eitaa logo
مکتب ذاکران فاطمی اراک
312 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
873 ویدیو
54 فایل
جلسات هفتگی مکتب ذاکران فاطمی، یکشنبه ها شماره کارت مکتب ذاکران فاطمی ،جهت کمک های ماهیانه دوستان به شرح ذیل است👇👇👇 5029081061650046 ارتباط با ادمین کانال و مدیرجلسات هفتگی @Maktabzakeran_admin @zakeranfatemi_admin @sjrafie
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: 🍀 منْ أَحْزَنَ مُؤْمِناً ثُمَّ أَعْطَاهُ اَلدُّنْيَا لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ كَفَّارَتَهُ وَ لَمْ يُؤْجَرْ عَلَيْهِ 🍃 هر كس مؤمنى را اندوهگين سازد و سپس همه دنيا را به او بدهد، اين كار ، كفّاره (جبران كننده) گناه او نخواهد بود و براى آن ، اجرى به او داده نمى شود. 📖 بحار الأنوار ج۲۷ص۱۵۰ ‌ ‌ ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادربزرگ برایم از سفر هدیه آورده بود... جعبه ی کادو را که باز کردم ، از خوشحالی بالا و پائین می پریدم و فریاد می زدم... آخ جون... آتاری آن روزها هر کسی آتاری نداشت... تحفه ای بود برای خودش... کارم شده بود صبح تا شب در دست گرفتن دسته ی خلبانی آتاری و هواپیما بازی کردن... مدتی گذشت و من هر روزم را با آتاری بازی کردن شب کردم و هر چه می گذشت بیشتر از قبل دوستش داشتم... خوشحال ترین کودک دنیا بودم تا اینکه یک روز خانه ی یکی از اقوام دعوت شدیم... وارد خانه که شدم چشمم خورد به یک دستگاه جدید که پسر آن خانواده داشت... بهش می گفتند میکرو... آنقدر سرگرم بازی شدیم که زمان فراموش شد... خیلی بهتر از آتاری بود... خیلی... بازی های بیشتری داشت، دسته ی بازی دکمه های بیشتری داشت... بازی هایش بر عکس آتاری یکنواخت نبود و داستان داشت ... تا آخر شب قارچ خور بازی کردم و هواپیمای آتاری را فراموش کرده بودم... به خانه که برگشتیم دیگر نمی توانستم آتاری بازی کنم... دلم را زده بود... دیگر برایم جذاب نبود... مدام آتاری را با میکرو مقایسه می کردم... همش به این فکر می کردم که چرا من نباید میکرو داشته باشم ولی یک بار نشد بگویم چرا من آتاری دارم و دیگران ندارند ... امروز که در انباری لای تمام خرت و پرت های قدیمی آتاری م را دیدم فقط به یک چیز فکر کردم... ما قدر داشته هایمان را نمی دانیم ... آنقدر درگیر مقایسه کردنشان با دیگران می شویم تا لذتشان از بین برود و دل زده مان کند... داشته های دیگران را چوب می کنیم و می زنیم بر سر خودمان و عزیزانمان به این فکر نمی کنیم داشته های ما شاید رویای خیلی ها باشد... زندگی به من یاد داد مقایسه کردن همه چیز را خراب می کند ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به حبیب گفتم وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . ! امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند….. حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر گفتم صبر کن با بقیه بفرستشون عقب حبیب اصرار کرد سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند گفتم باشه دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد ترکشی به سبنه اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می داد . سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد . تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم گفتم برادر اسمت چیه جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به رو نداشت زیر لب چیزهای می گوید فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد . گفتم چرا دفعه اول چیزی نگفتی گفت نماز می خواندم نگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون… گفتم ما که رو به قبله نیستیم تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه . گفت حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد . گفتم نماز عصر را هم خوندی گفت بله گفتم خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را عوض می کردی ان وقت نماز می خوندی گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا. گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات.. با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه.