صحبتهای ما خیلی کوتاه بود، اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تأکید کرد؛ او بارها گفت که یک همسنگر میخواهد.💞
شاید کسی که به خواستگاری میرود بگوید همسر و همدم میخواهد، اما مصطفی گفت که همسنگر میخواهد.✨
بعد از چند سال به او گفتم: «ما که الآن در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواستی چی بود؟»🤔
او گفت: «جنگ ما، جنگ نظامی نیست؛ جنگ الآن ما جنگ فرهنگی است. اگر همسنگر خواستم، به خاطر کارهای فرهنگی است تا وقتی من کار فرهنگی انجام میدهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند.»😇🩵
راوی:"همسر شهید مصطفی صدرزاده"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums
نماز جماعت در عروسی😶🌫
شنیده بودیم نماز جماعت و اول وقت بودنش برایش اهمیت دارد ولی فکر نمی کردیم این قدر مصمم باشد!😟
صدای اذان که بلند شد، همه را بلند کرد انگار نه انگار عروسی است، آن هم عروسی خودش!😬
یکی را فرستاد جلو،بقیه هم پشت سرش؛
نماز جماعتی شد به یاد ماندنی🥰
راوی:"همسر شهید محمد علی رهنمون"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums
۳ روز بعد از تولد فرزندم مهدی،ساعت ۳ صبح از منطقه برگشت،عوض اینکه برود سراغ بچه،آمد پیش و من و گفت:« تو حالت خوبست ژیلا،چیزی کم و کسری نداری بروم برات بخرم؟
گفتم:الان؟😳(۳ صبح بود)
گفت: خوب آره هر چیزی بخواهی بدو می روم، می گیرم، می آورم.»☺️
گفتم: احوال بچه را نمی پرسی؟ گفت: تا از تو خیالم راحت نشود نه.😇
راوی:" همسر شهید محمد ابراهیم همت"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums
هیچ وقت به من نگفت برای شهادتم دعا کن. می گفت: لزومی نداره آدم به همسرش از این حرفها بزنه.[زیرا نمی خواست حرفی بزند که همسرش را ناراحت کند].❣
گفتم:می دونم برای شهادتت زیاد دعا می کنی، اگر منو دوست داری دعا کن با هم شهید بشیم،از شما که چیزی کم نمی شه؟🥺🤍
گفت: «دنیا حالا حالاها با تو کار داره.»
گفتم: بعد از تو سخت می گذره.
گفت: «دنیا زندان مؤمن است».🙃
راوی:"همسر شهید عبدالله میثمی"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums
هادی و حسین، 2 فرزند کوچکمان🤗، دعوایشان شده بود، موهای هم را می کشیدند، گفت: «آماده شان کن ببرمشان بیرون.»😊
یک ساعت بعد که آمد، دیدم سَرِ دو تای آنها را کچل کرده است.😧
گفت: نمی خواهم [من که نیستم و در جبهه هستم] تو حرص بخوری!؟»😁
راوی: " همسر شهید عبدالله میثمی"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums
آن قدر غرق محبتم می کرد که یادم می رفت از مشکلات جبهه اش بپرسم.😅 تا از راه می رسید حق نداشتم دست به سیاه و سفید بزنم. اگر می خواستم دست بزنم، گاهی تشرم می زد.🤭
خودش شیر بچه ها را آماده می کرد👶🍼، جای شان را عوض می کرد. با من لباس ها را می شست و می برد پهن شان می کرد و خودش جمع شان می کرد. خودش سفره را پهن می کرد و خودش جمع می کرد.☺️
راوی: " همسر شهید محمد ابراهیم همت"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums
زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود، چند ماه خونه نیومده بود، یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در دو نفر بودند،
یکیشون گفت: منزل جناب سرهنگ شیرازی همین جاست؟🤔
دلم هری ریخت، گفتم، حتما برایش اتفاقی افتاده،😢
گفت : جناب سرهنگ براتون پیغام فرستاده و بعد یه پاکتی بهم داد💌، اومدم توی حیاط و پاکت رو بازکردم هنوز فکر می کردم خبر شهادتش را برایم آوردند🥺، آن را باز کردم ،
یه نامه توش بود با یه انگشتر عقیق، در آن نامه نوشته بود: "برای تشکر از زحمت های تو، همیشه دعات می کنم"،🥰
ازخوشحالی اشک توی چشمام جمع شد.
