهگاه همه هستيها مىباشد و در همه ظروف و همه زمانها حضور دارد، موجود است و اگر نه سراپرده هستى نمىتوانست روى پاى خود بايستد، يعنى اساسا سراپرده هستى در كار نبود، عدم و نيستى محض در كار بود.
🌀قرآن كريم خداوند را با صفاتى از قبيل «قيّوم»، «غنى» و #صمد ياد مىكند و به اين وسيله يادآورى مىكند كه سراپرده هستى نيازمند به حقيقتى است كه «قائم» به آن حقيقت باشد. آن حقيقت، تكيهگاه و نگهدارنده همه چيزهاى محدود نسبى و مشروط است. او بىنياز است، زيرا همه چيز ديگر نيازمند است. او «پر» و كامل (صمد) است، زيرا همه چيز ديگر غير از او از درون خالى است و نيازمند به حقيقتى است كه درون او را از هستى «پر» كند.
🌀قرآن كريم موجودات محسوس و مشهود را «آيات» (نشانهها) مىنامد، يعنى هر موجودى به نوبه خود نشانهاى از هستى نامحدود و از علم، قدرت، حيات و مشيّت الهى مىباشد. از نظر قرآن مجيد سراسر طبيعت مانند كتابى است كه از طرف مؤلّفى دانا و حكيم تأليف شده است و هر سطر بلكه هر كلمهاش نشانهاى از دانايى و حكمت بىمنتهاى مؤلّف خود دارد.
🌀از نظر قرآن هر اندازه بشر با نيروى علم، به شناخت اشياء نائل گردد، بيش از پيش به آثار قدرت و حكمت و عنايت و رحمت الهى واقف مىگردد.
📚مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (جهانبينى توحيدى)، ج2، ص: 85 و 91
#پای_درس_استاد
#اندیشه_مطهر
#مکتب_خانه_قرآنی_حکیم
💢 و لاتکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم
🔰استاد شهید مطهری
✅از قرآن كريم استفاده مى شود كه انسان اگر از خدا غافل بماند خود را فراموش مى كند، يعنى خود را گم مى كند و در واقع مثل اين است كه غير خود را خود مى پندارد و خود واقعى او محجوب و مستور و مغفولٌ عنه مى ماند.
✅انسان هميشه براى خود فعاليت مى كند و بالضروره و بالفطره طالب سعادت است و سعادت را براى خود مى خواهد. اين، فرع بر اين است كه خود را پيدا كرده و سعادت را هم تشخيص داده باشد. اگر خود را گم كرده باشد و چيز ديگرى را به جاى خود گرفته و با خود اشتباه كرده باشد، نتيجه اين مى شود كه هرچه براى سعادت خودش فعاليت مى كند، در واقع براى خودش نكرده، براى غير خودش كرده است.
✅راه اين كه انسان كليد سعادت را كشف كند كه ديگر وقتى كه براى سعادتش فعاليت مى كند، براى خودِ واقعى اش كار كرده باشد، اين است كه خدا را در ياد داشته باشد و متوجه خدا باشد؛ اخلاص عمل نسبت به خداوند داشته باشد، ملتجى به خدا باشد. بايد با خداوند پيوند برقرار كند و به او متصل شود تا خود را پيدا كند و خود را فراموش نكند.
📚 انسان شناسی قرآن، مجموعه آثار ج29 ص273
#عرفان
#تفسیر
#اندیشه_مطهر
#مکتب_خانه_قرآنی_حکیم
فهرست عناوین مکتبخانه قرآنی حکیم
#شرایط_عضویت_مکتب_خانه
#اهداف
#سرفصلهای_آموزشی
#درس_خارج_طب
#محل_ارسال_تقریرها_و_تکالیف
#حضوروغیاب
#توضیح_تکالیف
#تقریر_صرف
#تکلیف_صرف
#نمودارصرف
#اندیشه_مطهر
#مناجات