داستان #چشم_برزخی دار شدن #شیخ_رجبعلی_خیاط
سر و گوشش زیاد میجنبید. دخترخالهی رجبعلی را میگویم. عاشق سینه چاک پسرخاله اش شده بود. عاشق پسرخالهی جوان یک لاقبائی که کارگر سادهی یک خیاطی بود و اندک درآمدی داشت و اندک جمالی و اندک آبرویی نزد مردم. بدجوری عاشقش شده بود. آنگونه که حاضر بود همه چیزش را بدهد و به عشقش واصل شود.
رجبعلیِ معتقد و اهل رعایت حلال و حرام نیز چندان از این دخترخاله بدش نمی آمد، اما عاشق سینه چاکش هم نبود. دخترخالهی عاشق منتظر فرصتی بود تا به کامش برسد و رجبعلی را به گناه انداخته و نهایتا به وصال او نائل شود. و این فرصت مهیا شد!
آن هم در روزی که مادر رجبعلی غذای نذری پخته بود و مقداری از نذری را در ظرفی ریخته بود و به رجبعلی داده بود تا برای خاله اش ببرد. رجبعلی رسید به خانهی خاله، در زد؛ صدای دخترخاله بلند شد: «کیه؟» و گفت: «منم، رجبعلی» و صدای دخترخاله را شنید که میگوید: «بیا داخل رجبعلی، خالهات هم هست». رجبعلی وارد شد و سلام و علیکی با دخترخالهاش کرد و ناگهان متوجه شد که خبری از خاله نیست و دخترخاله در خانه تنهای تنهاست! تا به خودش آمد دید که پشت سرش درب خانه قفل شده و دخترخاله هم ….
با خودش گفت: «رجبعلی! خدا می تواند تو را بارها و بارها امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن». پس تأملی کرد و به محضر خداوند عرضه داشت: «خدایا! من این گناه را به خاطر رضای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن». و توسط پنجره از آن خانه فرار کرد و برگشت به خانهی خود تا استراحت کند. صبح از خواب بلند شد و از خانه به قصد مغازه خیاطی بیرون زد و با کمال تعجب دید خیابان پُر از حیوانات اهلی و وحشی شده است!! (چشم برزخی اش باز شده بود و با عنایت خداوند انسانهارو به صورت واقعی خودشون ((با توجه به اعمال و باطن انسان)) می دید. افرادی که دارای چشم برزخی یا به قولی چشم بصیرت می شوند چشم و گوششان خدایی شده و خیلی چیزها براشون مکشوف میشه. این لطف خداوند است که به دوستان خودش عطا میکنه مخصوصا کسی که تزکیه نفس داره و گاها در موقعیت های خاص که مورد آزمایش قرار میگیره بر نفس اماره غلبه میکنه. افرادی مثل مرحوم آیت الله بهجت و مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم حسن زاده آملی و... در عصر معاصر دارای کرامت و چشم برزخی بودند)
آری! چشم برزخی رجبعلی در اثر چشمپوشی از یک گناهِ حاضر و آماده و به ظاهر لذیذ باز شده بود و این چشم پوشی، آغازی شد برای سیر و سلوک و صعود معنوی “شیخ رجبعلی خیاط” تا اینکه کسب کند #مقامات_عالیه_معنوی را.
چه اکسیر ارزنده ای است این قاعده!! برای عارف شدن، نیاز نیست به چهل – پنجاه سال چله گرفتن و ریاضت کشیدن و نخوردن این غذا و ننوشیدن آن آشامیدنی. نه اینکه اینها بی اثر باشند، نه! اما “اصل” چیز دیگری است. بیهوده نبود که مرحوم بهجت تاکید میفرمودند بر این نکته که : راه واقعی عرفان “ #ترک_گناه” است.
✍ فریبا صالحی
#حکایت_خوبان
#شبییکحکابت
@maktabozeynab
💠 #کرامات_علامه_طباطبایی
دیدن صُوَر برزخی
#شهید_مطهری خاطر نشان ساخته که علامه طباطبایی #مسائل_غیبی را که مشاهده آن برای افراد عادی دشوار است می دیده اند.