راوی:"همسر شهید صیاد شیرازی"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums
رفتار مهدی در خانه خیلی خوب بود😊، بعد صرف غذا دست مرا میبوسید و پسرم امیر محمد را هم تشویق میکرد که این کار را انجام دهد که این عمل بابت قدردانی از من بابت خانه داری و تربیت فرزند بود.🥰
رابطه عاطفی خاصی با فرزندانش داشت، هنگام نماز خواندن، از رکعت اول تا آخر، امیر محمد روی شانه پدرش آویزان میشد😬، مهدی در جواب این رفتار به من میگفت دوست دارم بچهام به نماز و تاثیری که در اخلاق میگذارد پی ببرد و نسبت به نمازگزار حسن ظن داشته باشد.😇
راوی: "همسر شهید مهدی طهماسبی"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums
مواقعی بود که بخاطر موقعیت کاری یا بچهداری نمیتوانستم غذا آماده کنم یا خانه را مرتب کنم.😢
وقتی مصطفی وارد میشد از او عذرخواهی میکردم.
از ته قلبش ناراحت میشد😔 و میگفت: «تو وظیفهای نداری که برای من غذا درست کنی. تو وظیفهای نداری که خانه را مرتب کنی. این وظیفه من است و حتما من اینجا کم کاری کردم».🥲
بعد با خنده به او میگفتم: «پس من چه کاره هستم و وظیفه من چیست؟»🙂
مصطفی هم پاسخ میداد: «وظیفه تو فقط تربیت بچههاست. بقیه کارهای خانه وظیفه من است.🤭 اگر خودم بتوانم کارهای خانه را انجام میدهم و اگر نتوانستم باید با کسی هماهنگ کنم که این کارها را برای تو انجام دهد».
زندگی با مصطفی خیلی شیرین بود. خیلی شیرین بود...😇
راوی: "همسر شهید مصطفی صدرزاده"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums
«الان من مامان هستم!»
خیلی با محبت بود و با خوشاخلاقی و متانتش، آدم را آرام میکرد.☺️ حتی شده بود من بداخلاقی میکردم😅؛ ولی او هیچوقت حتی یک داد هم نکشید...
گاهی دو ماه نبود😢؛ اما وقتی میآمد، با خوبیهایش جبران میکرد😇. مسافرت میرفتیم مشهد؛ آنجا میگفت بچهها مال من! شما کار نداشته باش😁! از بچهها مراقبت میکرد و گفت: تا حالا تو بچهها رو نگه میداشتی، حالا من میخواهم نگه دارم!
با شوخی میگفت الان من مامان هستم😄! به بچهها میگفت هر کاری دارید، الان به من بگویید؛ مامانتان به اندازه کافی زحمت کشیده است.🥰
راوی: "همسر شهید غلامحسین حقانی"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums
دعوتنامه عروسی مان را خودمان نوشتیم.
کارتهای عروسی را که توزیع می کردیم، جای برخی مهمانان را خالی دیدیم..🥲
شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی(ع)، امام حسین(ع)، حضرت ابوالفضل(ع)، امام جواد(ع)، امام موسی کاظم(ع)، امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع)
بعد دعوتنامه ها را به عموی آقا مرتضی که راهی کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند.😄
برای حضرت مهدی(عج) هم نامهای مخصوص نوشتیم.😍
حتی برگه هایی را برداشتیم و در آن احادیث و جملات بزرگان را نوشتیم و بین مهمان ها توزیع کردیم و جالب آنکه عده ای به ما گفتند آن جملات، راه زندگیمان را عوض کرد.😊
راوی: "همسر شهید مرتضی زارع"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums
از خصوصیات و اعمال آقا وحید کاملا برایم روشن بود که همان کسی است که دنبالش بودم و هم من او را دوست داشتم هم خدا!💖
آن اهمیت دادنشان به نماز و نماز اول وقت، آن تاکیدشان بر صداقت، آن همه جدیت و تلاش و کوششی که برای اسلام و هدایت افراد داشتند، همگی گویای این حقیقت بود.🥰
همیشه میگفتند: من اگر بتوانم حتی یک نفر را به صف نماز جماعت بکشانم، برای دنیا و آخرتم کافی است،🙂
همیشه برایم گل رز قرمز میخریدند🌹
و میگفتند این گل فقط مخصوص شماست و در دسته گلهایشان برای دیگران این گل را نمیخریدند.☺️
راوی: "همسر شهید وحید فرهنگیوالا"
#شمیم_شهادت🕊📿
#با_اجازه_بزرگترها_بله💞
🔹هیئت دانشجویی مکتب الزهرا(س)
♡•••••••••••••••••••••••••••••••♡
🆔@maktabozahra_mums