♦️حاجیه خانم مجتهده بانو امین♦️
💠سید محسن امین به نقل از سید شهاب الدین مرعشی نجفی دربارهٔ بانو امین گفته است:
«وی یگانهٔ روزگار در آن زمان و حجت زنان عصرش بود.»
💠 #مرتضی_مطهری در بیان ماجرای دیدار خود با بانو امین میگوید:
«از بانو مجتهدۀ امین سؤالی کردم و وقتی او شروع به پاسخگویی کرد، دیدم که من باید دست و پای خودم را جمع کنم.»
✅از شاگردان بانو امین میتوان به زینت السادات همایونی، عفت الزمان امین، ربابه الهی و بتول غازی اشاره کرد. وی در کتاب #نفحات_الرحمانیه مکاشفاتی از خود نقل کرده است. بانو در این کتاب از الهاماتی که از سی سالگی بر قلب وی وارد شده سخن به میان آورده است.
📓شخصیتهای دینی و شاگردانش نیز از حالات #عرفانی و #کرامات او سخن به میان آوردهاند.
#بانو_امین می گفت:
«هر وقت حضرت عزرائیل (ع) برای گرفتن جان کسی وارد محله ما میشوند، من متوجه حضور ایشان میشوم و میدانم که به کدام خانه میخواهند بروند و جان چه کسی را میخواهند بگیرند!» استاد صفوی قمی از بانو امین می پرسد: «بانو! شما چگونه به این مرتبه رسیدید و اینگونه اسرار برای شما مکشوف میشود؟» بانو امین گفت: «من در اثر انس با قرآن به این مرتبه رسیدهام و هرچه بیشتر به قرآن میپردازم و غرق در آیات الهی میشوم، این حالت بیشتر به من دست میدهد و حجابها برایم کنار میرود.»
💠یکی از مکاشفات بانو امین، دیدار #نبی_اکرم(ص) بود که میگوید: «پیامبر(ص) را در مکاشفهای دیدم و از ایشان خواستم حضرت علی(ع) را به من نشان بدهد که در این هنگام حضرت علی(ع) از درب دیگری وارد شد.»
✍ فریباصالحی
#حکایت_خوبان
#شبییکحکابت
@maktabozeynab
💠 #بانو_امین
فعالیت اجتماعی و تأسیس مدارس دخترانه و اولین حوزه علمیه زنان
بانو امین در دوره حاکمیت #پهلوی میزیست که به دلیل #کشف_حجاب_رضاشاهی یا مدارس مختلط پهلوی دوم، که به شیوه و سبک غربی کار آموزش و پرورش را پیش میبردند، بسیاری از دوشیزگان و بانوان ایرانی نتوانستند به درسآموزی و تحصیل مشغول شوند؛ ازهمینرو تحصیل زنان یکی از دغدغههای ذهنی بانو امین بود. با توجه به همین دغدغه او در سال تحصیلی 1344-1345، «دبیرستان دخترانه امین» را تأسیس کرد. یکی از امتیازات دبیرستان امین این بود که علاوه بر اجرای برنامههای فرهنگی، برنامههای دینی هم در آن برگزار میشد و حتی خود ایشان هم هفتهای یک روز در آن دبیرستان برنامه تفسیر قرآن داشتند. امتیاز دیگر دبیرستان یادشده این بود که برخلاف دبیرستانهای دولتی، فقط از دبیران زن در آن استفاده میشد.
💠نهاد دیگری که ایشان تأسیس کردند «مکتب فاطمه» نام داشت. در مکتب فاطمه، علاوه بر ثبتنام دوشیزگان، بانوان نیز نامنویسی میشدند و بر این اساس، مکتب با برنامهریزی، فعالیت خود را با تدریس سه زبان یعنی ادبیات عرب، شامل صرف، نحو و قرآن و دیگر مقدمات عربی، ادبیات فارسی و زبان انگلیسی شروع کرد. **سطح علمی و فضای منحصربهفرد این حوزه علمیه (یعنی مکتب فاطمه) باعث شد بسیاری از استادان دانشگاههای اسلامی مانند اندونزی، مالزی، پاکستان و... برای کسب تجربه و استفاده از آن در کشور خود، از این دانشگاه بازدید کنند.**👈 به نظر میرسد کشف حجاب دوره رضاشاهی اولین جرقه را در ایجاد چنین نهادهایی بود.
کشف #حجاب و هجرت به قم
با کشف حجاب و برگزاری مجالس متعدد از سوی دولت برای تمامی قشرها، ازجمله تجار سرشناس شهرها، که یکی از آنها همسر بانو امین، یعنی #معینالتجار، بود، فشار و اختناق به جایی رسید که سیده نصرت بیگم امین با خروج از اصفهان و اقامت چهارماهه در قم، مخالفت خود را با دعوت برای شرکت در چنین مجالسی و درکل نسبت به اصل قضیه کشف حجاب اعلام کرد. بانو امین،که در قم منزل شخصی داشتند، با این مهاجرت هدفمند هم به تقویت بنیه علمی خود پرداختند و هم از آشفتگی فرهنگی موجود در اصفهان دور شدند و با کشف حجاب مخالفت کردند. ایشان بعد از این قضیه با تبیین مسئله و وسعت بخشیدن به سطح معرفت مردم و تبلیغ زبانی، برای حفظ این حکم الهی (یعنی حجاب) تلاش کردند.
✍ فریبا صالحی
#حکایت_خوبان
#شبییکحکایت
@maktabozeynab
حالات همسر #بانو_امین جناب آقای #معین_التجار پس از دریافت کتاب ( #اربعین_هاشمیه ) ایشان و متوجه شدنِ رسیدن همسرش به درجه اجتهاد 👇👇👇
✅بخش اول: #همسربااخلاص
📓کتاب اربعین هاشمیه که تازه به دستش رسیده بود را برداشت و زودتر از همیشه حجره را ترک و به سمت خانه رفت.
