eitaa logo
🌟"کانال مکتب الزینب"🌟
419 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
35 فایل
معارف مهدویت ،تفسیر،،مهارت های بین زوجین جهت ایجاد شادی و نشاط در خانواده و فرزندپروری توسط مدرس تخصصی کودک و نوجوان و کارشناش حوزه و خانواده خ صالحی. و قرض الحسنه مکتب الزینب(س) ارتباط با مدیر کانال: @faribasalehi زی لینک : zil.ink/maktabozeynab
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 👈مراقب چشم های خود باشید جوانی به حکیمی گفت: وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند . حکیم گفت: آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟ جوان گفت: آری. حکیم گفت: اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند. جوان با تعجب پرسید: چرا چنین سخنی می‌گویی؟ حکیم گفت: چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟ جوان گفت: آری. 👈حکیم گفت: مراقب چشمانت باش. 🌱🌱
✨✨ 🟢 دعای مستجاب نشده هم به نوعی مستجاب شده است 🔹 داستانی را مولوی ذکر می‌کند که البته تمثیل است. می‌گوید مردی بود که همیشه با خدای خودش راز و نیاز می‌کرد و داد «الله، الله» داشت. یک وقت شیطان بر او ظاهر شد و او را وسوسه کرد و کاری کرد که این مرد برای همیشه خاموش شد. 🔸 به او گفت: ای مرد! این همه که تو «الله، الله» می‌گویی و سحرها با این سوز و درد خدا را می‌خوانی، آخر یک دفعه هم شد که تو لبیک بشنوی؟ تو اگر به در هر خانه‌ای رفته بودی و این همه فریاد کرده بودی، لااقل یک دفعه در جواب تو لبیک می‌گفتند. 🔹 این مرد به نظرش آمد که این حرف، منطقی است. دهانش بسته شد و دیگر «الله، الله» نگفت. در عالم رؤیا هاتفی به او گفت: چرا مناجات خدا را ترک کردی؟ گفت: من می‌بینم این همه که دارم مناجات می‌کنم و با این همه درد و سوزی که دارم یک بار هم نشد در جواب، به من لبیک گفته شود. 🔸 هاتف به او گفت: ولی من مأمورم از طرف خدا جواب را به تو بگویم: آن الله تو لبیک ماست‌ نی که آن الله تو لبیک ماست‌ آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست‌ تو نمی‌دانی که همین درد و سوز و همین عشق و شوقی که ما در دل تو قرار دادیم، خودش لبیک ماست. 🔹 چرا علی علیه السلام در دعای کمیل می‌فرماید: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنوبَ الَّتی تَحْبِسُ الدُّعاء»؟ (خدایا آن گناهانی را که سبب می‌شود دعا کردن من حبس شود و درد دعا کردن و مناجات کردن از من گرفته شود بیامرز). 🔸 این است که می‌گویند دعا برای انسان، هم مطلوب است و هم وسیله، یعنی دعا همیشه برای استجابت نیست؛ اگر استجابت هم نشود، استجابت شده است. دعا خودش مطلوب است‌. 📗 استاد مطهری، انسان کامل، ص۶۸ ‌‌‌‌✅
💫💫 روزی روزگاری عابدی1 در کوهی دور از مردم به تنهایی زندگی می‌کرد و روزهای خود را به روزه و عبادت خداوند مشغول بود. شب‌ها هم قرص نانی به دستش می‌رسید که نصف آن را برای شام می‌خورد و نصف دیگر را برای سحر نگه می‌داشت. به این ترتیب با قناعت زندگی خود را می‌گذراند و از این قناعت شاد بود و هیچ‌وقت از کوه پایین نمی‌آمد. از قضا2 شبی قرص نان همیشگی به دستش نمی‌رسد. عابد آنقدر احساس گرسنگی می‌کند و نگرانی نداشتن غذا آزارش می‌دهد که آن شب نه به عبادت‌های معمولش می‌پردازد نه خواب به چشمانش می‌آید. صبح