◼️شب دهم ،شب عاشورا
🌟روضه وداع🌟
💦السلام علیک یا اباعبدلله💦
💥سرزمین کربلا پر لاله شد
💥وادی حزن و عزا وناله شد
💥نینوا میعاد عشق و درد وخون
💥صحنه شمع وگل و پروانه شد
◼️روز عاشورا، ابی عبدلله حرکت کرد، یک مرتبه شنیدصدایی از پشت سر می آید"مهلا مهلا یابن الزهرا"
💥ای یوسف من مرو به میدان
💥دارد بیابان گرگ فراوان
💥پاره پاره کند از کین تن تو
💥می برند از تنت پیراهن تو
حسین جان صبر کن وصیت مادرم زهرا را عمل کنم.
مادرم فرمود عوض من گلوی حسینم را ببوس.
زینب،اینجا زیر گلوی برادر را بوسید اما چند ساعت بعد آمد گودال قتلگاه، لبهایش را گذاشت به حنجره بریده...
♨️الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#محرم_الحسین
#عاشورا
#روضه_وداع
-----------◼️♦️◼️--------------
@maktabozeynab
🌟"کانال مکتب الزینب"🌟
🏴🏴روضه وداع
دهمین شب دلا بی تاب...
شب عاشورای ارباب...
🌱امشبی را شاه دین در حرمش مهمان است
🌱مکن ای صبح طلوع ،مکن ای صبح طلوع
📣شب عاشورا شب وداع است.
روضه وداع یکی از روضه هایی است که خیلی دل امام زمان را به درد می آورد😭
طبق نقل مقاتل،چند بار اباعبدالله وداع داشتند:
◼️اولین وداع ،وداع با اهل حرم بود وقتی که همه کشته شدند و امام حسین تنها ماندند، برای وداع به سمت خیمه ها رفتند صدا زدند ای سکینه ،ای فاطمه، ای رقیه، ای زینب و ای ام کلثوم ،خداحافظ همه از خیمه ها بیرون آمدند و شروع کردند با صدای بلند گریه کردن.
◾️وداع دوم با دخترش رقیه خانم بود.هلال بن نافع میگوید: دیدم دختر کوچکی آمد و دامان حسین را گرفت و گفت بابا خیلی تشنه ام.
💠حضرت نگاهی به صورت رقیه انداختند یک وقت دیدند حضرت دارند گریه می کنند و می فرمایند: نور چشمم رقیه جان تحمل کن.
شاید گریه ابی عبدالله به خاطر این بود که به یاد آن لحظه میافتند که به صورت سه ساله اش سیلی میزنند😢
◾️اما وداع سوم با زینب کبری بود.او را امر به صبر کردند سوار بر اسب شدند و به طرف میدان حرکت کردند چون چند قدم حرکت کردند دیدند زینب دارد با پای برهنه می آید و شاید می گوید: مهلا مهلا یابن الزهرا ،داداش صبر کن با تو کار دارم, آمدم به وصیت مادرم عمل کنم. مادرم وصیت کرده زیر گلویت را ببوسم..... زینب دست ها را دور گردن حسینش انداخت و گلوی برادرش را بوسید و آنقدر در آغوش هم گریه کردند که نزدیک بود هر دو غش کنند.
💠بعد حضرت فرمودند زینب جان پیراهن کهنه ای که کسی به آن رغبت پیدا نکند، برایم بیاور که آن را زیر لباسم بپوشم تا بعد از کشته شدن بدنم را برهنه نکنند....
😭اما دلها بسوزد برای آن لحظه ای که به این پیراهن کهنه هم رحم نکردند. آخر ساعتی نگذشت که زینب آمد بالای تل زینبیه نگاهی کرد دید حسینش را دوره کردند .عدهای با شمشیر میزنند، عدهای با نیزه می زنند ،عده ای با سنگ میزنند، و آنها که نیزه و شمشیر نداشتند، با چوب و عصا حضرت را می زنند.
◾️ چون زخمهای روی تنت گریه ام گرفت
◾️ از پیراهن نداشتنت گریه ام گرفت
◾️با دیده های سرخ جگر مثل مادرم
◾️از نیزه های در بدنت گریه ام گرفت
◾️جایی برای بوسه برادر نیافتم
◾️از نیزه های در بدنت، گریه ام گرفت
◾️تا دیدم آن سواره ولگرد نیزه دار
◾️بر تن نموده پیراهنت، گریه ام گرفت
◾️وقتی شنیدم از پسرت ،ای امام اشک
◾️یک بوریا شده، کفنت گریه ام گرفت
#ماه_محرم
#شب_دهم
#روضه_وداع
#شب_عاشورا
@maktabozeynab 🏴🏴
https://eitaa.com/joinchat/1931542547Cdcc6ed9c61
🏴🏴روضه وداع
دهمین شب دلا بی تاب...
