🌟🌟
📚شأن نزول آیه 11سوره جمعه
✍ در منابعِ تاریخی اومده که:
در یکی از سالهایی که مردمِ مدینه گرفتارِ خشکسالی و گرسنگی و افزایش قیمتِ اجناس شده بودند، رسول خدا (ص) داشت نماز جمعه میخوند، که یک کاروان تجاری از شام به مدینه رسید.
مردم وسطِ نماز جمعه و خطبههای پیامبر اکرم(ص) متفرّق شدند، و پیامبرِ خدا رو در حالی که ایستاده بود و خطبه میخوند، ترک کردند.😨
همه هجوم بردند به سمتِ بازار، و فقط یک عدّهی انگشتشماری دورِ پیغمبر باقی موندند.😔💔
اینجا خداوند آیه ۱۱ سوره جمعه رو نازل کرد:👇
وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا 👈هنگامی که آنها تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند، پراکنده میشوند، و به سوی آن میروند.
وَ تَرَکُوکَ قَائِمًا👈 و تو را تَرک میکنند، در حالیکه ایستادهای و خطبه میخوانی.
قُلْ مَا عِندَ اللهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ👈 بگو: آنچه نزد خداوند است، خیلی بهتر از این لهو و تجارتی است که به سویش میروید.
وَاللهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ👈 و خداوند بهترین روزی دهندگان است.
چقدر شبیه دورانِ ماست.
تاریخ تکرار میشه:👇
خیلی از ماها سرگرم دنیا و کار و کاسبیِ خودمون هستیم،
در حالیکه آقا و مولامون #امام_زمان رو ترک کردیم، و تنها گذاشتیم.💔
خدایا ما رو ببخش😭😭
👈تَرَکُوکَ قَائِمًا👈 قائم آلِ محمّد رو ترک کردیم❗
😔 رفتیم دنبالِ زندگی و کسب و کار خودمون..
وَاللهُ خَیْرُ الرَّازِقِین👈 و یادمون رفت که خدا بهترین روزی دهندگان است❗
#تلنگر #آیه_گرافی
#امام_زمان #اللهمعجللولیکالفرج
@maktabozeynab
💫💫
روزی روزگاری عابدی1 در کوهی دور از مردم به تنهایی زندگی میکرد و روزهای خود را به روزه و عبادت خداوند مشغول بود. شبها هم قرص نانی به دستش میرسید که نصف آن را برای شام میخورد و نصف دیگر را برای سحر نگه میداشت. به این ترتیب با قناعت زندگی خود را میگذراند و از این قناعت شاد بود و هیچوقت از کوه پایین نمیآمد.
از قضا2 شبی قرص نان همیشگی به دستش نمیرسد. عابد آنقدر احساس گرسنگی میکند و نگرانی نداشتن غذا آزارش میدهد که آن شب نه به عبادتهای معمولش میپردازد نه خواب به چشمانش میآید. صبح که میشود طاقتش تمام میشود و برای به دست آوردن غذا از کوه پایین میرود.
در نزدیکی کوه، روستایی بود که مردمش نامسلمان بودند. عابد به در خانه یکی از اهالی روستا میرود. صاحب خانه دو نان جو به او میدهد، عابد هم تشکر میکند و خوشحال از اینکه غذایی به دست آورده به طرف محل زندگی خود روانه میشود.
در خانه مرد نامسلمانی که نانها را به عابد داده بود سگی هم زندگی میکرد که از شدت گرسنگی پوست و استخوان شده بود. سگ بیچاره آنقدر گرسنگی کشیده بود که اگر دایرهای روی زمین میکشیدی فکر میکرد نان است و از خوشحالی میمرد! سگ که بوی نان را متوجه میشود دنبال عابد میرود و لباسش را میگیرد. عابد یکی از دو نان را به سگ میدهد و از ترس اینکه سگ به او آسیبی برساند به راه خود ادامه میدهد.
سگ نان را میخورد و باز هم دنبال عابد به راه میافتد. عابد که میخواهد از شر سگ در امان بماند نان دیگر را هم به او میدهد. اما سگ نان دوم را هم میخورد و دوباره دنبال عابد میکند. حیوان آنقدر لباس عابد را میکشد که لباس پاره میشود. عابد که میبیند سگ رهایش نمیکند میگوید: من سگی به بیشرمی تو ندیدهام. صاحبت دو نان جو به من داد که هر دو را خوردی. اما باز هم رهایم نمیکنی و لباسم را هم پاره کردی.