که می‌شود طاقتش تمام می‌شود و برای به دست آوردن غذا از کوه پایین می‌رود. در نزدیکی کوه، روستایی بود که مردمش نامسلمان بودند. عابد به در خانه یکی از اهالی روستا می‌رود. صاحب خانه دو نان جو به او می‌دهد، عابد هم تشکر می‌کند و خوشحال از اینکه غذایی به دست آورده به طرف محل زندگی خود روانه می‌شود. در خانه مرد نامسلمانی که نان‌ها را به عابد داده بود سگی هم زندگی می‌کرد که از شدت گرسنگی پوست و استخوان شده بود. سگ بیچاره آنقدر گرسنگی کشیده بود که اگر دایره‌ای روی زمین می‌کشیدی فکر می‌کرد نان است و از خوشحالی می‌مرد! سگ که بوی نان را متوجه می‌شود دنبال عابد می‌رود و لباسش را می‌گیرد. عابد یکی از دو نان را به سگ می‌دهد و از ترس اینکه سگ به او آسیبی برساند به راه خود ادامه می‌دهد. سگ نان را می‌خورد و باز هم دنبال عابد به راه می‌افتد. عابد که می‌خواهد از شر سگ در امان بماند نان دیگر را هم به او می‌دهد. اما سگ نان دوم را هم می‌خورد و دوباره دنبال عابد می‌کند. حیوان آنقدر لباس عابد را می‌کشد که لباس پاره می‌شود. عابد که می‌بیند سگ رهایش نمی‌کند می‌گوید: من سگی به بی‌شرمی تو ندیده‌ام. صاحبت دو نان جو به من داد که هر دو را خوردی. اما باز هم رهایم نمی‌کنی و لباسم را هم پاره کردی. سگ به حرف می آید و می گوید: من بی‌شرم و حیا نیستم. بهتر است چشم‌هایت را باز کنی تا ببینی چه کسی بی‌حیاست. من از وقتی کوچک بودم در خرابه این پیرمرد زندگی کرده‌ام. هم مراقب خانه‌اش هستم هم مراقب گوسفندش. گاهی اوقات یک نصفه نان یا یک استخوان به من می‌دهد گاهی هم از روی فراموشی هیچ غذایی به من نمی‌دهد. بعضی وقت‌ها چند روز یا چند هفته می‌گذرد و نان و غذای درست و حسابی به من نمی‌رسد. حتی گاهی اوقات پیرمرد برای خودش هم غذایی پیدا نمی‌کند چه رسد برای من. سگ ادامه می دهد: اما از آنجایی که من در کنار او بزرگ شده‌ام جای دیگری نمی‌روم. آنقدر دوستش دارم که اگر غذایی به من بدهد از او تشکر می‌کنم و اگر ندهد صبر می‌کنم. حتی بعضی اوقات با چوب و سنگ مرا می‌زند اما من سراغ کس دیگری نمی‌روم. با این حال تو ای عابد، فقط یک شب نان همیشگی به دستت نرسید و صبرت تمام شد. از درگاه خدای روزی‌رسان رو به خانه مرد نامسلمانی آوردی که دشمن اوست. حالا خودت بگو کدام یک از ما بی شرم و بی حیاتر است؟ من یا تو؟ مرد عابد با شنیدن این سخنان به اشتباه خود پی برد و با دست بر سر خود کوفت و از هوش رفت. عابد: عبادت کننده، پرهیزگار ↩︎ قضا: سرنوشت و تقدیر ↩︎ @maktabozeynab
معنی حکایت عمر گران مایه دو برادر، یکی خدمت سلطان کردی و دیگری به زورِ بازو، نان خوردی. معنی: دو برادر بودند که یکیشان به پادشاه خدمت می کرد ( و پول در می آورد) و دیگری با زحمات و تلاش های خودش کار می کرد و روزی اش را بدست می آورد. باری، توانگر گفت درویش را که: چرا خدمت نکنی تا از مَشَقّتِ کار کردن بِرَهی؟ معنی: یک بار، برادر ثروتمند به برادر فقیرش گفت: چرا تو هم به پادشاه خدمت نمی کنی تا از این سختی و فلاکت رها شوی؟ گفت: تو چرا کار نکنی تا از مَذلّتِ خدمت، رهایی یابی که خردمندان گفته‌اند: نانِ خود خوردن و نشستن، بِه که کمر زرّین بستن و به خدمت ایستادن. معنی: برادر فقیر گفت: تو چرا خودت کار نمی کنی که از خواری و خفت خدمت (به پادشاه) رها شوی؟ چرا که عاقلان گفته اند: انسان اگر نان بازوی خودش را بخورد و (در همان موقعیت و جایگاه) بنشیند، بهتر از آن است که لباس های گران بها بپوشد و به دیگری خدمت کند ( و خود را تحقیر کند). به دست، آهنِ تفته کردن خمیر / بِه از دست بر سینه، پیشِ امیر معنی: انسان اگر با دستان خودش سختی بکشد و آهن را به خمیر تبدیل کند، بهتر از آن است که دست به سینه در خدمت پادشاه در بیاید. عمرِ گران مایه در این صرف شد / تا چه خورم صیف و چه پوشم شِتا معنی: عمر ارزشمند ما در این صرف می شود که در تابستان چه بخوریم و در زمستان چه بپوشیم! ای شکمِ خیره به نانی بساز / تا نکنی پشت به خدمت، دو تا معنی: ای شکم حریص! طمع نکن و با همین نان بساز. برای اینکه مجبور نشوی پشتت را برای تعظیم دیگری خم کنی. ( پس زیاده خواه نباش) معنی پشت دو تا کردن: خم شدن در برابر کسی، خود را کوچک کردن پیام اخلاقی: انسان ها نباید خود را با کوچک کردن در مقابل دیگران خوار و کم ارزش کنند. هر انسانی موظف است عزت و بزرگی نفس خود را حفظ کند. از این حکایت کوتاه نتیجه می گیریم که کارکردن و سختی کشیدن حتی اگر با درآمد کم باشد، بسیار شریف تر از سر خم کردن جلوی دیگران است حتی اگر باعث ثروتمندی انسان شود.   @maktabozeynab
💫💫 جالب و احوال پرسی ابن سیرین كسی را گفت: چگونه‏ اي گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟ ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم! گفتند: وادار نبودی كه قرض و خرج وی را بدهی. گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ‏اي برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی… اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى…👌 @maktabozeynab
💫💫 از خواجه عبدالله انصـاری پرسیدند: عبادت چیست ؟ فـرمود: عـبـادت اسـت. پرسیدند: چگونه؟ گـفت: اگـر هر پیـشه‌ای ڪه به آن اشـتغال داری رضـــای خدا و مردم را در نظـر داشته باشۍاین نامش عبـادت‌است پرسیدند: پس نماز و روزه و خمـس.. این‌ها چـه هستنـد؟؟؟ گــفت: این‌ها اطاعـت هستند ڪه باید بنده برای نزدیک شـدن به خـدا انجـام دهد تا انوار حـق بگیرد. 🌱🌱
📚 ✍عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. مردگفت: فلان عابدبود. نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : "دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی." @maktabozeynab
🌟🌟 روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشسته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد. بهلول به قاضی گفت : جناب قاضی ! کلنگت افتاد آن را از زمین بردار ! قاضی به مسخره گفت : واقعا اینکه می‌گویند بهلول دیوانه است صحیح است، آخر (این) قلم است نه کلنگ ! بهلول جواب داد : مردک ! تو دیوانه هستی که هنوز نمیدانی با احکامی که به این قلم می‌نویسی خانه‌های مردم را خراب می‌کنی، تو بگو این قلم است یا کلنگ ؟! 📓زندگانی و حکایات عاقل @maktabozeynab
💫💫 💢حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند دزد وقتی صدای بازشدن در راشنید راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند وزیر گفت سبحان الله چه شوقی دارد این جوان برای نماز.... ودزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید به او گفت تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت خدایا مرا گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی فقط با که از آن را خواندم اگر این نماز از سر و تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از و می خواندم. @maktabozeynab