شب عاشورای ارباب...
🌱امشبی را شاه دین در حرمش مهمان است
🌱مکن ای صبح طلوع ،مکن ای صبح طلوع
📣شب عاشورا شب وداع است.
روضه وداع یکی از روضه هایی است که خیلی دل امام زمان را به درد می آورد😭
طبق نقل مقاتل،چند بار اباعبدالله وداع داشتند:
◼️اولین وداع ،وداع با اهل حرم بود وقتی که همه کشته شدند و امام حسین تنها ماندند، برای وداع به سمت خیمه ها رفتند صدا زدند ای سکینه ،ای فاطمه، ای رقیه، ای زینب و ای ام کلثوم ،خداحافظ همه از خیمه ها بیرون آمدند و شروع کردند با صدای بلند گریه کردن.
◾️وداع دوم با دخترش رقیه خانم بود.هلال بن نافع میگوید: دیدم دختر کوچکی آمد و دامان حسین را گرفت و گفت بابا خیلی تشنه ام.
💠حضرت نگاهی به صورت رقیه انداختند یک وقت دیدند حضرت دارند گریه می کنند و می فرمایند: نور چشمم رقیه جان تحمل کن.
شاید گریه ابی عبدالله به خاطر این بود که به یاد آن لحظه میافتند که به صورت سه ساله اش سیلی میزنند😢
◾️اما وداع سوم با زینب کبری بود.او را امر به صبر کردند سوار بر اسب شدند و به طرف میدان حرکت کردند چون چند قدم حرکت کردند دیدند زینب دارد با پای برهنه می آید و شاید می گوید: مهلا مهلا یابن الزهرا ،داداش صبر کن با تو کار دارم, آمدم به وصیت مادرم عمل کنم. مادرم وصیت کرده زیر گلویت را ببوسم..... زینب دست ها را دور گردن حسینش انداخت و گلوی برادرش را بوسید و آنقدر در آغوش هم گریه کردند که نزدیک بود هر دو غش کنند.
💠بعد حضرت فرمودند زینب جان پیراهن کهنه ای که کسی به آن رغبت پیدا نکند، برایم بیاور که آن را زیر لباسم بپوشم تا بعد از کشته شدن بدنم را برهنه نکنند....
😭اما دلها بسوزد برای آن لحظه ای که به این پیراهن کهنه هم رحم نکردند. آخر ساعتی نگذشت که زینب آمد بالای تل زینبیه نگاهی کرد دید حسینش را دوره کردند .عدهای با شمشیر میزنند، عدهای با نیزه می زنند ،عده ای با سنگ میزنند، و آنها که نیزه و شمشیر نداشتند، با چوب و عصا حضرت را می زنند.
◾️ چون زخمهای روی تنت گریه ام گرفت
◾️ از پیراهن نداشتنت گریه ام گرفت
◾️با دیده های سرخ جگر مثل مادرم
◾️از نیزه های در بدنت گریه ام گرفت
◾️جایی برای بوسه برادر نیافتم
◾️از نیزه های در بدنت، گریه ام گرفت
◾️تا دیدم آن سواره ولگرد نیزه دار
◾️بر تن نموده پیراهنت، گریه ام گرفت
◾️وقتی شنیدم از پسرت ،ای امام اشک
◾️یک بوریا شده، کفنت گریه ام گرفت
#ماه_محرم
#شب_دهم
#روضه_وداع
#شب_عاشورا
@maktabozeynab 🏴🏴
https://eitaa.com/joinchat/1931542547Cdcc6ed9c61
🏴🏴 #روضه_وداع
#دهمین_شب دلا بی تاب...
شب عاشورای ارباب...
🌱امشبی را شاه دین در حرمش مهمان است
🌱مکن ای صبح طلوع ،مکن ای صبح طلوع
📣شب عاشورا شب وداع است.
روضه وداع یکی از روضه هایی است که خیلی دل امام زمان را به درد می آورد😭
طبق نقل مقاتل،چند بار اباعبدالله وداع داشتند:
◼️اولین وداع ،وداع با اهل حرم بود وقتی که همه کشته شدند و امام حسین تنها ماندند، برای وداع به سمت خیمه ها رفتند صدا زدند ای سکینه ،ای فاطمه، ای رقیه، ای زینب و ای ام کلثوم ،خداحافظ همه از خیمه ها بیرون آمدند و شروع کردند با صدای بلند گریه کردن.
◾️وداع دوم با دخترش رقیه خانم بود.هلال بن نافع میگوید: دیدم دختر کوچکی آمد و دامان حسین را گرفت و گفت بابا خیلی تشنه ام.
💠حضرت نگاهی به صورت رقیه انداختند یک وقت دیدند حضرت دارند گریه می کنند و می فرمایند: نور چشمم رقیه جان تحمل کن.