سگ به حرف می آید و می گوید: من بیشرم و حیا نیستم. بهتر است چشمهایت را باز کنی تا ببینی چه کسی بیحیاست. من از وقتی کوچک بودم در خرابه این پیرمرد زندگی کردهام. هم مراقب خانهاش هستم هم مراقب گوسفندش. گاهی اوقات یک نصفه نان یا یک استخوان به من میدهد گاهی هم از روی فراموشی هیچ غذایی به من نمیدهد. بعضی وقتها چند روز یا چند هفته میگذرد و نان و غذای درست و حسابی به من نمیرسد. حتی گاهی اوقات پیرمرد برای خودش هم غذایی پیدا نمیکند چه رسد برای من.
سگ ادامه می دهد: اما از آنجایی که من در کنار او بزرگ شدهام جای دیگری نمیروم. آنقدر دوستش دارم که اگر غذایی به من بدهد از او تشکر میکنم و اگر ندهد صبر میکنم. حتی بعضی اوقات با چوب و سنگ مرا میزند اما من سراغ کس دیگری نمیروم.
با این حال تو ای عابد، فقط یک شب نان همیشگی به دستت نرسید و صبرت تمام شد. از درگاه خدای روزیرسان رو به خانه مرد نامسلمانی آوردی که دشمن اوست. حالا خودت بگو کدام یک از ما بی شرم و بی حیاتر است؟ من یا تو؟ مرد عابد با شنیدن این سخنان به اشتباه خود پی برد و با دست بر سر خود کوفت و از هوش رفت.
عابد: عبادت کننده، پرهیزگار ↩︎
قضا: سرنوشت و تقدیر ↩︎
#حکایت
#تلنگر #شکرگزاری
@maktabozeynab
💮🌺♨️💮🌺♨️💮🌺♨️
⁉️آیا میدانید حریص ترین عضو بدن چه عضوی است و نماز چه کسانی به صورت آنها پرت میشود؟
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
🍂 نابینا بودن، بهتر از نگاه های نامشروع است؛ در میان اعضای بدن حریص تر و قدر نشناس تر از چشم وجود ندارد.
📚مستدرک الوسائل، ج 14: 269
✴️خدای متعال به حضرت داود (علیه السلام) وحی فرمود:
چه بسا نمازگزاری که من نماز او را به صورتش می زنم و بین خود و صدای او حجابی قرار می دهم تا صدای او را نشنوم. آیا می دانی آن شخص کیست؟
او شخصی است که زیاد با چشم ناپاک به نوامیس مؤمنین نگاه می کند.
📚عده الداعی صفحه ۴۸
#حدیث #تلنگر
✨✨✨✨✨✨🌟🌟
@maktabozeynab
💫💫
اگر انسان برتمام بیماری ها و حوادث غلبه کند و بخواهد تبدیل به موجودی ابدی شود بازهم براثر تنفس خواهد مرد!
اکسیژن به آرامی باعث احتراق و پیری سلولهای بدن موجودات و مرگ میشود!
#تلنگر
#تلنگر
"فقط با خودتان رقابت کنید!"
🔹 هر زمان متوجه شدید که خودتان را با یکی از همکارانتان، همسایه، دوستتان یا یک فرد مشهور مقایسه میکنید، دست نگه دارید.
🔸 باید درک کنید که شما متفاوت هستید و تواناییهایی متفاوت دارید، تواناییهایی که این افراد ندارند. وقت بگذارید و لحظهای به همه تواناییهای فوقالعادهای که دارید فکر کنید، و برای آنها شکرگزار باشید.
✅ این اصل اساسی زندگیست. تنها بعد از پی بردن به تواناییهای نهفتهی خودتان، میتوانید از تجربه دیگران بهره ببرید...
@maktabozeynab
#تلنگر
⚜گذری به قبرستان!
بر مزار بی خانه ای نوشته بودند: شکر خدا بلاخره صاحبِ خانە و مکان خویش شدم...
برسنگ قبر فقیری نوشته بودند: پا برهنه به دنیا آمدم، پابرهنه زیستم و پا برهنه به آخرت برگشتم.
روی سنگ قبر اهل دنیایی خواندم نوشته بود: همه کس را با پول راضی کردم اما فرشته مرگ را هرگز نه!!!
بر مزار دلشکسته ای چنین نگاشته شده بود: قیامتی هست تلافی می کنم.
بر گور جوانی چنین خواندم: یکدیگر را نیازارید قسم به خدا پشیمان می شوید.