💫💫 "دردها و رنج‌ها جزئی از زندگی هستند و باید پذیرفتشون" فلسفه هنر «کینتسوگی» در ژاپن همینه🀄️ قطعات شکسته ظرف سفالی یا سرامیکی با ماده‌ای از طلا دوباره چسبانده میشه و حتی از اولش هم زیباتر و ارزشمندتر میشه. تجربه‌های تلخ و سختیه که از ما آدم قوی‌تری می‌سازه... به قول جناب که در جواب سؤال مولانا که پرسید: «پس زخم‌هایمان چه؟» گفت: «نور از میان همین زخم‌ها وارد می‌شود.» کاری کن که زخم‌هات قشنگ‌ترین تکه‌های وجودت بشن...❤️ @maktabozeynab
🌟🌟 💠 حاتم طایی از دنیا رفت برادرش خواست قائم مقام او شود، با مادرش د ر این مورد مشورت کرد. مادر گفت: هرگز کار حاتم از تو ساخته نیست . ولی برادر حاتم به سخن مادر اعتنا نکرد، بلکه جانشین برادرش شد و بر مسند برادر که در میان قبه و تالاری که هفتاد در داشت، نشست علت اینکه حاتم برای این تالار هفتاد درب درست کرده بود این بود: تا بینوایان از هر دری که بخواهند وارد شوند و عرض حاجت نمایندگرچه مکرر باشد حاجت آنها را بر آورد) مادر خواست پسرش (برادر حاتم) را آزمایش کند ، با لباس مبدل به طوری که پسرش او را نشناسد از دری وارد شد و عرض حاجت کرد پسر به حاجت او رسیدگی نمود. بار دوم مراجعه کرد و نتیجه گرفت بار سوم از درب دیگر وارد شد و عرض حاجت نمود، برادر حاتم از دیدن آن زن ناشناس که سومین بار به او مراجعه کرد ، سخت ناراحت شد و گفت: «ای عورت» ! امروز دو نوبت از من چیزی گرفتی باز از درب دیگرآمدی؟! برو – برو مادر خود را پیش پسر ظاهر کرد و گفت: پسرم! برادرت حاتم را به همین قیافه ناشناس امتحان کردم و از هفتاد درب در یک روز بر او وارد شدم و عرض حاجت کردم، برادرت حاجتم را برطرف کرد در آن هنگام که شما بچه بودید، حاتم به یک پستان قناعت میکرد و پستان دیگر را برای تو می گذاشت ولی تو در یک پستان شیر می خوردی و پستان دیگر را با دست نگاه می داشتی!! 📚پندهای جاویدان ص251، مولف محمد محمدی اشتهاردی 🌱🌱🌱
🌱سالها قبل یکی از طلبه ها می گفت: جنازه ای بود که می خواستیم او را دفن کنیم هر مکانی انتخاب می کردیم؛ عقرب ها به جنازه حمله می کردند، هر چه آنها را می کشتیم باز مثل چشمه از زمین می جوشیدند؛ آخر هم خسته شدیم و جنازه را روی عقرب ها گذاشتیم و دفن کردیم . قبر می گوید من خانه پر از مار و عقرب تو هستم « فَاحمِلوا الیَّ تِریاقا » و این روایات می خواهد بگوید که به فکر آخرتت باش ولی ما آنقدر مست دنیا هستیم که ابدا متوجه دشواری های قبر و برزخ و ... نیستیم، انسانی که بی هوش هست نمی فهمد و به فکر این مسائل نیست، لذا از خدا بخواهیم که ما را هوشیار کند. خدا کند که صدا های عالم معنی را بشنویم! که همواره فریاد می زند « اَنَا بیتُ الظُلمة ؛ انا بیتُ الدیدان ؛ انا بیت الغُربه » ... خدایا توفیق بده از برکات ماه مبارک رمضان استفاده کنیم. حدود چهل سال پیش بود که در روزنامه خواندم؛ مصرف برق در ماه رمضان بالا رفته است؛ و باید هم همینطور باشد و مردم اهل باشند و از برکات استفاده کنیم. @makabozrynab