شاید گریه ابی عبدالله به خاطر این بود که به یاد آن لحظه میافتند که به صورت سه ساله اش سیلی میزنند😢
◾️اما وداع سوم با زینب کبری بود.او را امر به صبر کردند سوار بر اسب شدند و به طرف میدان حرکت کردند چون چند قدم حرکت کردند دیدند زینب دارد با پای برهنه می آید و شاید می گوید: مهلا مهلا یابن الزهرا ،داداش صبر کن با تو کار دارم, آمدم به وصیت مادرم عمل کنم. مادرم وصیت کرده زیر گلویت را ببوسم..... زینب دست ها را دور گردن حسینش انداخت و گلوی برادرش را بوسید و آنقدر در آغوش هم گریه کردند که نزدیک بود هر دو غش کنند.
💠بعد حضرت فرمودند زینب جان پیراهن کهنه ای که کسی به آن رغبت پیدا نکند، برایم بیاور که آن را زیر لباسم بپوشم تا بعد از کشته شدن بدنم را برهنه نکنند....
😭اما دلها بسوزد برای آن لحظه ای که به این پیراهن کهنه هم رحم نکردند. آخر ساعتی نگذشت که زینب آمد بالای تل زینبیه نگاهی کرد دید حسینش را دوره کردند .عدهای با شمشیر میزنند، عدهای با نیزه می زنند ،عده ای با سنگ میزنند، و آنها که نیزه و شمشیر نداشتند، با چوب و عصا حضرت را می زنند.
◾️ چون زخمهای روی تنت گریه ام گرفت
◾️ از پیراهن نداشتنت گریه ام گرفت
◾️با دیده های سرخ جگر مثل مادرم
◾️از نیزه های در بدنت گریه ام گرفت
◾️جایی برای بوسه برادر نیافتم
◾️از نیزه های در بدنت، گریه ام گرفت
◾️تا دیدم آن سواره ولگرد نیزه دار
◾️بر تن نموده پیراهنت، گریه ام گرفت
◾️وقتی شنیدم از پسرت ،ای امام اشک
◾️یک بوریا شده، کفنت گریه ام گرفت
#ماه_محرم
#شب_دهم
#روضه_وداع
#شب_عاشورا
@maktabozeynab 🏴🏴
https://eitaa.com/joinchat/1931542547Cdcc6ed9c61
🏴🏴 #روضه_وداع
#دهمین_شب دلا بی تاب...
شب عاشورای ارباب...
🌱امشبی را شاه دین در حرمش مهمان است
🌱مکن ای صبح طلوع ،مکن ای صبح طلوع
📣شب عاشورا شب وداع است.
روضه وداع یکی از روضه هایی است که خیلی دل امام زمان را به درد می آورد😭
طبق نقل مقاتل،چند بار اباعبدالله وداع داشتند:
◼️اولین وداع ،وداع با اهل حرم بود وقتی که همه کشته شدند و امام حسین تنها ماندند، برای وداع به سمت خیمه ها رفتند صدا زدند ای سکینه ،ای فاطمه، ای رقیه، ای زینب و ای ام کلثوم ،خداحافظ همه از خیمه ها بیرون آمدند و شروع کردند با صدای بلند گریه کردن.
◾️وداع دوم با دخترش رقیه خانم بود.هلال بن نافع میگوید: دیدم دختر کوچکی آمد و دامان حسین را گرفت و گفت بابا خیلی تشنه ام.
💠حضرت نگاهی به صورت رقیه انداختند یک وقت دیدند حضرت دارند گریه می کنند و می فرمایند: نور چشمم رقیه جان تحمل کن.
شاید گریه ابی عبدالله به خاطر این بود که به یاد آن لحظه میافتند که به صورت سه ساله اش سیلی میزنند😢
◾️اما وداع سوم با زینب کبری بود.او را امر به صبر کردند سوار بر اسب شدند و به طرف میدان حرکت کردند چون چند قدم حرکت کردند دیدند زینب دارد با پای برهنه می آید و شاید می گوید: مهلا مهلا یابن الزهرا ،داداش صبر کن با تو کار دارم, آمدم به وصیت مادرم عمل کنم. مادرم وصیت کرده زیر گلویت را ببوسم..... زینب دست ها را دور گردن حسینش انداخت و گلوی برادرش را بوسید و آنقدر در آغوش هم گریه کردند که نزدیک بود هر دو غش کنند.
💠بعد حضرت فرمودند زینب جان پیراهن کهنه ای که کسی به آن رغبت پیدا نکند، برایم بیاور که آن را زیر لباسم بپوشم تا بعد از کشته شدن بدنم را برهنه نکنند....
