eitaa logo
مکتب مرتضی علی(صلوات الله علیه)
2.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
باختند! آنها که با غیر تو بستند علی‌ جان...🫀💚 کپی‌آزاد🌱 ناشناس 👇🏻👇🏻👇🏻 https://daigo.ir/secret/11318069309 آیدی جهت ارسال مطالب مربوطه💌 @FEZZEKHATOON110
مشاهده در ایتا
دانلود
☠رسیدگی امیرالمؤمنین بین طایفه اجنه☠ 🥶🥶 🛑به سند معتبر از سلمان رضى اللّه عنه روایت کرده اند که: روزى حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در ابطح نشسته بود و با جمعى از صحابه در خدمت آن حضرت نشسته بودیم و با من سخن مى گفت ناگاه گردبادى پیدا شد و حرکت کرد تا به نزدیک آن حضرت رسید و از میان آن شخصى پیدا شد و گفت: یا رسول اللّه! مرا قوم من به خدمت تو فرستاده اند و به تو پناه آورده ایم و از تو امان مى طلبیم، گروهى از ما بر ما جور و ستم کرده اند کسى را با من بفرست که میان ما و ایشان موافق حکم خدا و کتاب خدا حکم کند و عهدها و پیمانهاى مؤکد از من بگیر که فردا بامداد او را به تو برگردانم مگر آنکه حادثه اى از جانب خدا رخ نماید که مرا در آن اختیارى نباشد. حضرت فرمود: تو کیستى و قوم تو کیستند؟ گفت: من عرفطه پسر شمراخم از قبیله بنى نجاح و من و جمعى از اهل من به آسمان مى رفتیم و از ملائکه خبرها مى شنیدیم و چون تو مبعوث شدى ما را از آسمان منع کردند و به تو ایمان آوردیم و بعضى از قوم ما بر کفر خود مانده اند و به تو ایمان نیاوردند و میان ما و ایشان اختلاف بهم رسیده و ایشان به عدد و قوّت از ما بیشترند و میاه و مراعى ما را گرفته اند و به ما و چهارپایان ما ضرر مى رسانند التماس داریم کسى را بفرستى که به راستى میان ما حکم کند. حضرت فرمود: روى خود را بگشا که ما ببینیم تو را بر هیئت خود که دارى. چون صورت خود را گشود مردى بود موى بسیار داشت و سرش بلند بود و دیده هاى بلند داشت و درازى دیده هایش در طول سرش بود و حدقه هایش کوتاه بود و دندانهایى داشت مانند دندانهاى درندگان، پس حضرت عهد و پیمان از او گرفت که هرکه را با او همراه کند روز دیگر برگرداند، پس متوجه ابو بکر شد و فرمود که: با عرفطه برو و به احوال ایشان برس و میان ایشان حکم کن به راستى. گفت: یا رسول اللّه! اینها در کجایند؟ فرمود: در زیر زمینند. ابو بکر گفت: من چگونه به زیر زمین بروم و چگونه میان ایشان حکم کنم و حال آنکه من زبان ایشان را نمى دانم؟ پس عمر را تکلیف به رفتن نمود و او مثل ابو بکر جواب گفت، و به عثمان گفت و او نیز چنین جواب گفت، پس حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را طلبید و گفت: یا على! با برادر ما عرفطه برو و میان او و قوم او به راستى حکم کن، حضرت در ساعت برخاست و شمشیر خود را برداشت و با عرفطه روانه شد. سلمان گفت: من همراه ایشان رفتم تا آنکه به میان وادى صفا رسیدند پس حضرت به من نظر کرد و فرمود: خدا سعى تو را مزد دهد اى ابو عبد اللّه برگرد، و زمین شکافته شد و ایشان فرو رفتند و من برگشتم و بسیار براى آن حضرت اندوهگین بودم؛ و چون صبح شد حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم با مردم نماز بامداد کرده آمد و بر کوه صفا نشست و صحابه بر گرد آن حضرت برآمدند، و برگشتن امیر المؤمنین علیه السّلام دیر شد و آفتاب بلند شد و هر کس سخنى مى گفت و منافقان شماتت مى کردند و مى گفتند: الحمد للّه که خدا ما را از ابو تراب راحت بخشید و افتخار محمد به پسر عمّش برطرف شد؛ تا آنکه ظهر شد و آن حضرت نماز ظهر را ادا نمود و برگشت و باز در جاى خود قرار گرفت و با اصحاب خود حدیث مى فرمود و مردم اظهار ناامیدى از مراجعت آن حضرت مى کردند تا آنکه وقت عصر داخل شد و نماز عصر را ادا فرمود و برگشت و باز بر صفا نشست و اندوه حضرت زیاده شد و شماتت منافقان مضاعف گردید و نزدیک شد که آفتاب غروب کند ناگاه کوه صفا شکافته شد و امیر المؤمنین علیه السّلام مانند خورشید تابان بیرون آمد و خون از شمشیرش مى ریخت و عرفطه در خدمت آن حضرت بود، پس حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم برخاست و امیر المؤمنین علیه السّلام را در بر گرفت و میان دو دیده اش را بوسید و فرمود: چرا تا این زمان خورشید جمال خود را از ما پنهان داشتى و ما را به شماتت منافقان گذاشتى؟ حضرت فرمود: یا رسول اللّه! رفتم بسوى جنّیان بسیار از منافقان و کافران که طغیان کرده بودند بر عرفطه و قوم او از منافقان و من ایشان را به سه خصلت دعوت کردم: اول آنکه ایمان بیاورند به خدا و اقرار نمایند به پیغمبرى تو، و قبول نکردند؛ دوم آنکه جزیه بدهند، باز قبول نکردند؛ سوم آنکه صلح کنند با عرفطه و قوم او که بعضى از آب و مراعى از آنها باشد و بعضى از ایشان، و این را نیز قبول نکردند، پس شمشیر کشیدم و نام خدا بردم و بر ایشان حمله کردم و هشتاد هزار کس ایشان را به قتل رسانیدم، چون این حال را مشاهده کردند راضى به صلح شدند و امان طلبیدند و مسلمان شدند. پس عرفطه گفت: یا رسول اللّه! خدا تو را و امیر المؤمنین علیه السّلام را از ما جزاى خیر دهد؛ و وداع کرد و برگشت . 📚عیون المعجزات ۴۴- ۴۶. و نیز رجوع شود به الیقین ۲۶۰؛ حیوة‌ القلوب، ج۳،‌ ص۶۳۶-۶۳۷. 🛑‌مارو به دوستانتون معرفی کنید 👇👇👇👇 https://eitaa.com/maktabmortezaali مکتب مرتضی علی (صلوات الله علیه)