#حکایت
⚠️ فخر فروشی ممنوع ⚠️
شخصی به نام #احمد_بن_محمد_بزنطی می گوید :
روزی #امام_رضا علیه السلام مرکبی را برای من فرستادند . من نیز سوار شدم ، خدمت آن حضرت رسیدم و تا پاسی از شب خدمتشان بودم .
سپس آماده ی رفتن شدم .
حضرت فرمودند : فكر نمی كنم در این موقع بتوانى به مدینه بر گردى ؛ امشب را نزد ما بمان و صبح به برکت خداى ـ عزّ و جلّ ـ حركت كن .
حرف حضرت را اطاعت کردم .
آن گاه به کنیزش فرمود : ای کنیز ! رختخواب خودم را برایش پهن کن و ملحفه ی مرا که در آن میخوابم بر روی او بکش و بالش مرا زیر سرش بگذار .
بزنطی می گوید :
پیش خودم گفتم : چه کسی به افتخاری که امشب نصیب من شد دست یافته است؟! خداوند این موقعیت و منزلت را برای من نزد امام رضا علیه السلام قرار داد که به هیچ یک از اصحاب ما نداده است. امام ، مرکب خود را برایم فرستاد که سوار شدم ، رختخواب مخصوص خودش را برایم قرار داد ، در ملحفه ی او خوابیدم و بالش خودش را برایم نهاد . هیچ یک از اصحاب چنین توفیقی پیدا نکرده است .
در همین حال ، که امام با من نشسته بود و من در دلم این سخنان را میگذرانم ، به من فرمود :
ای احمد ! روزی #امیراالمؤمنین علیه السلام به عیادت زید_بن_صوحان که مریض بود رفتند و زید به واسطه ی آن به مردم فخر میکرد .
مبادا نفس تو، تو را به فخر بکشد ! در برابر خدای متعال فروتنی و تواضع کن .
« ... يا أحمد ! إن أمير المؤمنين أتى زيد بن صوحان في مرضه يعوده فافتخر على الناس بذلك ، فلا تذهبن نفسك إلى الفخر ، وتذلل لله عزوجل »
🗂منبع :
عيون اخبار الرضا ، ج٢ ، ص ٢١٢ و ٢١٣
#آداب_مهمان_نوازی
@sofre_ye_del🌷 امام رضا (عليه السلام) :