🩸گزارش لحظه به لحظه شهادت امیرالمؤمنین #قسمت‌سی‌و‌یک 🦢التماس مرغابی ها🦢 با نزدیک شدن وقت اذان،ام کلثوم با ظرف آبی نزد پدر آمد و او را از خواب بیدار کرد.حضرت برخاست و در اتاق وضو گرفت و پس از آماده شدن به حیاط خانه رفت. هنگامی که حضرت وارد حیاط شد مرغابی ها بال زنان و با سر و صدا مقابل امیرالمؤمنین آمدند، درحالی که پیش از آن هرگز صدا نمی کردند. 🌴حضرت فرمود: لااله الا الله. فریاد هایی که در پی آن نوحه هایی است. قضای الهی فردا ظاهر خواهد شد. 🌿ام کلثوم عرض کرد:پدر، چرا اینگونه گمان می کنید؟ 🌴فرمود: دخترم،ما اهل بیت فال بد نمی زنیم؛ بلکه حقیقتی بر زبانم جاری شد. قلبم شهادت می دهد که من در این ماه به شهادت می رسم.💔 ⛓قلاب در و کمربند⛓ هنگامی که حضرت به در خانه رسید و خواست آن را باز کند،قلاب در به کمربند آن حضرت گرفت و آن را گشود و بر زمین انداخت. امیرالمؤمنین دوباره کمربند را بست و محکم کرد و این شعر را خواند: 🍂برای مرگ کمر خود را محکم ببند،که به ملاقات تو خواهد آمد. از مرگ نترس، هنگامی که نزد تو آمده است. به دنیا مغرور مشو،هرچند با تو سر سازگاری داشته باشد. همانگونه که دنیا تو را خندانده است،تو را خواهد گریاند. دنیا اشخاصی را آبرو داده است،اگر چه در اصل پست بوده اند. خدايا، مرگ را بر ما مبارک گردان. خدایا،ملاقات خویش را بر ما مبارک گردان.🤲 🍀حضرت زینب با شنیدن این سخنان عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، یکی از اصحاب را به مسجد بفرست تا امروز برای مردم نماز بخواند. 🌴 حضرت فرمود: هیچ فراری از #مرگ نيست. 🌿ام کلثوم نیز گفت: پدر میبینم که امشب بر خود نهیب #مرگ میزنید؟ 🌴حضرت فرمود: دخترم،این سخن گمان نیست،بلکه علامات مرگ است که یکی پس از دیگری ظاهر می گردد. آنگاه در خانه را باز کرد و خارج شد💔 #شهادت_امیرالمؤمنین 🕊🕊🕊🌸🌸🌸🕊🕊🕊 🎙‌مارو به دوستانتون معرفی کنید🗣 👇👇👇👇 @maktabmortezaali مکتب مرتضی علی (صلوات الله علیه)