بر قبر کودکی نوشته بودند: خوشحالم بزرگ نشدم تا به درنده ای تبدیل شوم.
بر مزار مادری نگاشته بودند: تو رو به خدا مواظب بچه هایم باشید...
بر قبر دیوانه ای نوشته بودند: هوشیار به دنیا آمدم ، هوشیار زیستم ، اما بخاطر رفتارهایتان خودم را به دیوانگی زده بودم.
بر سنگ قبر دکتری چنین خواندم: همه چیز چاره و درمانی دارد غیر از مرگ!!
#بیادخانهیآخرتمانباشیم
#معاد
@maktabozeynab
💫💫
⁉️آیا میدانید حریص ترین عضو بدن چه عضوی است و نماز چه کسانی به صورت آنها پرت میشود؟
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
🍂 نابینا بودن، بهتر از نگاه های نامشروع است؛ در میان اعضای بدن حریص تر و قدر نشناس تر از چشم وجود ندارد.
📚مستدرک الوسائل، ج 14: 269
✴️خدای متعال به حضرت داود (علیه السلام) وحی فرمود:
چه بسا نمازگزاری که من نماز او را به صورتش می زنم و بین خود و صدای او حجابی قرار می دهم تا صدای او را نشنوم. آیا می دانی آن شخص کیست؟
او شخصی است که زیاد با چشم ناپاک به نوامیس مؤمنین نگاه می کند.
📚عده الداعی صفحه ۴۸
#حدیث #تلنگر
✨✨✨✨✨✨🌟🌟
@maktabozeynab
هیچوقت پدر و مادرتان را؛
بخاطر چیزی که
نتوانستند به شما بدهند
سرزنش نکنید
شاید
تمام دارائیشان
همان بوده که برایتان
فراهم کرده اند 🍂🍁♥️
#تلنگر
✍تارینو
✍ مرحوم شیخ مرتضی زاهد، عالمی بسیار وارسته و اهل مراقبت و احتیاط بود.ایشان حدود پنجاه سال پیش در تهران زندگی میکرد و اسوهای از پارسایی و زهد و اخلاق شمرده میشد. رسم ایشان این بود که پس از نماز مغرب و عشا برای مردم مسئله شرعی میگفت. شبی در یک مسئله اشتباه کرد. وقتی به خانه آمده و رساله را دید، فهمید اشتباه گفته است.
همان شب راه افتاد در خانه ها را میزد و به مأمومین نماز میگفت مسئله را اشتباه گفته و درستش چیز دیگری است. یکی گفت: آقا، چه عجله ای، فردا شب تصحیح میکردی! ایشان فرمودند: شما عجله نداری، شاید عزرائیل عجله داشته باشد و به فردا نرسد.
📚 کتاب از احتضار تا عالم قبر
#تلنگر
@maktabozeynab
💫💫
ما برای عیب های دیگران ، قاضی های دقیق
و برای عیب های خودمان ، وکیل مدافعانی چشم پوش هستیم ...
#تلنگر
✍مرحوم عبد الکریم حامد می فرمود:
«شخصی در مجالس سیدالشهدا (علیهالسلام) خدمت می کرد و زیر لب این شعر را می خواند:
« حسین دارم چه غم دارم؟!»
💠شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل گفت : سید الشهدا به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از هم ها و غم های قیامت نجات خواهد داد.
پس از مدتی جناب شیخ رجبعلی شبی در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین (علیه السلام ) به حساب مردم رسیدگی می کند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد. شیخ رجبعلی می گفت:
با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد! ناگهان دیدم که امام حسین(علیه السلام ) به فرشته ای امر می کند که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛
در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود:
شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم!
از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد.»
#تلنگر
@maktabozeynab
💫💫
🔅مشاجره ها و نزاع ها، نور باطن را خاموش می کند . بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاط ها به جهت مشاجرات و درگیری های لفظی است. کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد! روزی چند تا پرخاش باشد، برکات را از منزل می برد. حتی اگر حق هم با تو بود ، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن ، چون کدورت می آورد.
مرحوم علامه جعفری از صاحب دلی نقل کرد : در موضوعی که گمان می کردم حق با من است ، داشتم با همسرم مشاجره می کردم؛ ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند ! بسیار کریه و زشت بود! آن صورت نزدیکم آمد و گفت : ای کثیف! ساکت شو! همین که متنبه شدم فوراً دست همسرم را بوسیدم و عذرخواهی کردم!
📚برگرفته از سخنان استاد فاطمی نیا
#تلنگر