🌟"کانال مکتب الزینب"🌟
🌟قسمت پنجم🌟 💥اولین هجوم به خانه فاطمه! ✍ عمر وارد خانه میشود، او میخواهد علی(علیهالسلام) را به
◾️لحظات سختی که بر آل الله گذشت!😭👇👇
✍ عمر به سوی کوچه بنیهاشم، حرکت میکند، و به سمت خانه امیرالمومنین(علیهالسلام) میرود. سکوت مرگبار مدینهالرسول شکسته میشود، عمر روبروی در خانه امیرالمومنین(علیهالسلام) ایستاده است و با صدای بلند فریاد میزند:
«ای علی! در را باز کن و از خانه خارج شو و با خلیفه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بیعت کن، به خدا قسم، اگر این کار را نکنی، خونِ تو را میریزم و خانهات را به آتش میکشم».
💬 صدای فاطمه (سلاماللهعلیها) به گوش میرسد:
«ای گمراهان! از ما چه میخواهید؟»
عمر عصبانی میشود و فریاد میزند:
«به علی بگو از خانه بیرون بیاید، و اگر این کار را نکند من این خانه را به آتش میکشم!»
🥀 فاطمه(سلاماللهعلیها): ای عمر! آیا میخواهی این خانه را آتش بزنی!
عمر: آرى! اين كار آنچه را كه پدرت آورده محكمتر مىسازد.
🥀 فاطمه(سلاماللهعلیها)فرمودند:
چگونه شده که تو جرأت این کار را پیدا کردهای! آیا میخواهی نسل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را از روی زمین برداری!
عمر: ای فاطمه ساکت، شو، محمد مرده است، دیگر از وحی و آمدن فرشتگان خبری نیست!
🥀 فاطمه(سلاماللهعلیها)فرمودند:
خدایا، از فراق پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و ستم این مردم به تو شکایت میکنم.
گروهی از همراهان عمر، بعد از شنیدن صدای فاطمه(سلاماللهعلیها) پشیمان میشوند و بر میگردند، و همه کسانی که صدای فاطمه(سلاماللهعلیها) را میشنوند، به گریه میافتند.
🔥عمر فریاد میزند:
«بروید هیزم بیاورد».
بعد از چند لحظه هیزمها جلو درب خانه فاطمه(سلاماللهعلیها) انباشته میشود. عمر فریاد میزند:
«قسم به آنکه جان عمر در دست اوست يا بيرون بيائيد و يا اينکه خانه را با اهلش به آتش میکشم»
💬از میان جمع صدای بلند میشود: «ای اباحفص(کنيه عمر) در اين خانه فاطمه است».
عمر پاسخ میدهد، گرچه فاطمه در خانه باشد.(خانه را به آتش میکشانم)
🌟قسمت ششم👆👆
📖این داستان ادامه دارد......
#لحظات_سخت_آل_الله
#فاطمیه
@maktabozeynab
💟پیامبر (ص):
💮کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، به شفاعت من نخواهد رسید.
📚 (محاسن ص 80 ،ح 5)
#حدیث
#نماز
@maktabozeynab
✨در این هیــاهـوی زنـدگـی
به دنبال کدامین آرامـش هستی!✨
تنها راه آرامش تو:
أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ
‹تنهابا یاد الله دلها آرام میگیرد
#توکل
@maktabozeynab
و چه درد سختی است
نداشتنت 😔
یا صاحب الزمان ...
#تلنگر
@maktabozeynab
❣غصه زیاد است ،ولی خوردنی نیست ...
غصه ها را نباید خورد ،باید دور ریخت ...
باید با تمامِ بی توجهیِ جهان ، کلافه شان کرد ...
شاید از رو رفتند ...
به قولِ مادر بزرگم ؛قحطی که نیست !!!
همیشه چیزهایِ بهتری برایِ خوردن پیدا می شود ...
چرا هوا نخوریم ؟! چرا شاد نباشیم ؟!
وقتی قراراست با غصه خوردن ، هر روز پیرتر شویم ...
وقتی قرار است چیزی درست نشود !
بیخیالِ غصه ها ... شال و کلاه کن ؛
خیابان ها منتظرند ...🌟🌟
#انگیزشی
@maktabozeynab
🌟"کانال مکتب الزینب"🌟
🌟سیاحت غرب🌟 💦ادامه...👇 گفتم: هادی حجره کوچک است. گفت برای تو کوچک است، به آمدن بزرگان بزرگ میشود.
🌟سیاحت غرب🌟
💦ادامه...
🌸هادی گفت: حال تو احتیاج به چیزی نداری. این سه منزلِ اول که گزارشات سه سال اول تکلیف را میخواهی، خطراتی ندارد
. چون از سال پانزدهم که اولِ تکلیف است تا هیجده سالگی که زمان رشد و استحکام قوهی عقلی است، در مخالفت واجبات و محرّمات عقوبت معتنابهی (جزای قابل ملاحظهای) ندارد؛ به واسطهی ضعف عقل و قوهی شهرت و هوسهای او.🤔
🌸حضرت حق در اولِ ایجاد عقل فرمود: «بِكَ أُثِيبُ وَ بِكَ أُعاقِبُ؛ با تو (عقل) پاداش میدهم به تو عقوبت میکنم » که ثواب و عقاب را دائرمدار عقل گرفته و به این واسطه این سه منزل اولِ مسافرت این جهان مطابق مسامحه در اوایل تکلیف در اراضی (سرزمینهای) مسامحه خواهد بود که خطراتی چندان ندارد. و اگر هم باشد، به زودی خلاص میشوی؛
پس احتیاج به همراهی من نداری.🙂
من زودتر باید به منزل چهارم بروم و در آنجا به انتظار تو خواهم بود.
تو فردا توبره پشتی خود را به پشت میبندی و به این شاهراه که رو به طرف قبله است، حرکت میکنی تا به من برسی.
گفتم: ای هادی تو خود میدانی که مفارقت (جدایی) تو بر من سخت است و هزار که این شاهراه، راست و وسیع باشد و خطری هم چندان نباشد، 😟خودِ تنهایی و نابلدیِ راه دردی است بیدرمان
و پیغمبر(ص) فرمود: «اَلرَّفیقَ ثُمَّ الطَّریقَ؛ نخست همراه و رفیق، سپس راه و طریق»👌
گفت: از تنها بودن تو در این سه منزل، چارهای نیست؛
چون در دنیا هم من در آن سه سال با تو نبودهام و بعد از آن در تو متولد شده و وجود گرفتهام. چو طینت و سرشتِ من از عِلیّین (یالاترین جایگاه بهشت) و صِرف رشد و هدایت است و این قصور از ناحیه خود تو است فَلُم نَفسَک وَ لا تَلُمنِي؛ پس خودت را ملامت کن و مرا ملامت نکن»
و او (هادی) از نزد من پرید و من تنها ماندم😔
#سیاحت_غرب
#آقانجفی_قوچانی
#قسمت_یازدهم
@maktabozeynab