💠علامه #حسن_زاده_آملی در این باره می نویسد:
👈علامه طباطبایی در مسیر عرفان عملی دارای #چشم_برزخی بودند و افراد را به صورت #ملکوتیشان می دیدند و برای بنده بارها پیش آمد و در محضر علامه طباطبایی شواهدی دراین باره [ چشم برزخی] دارم... بنده وقتی به خدمت آیت الله محمد تقی آملی(ره) تشرف حاصل کردم... ایشان فرمودند که ما وقتی در نجف بودیم در همان وقت، آقای طباطبایی، دارای مکاشفات عجیب و شگفتی بود.
💠علامه طباطبایی در زمینه مکاشفات خود حکایت می کند که:
« ... من در نجف که بودم، هزینه زندگی ام از تبریز می رسید، دو سه ماه تأخیر افتاد و هر چه پس انداز داشتم خرج کردم و کارم به استیصال کشید. روزی در منزل نشسته بودم و کتابم روی میز بود، مطالب هم خیلی باریک و حساس بود، دقیق شده بودم در درک این مطالب، ناگهان فکر رزق و روزی و مخارج زندگی افکار مرا پاره کرد و با خود گفتم تا کی می توانی بدون پول زندگی کنی؟ به محض اینکه مطلب علمی کنار رفته و این فکر [ تهیه رزق و روزی] به نظرم رسید، شنیدم که، کسی محکم در خانه را می کوبد، پاشدم رفتم، در را باز کردم و با مردی روبه رو شدم، که دارای محاسن حنایی و قد بلند و دستاری بر سر بسته بود که، نه شبیه عمامه بود و نه شبیه مولوی، دستار خاصی بود، با فرم مخصوص به محض اینکه در باز شد، ایشان به من سلام کرد و گفتم: علیکم السلام. گفت: من شاه حسین ولیّ هستم، خدای تبارک و تعالی می فرماید:
در این هجده سال (از سالی که معمم شدم و به لباس خدمتگزاری دین درآمدم) کی تو را گرسنه گذاشتم که، درس و مطالعه را رها کردی و به فکر روزی افتادی، خداحافظ شما! در را بستم و آمدم، پشت میز مطالعه، آن وقت تازه سرم را از روی دستم برداشتم، در نتیجه سؤالی برای من پیش آمد و اینکه آیا من با پاهایم رفتم دم در و برگشتم؟!
اگر اینجور بود، پس چرا الآن سرم را از روی دستم برداشتم؟! و یا خواب بودم، ولی اطمینان داشتم که، خواب نبودم، بیدار بودم، معلوم شد که، یک « حالت کشفی » برای من رخ داده بود. »
گفتگو با #حضرت_ادریس(ع)
علامه طباطبایی عقیده داشت که اگر انسانی به عجز خود واقف شود و از صمیم قلب هدایت خویش را خواستار گردد، بدیهی است خداوند متعال هرگز بنده ای را که جویای حق و پویای حقیقت است رها نخواهد نمود، چنانچه در قرآن آمده است:
« والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: سوره عنکبوت آیه 69 »
سپس این داستان را نقل کردند:
« به یاد دارم هنگامی که در نجف اشرف در تحت تربیت اخلاقی و عرفانی مرحوم حاج میرزا علی قاضی(ره) بودیم، سحرگاهی بر بالای بام بر سجاده عبادت نشسته بودم. در این موقع نعاسی ( خواب سبک) به من دست داد و مشاهده کردم دو نفر در مقابل من نشسته اند یکی از آنها حضرت ادریس( علی نبینا و آله و علیه السلام) بود و دیگری برادر عزیز و ارجمند خودم آقای حاج سید محمد حسن الهی طباطبایی که فعلاً در تبریز سکونت دارند. حضرت ادریس علیه السلام با من به مذاکره و سخن مشغول شدند ولی طوری بود که ایشان القائ کلام می نمودند و تکلم و صحبت می کردند ولی سخنان ایشان به واسطه کلام آقای اخوی استماع می شد... و این اولین انتقالی بود که عالم طبیعت را برای من به جهان ماوراء طبیعت پیوسته و رشته ارتباط ما از اینجا شروع شد. »
#نماز_شب
💠استاد علامه طباطبایی نقل کردند:
« چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاهگاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم، یک روز در نجف
{ درکنار } در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم آیت الله قاضی از آنجا عبور می کردند، چون به من رسیدند دست خود را به روی شانه ام گذاردند و گفتند:
« ای فرزند ، دنیا می خواهی نماز شب بخوان ، آخرت می خواهی نماز شب بخوان! »
✍ فریبا صالحی
#حکایت_خوبان
#شبییکحکایت
@maktabozeynab