باورش سخت بود.
همسری که تمام لباسهای شوهرش را خودش دوخته و در کارهای خانه سنگ تمام گذاشته بود.
همسری که هر روز تا جلوی درب بدرقه اش میکرد و هنگام ورود با تواضع و محبت به استقبالش می آمد.
همسری که مهمانهای زیاد او را با خوش رویی پذیرایی میکرد.
همسری که هیچ وقت گله و شکایتی از حجم کارهای خانه نکرده بود.
باورش نمیشد که این اجازه نامه ها مربوط به او باشد.
صفحه آخر کتاب نشان میداد همسر دانشمندش اجازه اجتهاد و استنباط احکام شرعی را از بالاترین مراجع زمان گرفته بود.
گامهایش را تندتر کرد تا زودتر به منزل برسد. احساس تعجب و خوشحالی و افتخار در هم آمیخته و سراسر وجودش را فراگرفته بود و عجیبتر از همه اینکه همسرش در اینباره هیچگاه چیزی به او نگفته بود.
البته شاید خیلی هم نباید تعجب میکرد. با آن پشتکار و صبوری و اخلاصی که از بانو دیده بود حقش بود که چنین بشود. خود بانو گفته بود که علم را می آموزد نه برای خود علم بلکه به عنوان مقدمه ای برای قرب خدا و خودسازی و معرفت النفس.
از دست دادن هفت فرزند و در عین حال شاکر بودن کار هر زنی نیست.
می دانست که بانو حتی کارهای خانه را هم با نگاهی متفاوت مینگرد و به کارهای خانه هم رنگ و بوی الهی و سلوک داده است.
شنیده بود که بانو وقتی خانمهای دیگر را موعظه میکند میگوید: اگر بناست نفس انسان به وسیله ریاضت از تعلق و حب دنیا خلاص شود پس چه ریاضتی بهتر از خوب خانه داری کردن و خوب همسرداری کردن!
شنیده بود که میگفت: هیچ ریاضت نفسی مانند خانهداری نیست. لذا بهترین خانهداریها را میکرد.
دائما میگفت زن از خانه شوهر به بهشت میرود، از خانه شوهر هم به جهنم میرود.
خود معین التجار پیش قدم شده بود تا بانو بتواند علاوه بر کارهای خانه به تحصیل علم هم بپردازد ولی نمیدانست بانویش آنقدر دانشمند شده که چنین کتابی چاپ کرده و در انتهای کتاب اجازه مراجع وجود دارد مبنی بر اجتهاد بانو.
اتفاقی امروز یکی از دوستانش به حجره آمده بود و کتاب "اربعین هاشمیه" که همسرش نوشته بود و با عنوان بانوی ایرانی امضا شده بود را نشانش داده بود.
وای! چرا امروز هر چه تندتر گام برمیدارد خانه دورتر میشود. انگار شوق رسیدن به خانه مسیر را طولانی کرده.
یاد خاطره ای از بانو در ذهنش جولان میکند. بانو گفته بود روزی دایه، دختر چهارساله و طفل شیرخوارم را نزدم آورد. از دور که میآمد قلبم از محبت مادری برای دخترکم از جا کنده شده بود.
آن گاه که جگر گوشه ام را شیر میدادم محو جمال او شده بودم، او را بوسیدم و احساس عجیبی سراپای وجودم را فرا گرفت. انگار تمام قلبم به سوی او میرفت.
هنوز از این حالت روحی ساعتی نگذشته بود که نوزاد بیمار شد و در کمتر از یک روز از دنیا رفت. دختر چهار ساله هم به فاصله یک هفته درگذشت و مادر را تنها گذاشت.
گویا خدا میخواست بانو هر چه بیشتر و بیشتر از دنیا و تعلقات دنیایی رها شود و قلبش هر چه بیشتر متوجه آن گمشده اش باشد.
خود بانو گفته بود از کودکی احساس میکردم گمشده ای دارم و دنبال آن میگردم ولی نمیدانم آن را کجا و چگونه جستجو کنم تا اینکه خداوند با اشراق به قلبش راه را نشان داده بود ولی عطشش را صد چندان کرده بود.
همین عطش و اشتیاق بود که از چهارسالگی او را پای درس نشانده بود و به جای بازیهای کودکانه، عاشق مطالعه و شنیدن از خدا و اولیای خدا کرده بود.
حالا بانو درگذشت هفت فرزندش را بخشی از آزمایش الهی میدید و همانند ابراهیم علیه السلام باید در امتحانات الهی استقامت میکرد و شکرگزاری.
استادش آیه الله میر سید علی نجف آبادی گفته بود روزی که شنیدم فرزند ایشان فوت کرده فکر کردم خانم دیگر درس را تعطیل خواهد کرد ولی دو روز بعد خدمتکار ایشان سراغ من آمد تا برای تدریس به منزل ایشان بروم و من از علاقه او به تحصیل سخت تعجب کردم.
خیلی وقتها بانو این ابیات را زمزمه میکرد.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند // فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی // دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
معین التجار بالاخره به خانه رسید. به به عجب بوی غذایی در خانه پیچیده است. چقدر امروز احساس خوشبختی میکند. مگر چند مرد در این دنیا وجود دارند که دستپخت یک بانوی فقیه و مفسر و عارف را خورده باشند.
✍علی حسنوند
🎙خبرگزاری رسمی حوزه
#کانالشکوفایی
💎 💎
#بانوی_ایرانی
#حکایت_خوبان
@maktabozeynab