😭اما دلها بسوزد برای آن لحظه ای که به این پیراهن کهنه هم رحم نکردند. آخر ساعتی نگذشت که زینب آمد بالای تل زینبیه نگاهی کرد دید حسینش را دوره کردند .عدهای با شمشیر میزنند، عدهای با نیزه می زنند ،عده ای با سنگ میزنند، و آنها که نیزه و شمشیر نداشتند، با چوب و عصا حضرت را می زنند.
◾️ چون زخمهای روی تنت گریه ام گرفت
◾️ از پیراهن نداشتنت گریه ام گرفت
◾️با دیده های سرخ جگر مثل مادرم
◾️از نیزه های در بدنت گریه ام گرفت
◾️جایی برای بوسه برادر نیافتم
◾️از نیزه های در بدنت، گریه ام گرفت
◾️تا دیدم آن سواره ولگرد نیزه دار
◾️بر تن نموده پیراهنت، گریه ام گرفت
◾️وقتی شنیدم از پسرت ،ای امام اشک
◾️یک بوریا شده، کفنت گریه ام گرفت
#ماه_محرم
#شب_دهم
#روضه_وداع
#شب_عاشورا
@maktabozeynab 🏴🏴
https://eitaa.com/joinchat/1931542547Cdcc6ed9c61
🏴🏴 #روضه_وداع
#دهمین_شب دلا بی تاب...
شب عاشورای ارباب...
🌱امشبی را شاه دین در حرمش مهمان است
🌱مکن ای صبح طلوع ،مکن ای صبح طلوع
📣شب عاشورا شب وداع است.
روضه وداع یکی از روضه هایی است که خیلی دل امام زمان را به درد می آورد😭
طبق نقل مقاتل،چند بار اباعبدالله وداع داشتند:
◼️اولین وداع ،وداع با اهل حرم بود وقتی که همه کشته شدند و امام حسین تنها ماندند، برای وداع به سمت خیمه ها رفتند صدا زدند ای سکینه ،ای فاطمه، ای رقیه، ای زینب و ای ام کلثوم ،خداحافظ همه از خیمه ها بیرون آمدند و شروع کردند با صدای بلند گریه کردن.
◾️وداع دوم با دخترش رقیه خانم بود.هلال بن نافع میگوید: دیدم دختر کوچکی آمد و دامان حسین را گرفت و گفت بابا خیلی تشنه ام.
💠حضرت نگاهی به صورت رقیه انداختند یک وقت دیدند حضرت دارند گریه می کنند و می فرمایند: نور چشمم رقیه جان تحمل کن.
شاید گریه ابی عبدالله به خاطر این بود که به یاد آن لحظه میافتند که به صورت سه ساله اش سیلی میزنند😢
◾️اما وداع سوم با زینب کبری بود.او را امر به صبر کردند سوار بر اسب شدند و به طرف میدان حرکت کردند چون چند قدم حرکت کردند دیدند زینب دارد با پای برهنه می آید و شاید می گوید: مهلا مهلا یابن الزهرا ،داداش صبر کن با تو کار دارم, آمدم به وصیت مادرم عمل کنم. مادرم وصیت کرده زیر گلویت را ببوسم..... زینب دست ها را دور گردن حسینش انداخت و گلوی برادرش را بوسید و آنقدر در آغوش هم گریه کردند که نزدیک بود هر دو غش کنند.
💠بعد حضرت فرمودند زینب جان پیراهن کهنه ای که کسی به آن رغبت پیدا نکند، برایم بیاور که آن را زیر لباسم بپوشم تا بعد از کشته شدن بدنم را برهنه نکنند....
😭اما دلها بسوزد برای آن لحظه ای که به این پیراهن کهنه هم رحم نکردند. آخر ساعتی نگذشت که زینب آمد بالای تل زینبیه نگاهی کرد دید حسینش را دوره کردند .عدهای با شمشیر میزنند، عدهای با نیزه می زنند ،عده ای با سنگ میزنند، و آنها که نیزه و شمشیر نداشتند، با چوب و عصا حضرت را می زنند.
◾️ چون زخمهای روی تنت گریه ام گرفت
◾️ از پیراهن نداشتنت گریه ام گرفت
◾️با دیده های سرخ جگر مثل مادرم
◾️از نیزه های در بدنت گریه ام گرفت
◾️جایی برای بوسه برادر نیافتم
◾️از نیزه های در بدنت، گریه ام گرفت
◾️تا دیدم آن سواره ولگرد نیزه دار
◾️بر تن نموده پیراهنت، گریه ام گرفت
◾️وقتی شنیدم از پسرت ،ای امام اشک
◾️یک بوریا شده، کفنت گریه ام گرفت
#ماه_محرم
#شب_دهم
#روضه_وداع
#شب_عاشورا
@maktabozeynab 🏴🏴
https://eitaa.com/joinchat/1931542547Cdcc6ed9c61