در اورژانس پیادش کردم و گفتم باز همدیگر را ببینیم بچه محل! گفت: تا خدا چی بخواد. با برانکارد آمدند ببرنش گفتم خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید… بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم بروم رفتم پست اورژانس پرسیدم حال مجروح نوجوان چطوره؟ گفتند شهید شد با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و رفت….. تمام وجودم لرزید. بعدها نواری از شهید آیت الله دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرموده: آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم من می خواهم به تو پبشنهاد یک معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود ! من دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ثواب آن دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ بدون وضو پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس خوانده ای از تو بگیرم آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی ؟! خاطرات 🌷 ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان عزیزی عضو کانال مکتب ذاکران، باسلام و احترام، به استحضار میرساند که مقررگردید کتاب «فاطمیه مأثور» تهیه و درقبال اخذ وجه در اختیار دوستان قرارگیرد عزیزانی که متقاضی هستند به ادمین کانال👇 @zakeranfatemi_admin پیام بدهند. قیمت کتاب مبلغ شصت هزارتومان است ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi
شرحی بر فاطمیه ماثور حاج آقا مشهدی.m4a
30.45M
جلسه اول کارگاه مرور مقتل«فاطمیه مأثور» به بیان حجت الاسلام والمسلمین موسوی ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخوای خدا تمام گناهانت رو ببخشه؟ 🎤 استاد حاج شیخ حسین انصاریان ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت شصت و سوم ❇️ عزیمت طلحه و زبیر به مکه 🔸سفر عمره؛ آغاز فتنه‌گری [ طلحه و زبیر در فرصتی خلوت سراغ من آمدند و برای رفتن به عمره اجازه خواستند. به آن دو گفتم: ] 🔻به خدا سوگند! شما قصد انجام عمره ندارید؛ بلکه به دنبال پیمان‌شکنی هستید و تصمیم گرفته‌اید به بصره بروید! [ آن دو سوگند یاد کردند که فقط قصد انجام عمره دارند. به آن‌ها گفتم: ] 🔻پس سوگند یاد کنید که شما قصد به فساد کشیدن امور مسلمانان را ندارید و به دنبال شکستن بیعت خود نیستید و فتنه‌انگیزی نخواهید کرد! [ سوگند‌های بزرگی یاد کردند و در نهایت اجازه گرفتند. پس از رفتن آنها عبدالله‌ابن‌عباس آمد و گفت: از طلحه و زبیر شنیدم که از شما اجازه عمره را دریافت کرده‌اند. گفتم: ] 🔻آری، آنها برای به جا آوردن عمره از من اجازه گرفتند و من نیز اجازه دادم و البته پس از آنکه تعهد مؤکد از آنها گرفتم که مکر و حیله‌ای در کارشان نباشد و به دنبال بیعت شکنی نروند و مفسده انگیزی نکنند. ای فرزند عباس! به خدا سوگند، آنها قصدی ندارند جز برپا کردن فتنه و گویا آنها را می‌بینم که به مکه رفته و خود را برای جنگ با من آماده می‌سازند! زیرا یعلی‌بن‌منیه، آن مرد خائن و فاجر، اموال عراق و ایران را به مکه منتقل کرده است و در اختیار این دو می‌گذارد تا در برابر من به کار گیرند و خون شیعیان و یاران من را بر زمین بریزند! [ ابن عباس پرسید: شما با داشتن این اطلاعات، چرا به آنها اجازه خروج دادید و چرا دستور زندانی کردن آنها را صادر نکردید! به وی پاسخ دادم: ] 🔻ای فرزند عباس! آنها هنوز فتنه را آغاز نکرده‌اند. آیا از من می‌خواهی که آغازگر ظلم باشم و قبل از اینکه در کار خوب پیش قدم باشم دست به رفتار ناشایست بزنم؟! کسانی را بر اساس احتمال و اتهام مجازات کنم و قبل از آنکه کاری کرده باشند، با آنها خصمانه روبرو شوم؟! نه به خدا سوگند، من از وظیفه‌ای که خداوند متعال بر عهده‌ام گذاشته است، عدول نخواهم کرد و لحظه‌ای از عدالت و کلام حق فاصله نخواهم گرفت. ‏ای فرزند عباس! من به آن دو اجازه رفتن به عمره را دادم و البته از نیت و قصد آنها نیز خبر دارم؛ اما به یاری خداوند امید دارم و از خدا کمک می طلبم. 🔻به خدا سوگند، آن دو در جنگ کشته خواهند شد و خیال‌ها و پندار‌هایشان نقش بر آب خواهد شد و به آرزویشان نخواهند رسید! آری، خداوند آن دو را به دلیل ظلمی که بر من روا می‌دارند و بیعت مرا می‌شکنند و علیه من شورش می‌کنند، گرفتار خواهد کرد! ❇️ ناکامی و مرگی بی‌افتخار در انتظار فتنه‌گران 🔻[ به من خبر رسید که طلحه و زبیر در مسیر مکه، به هر کس که می‌رسند می‌گویند: ما تحت فشار و اجبار با علی بیعت کردیم و این بیعت باطل است و بیعتی بر گردن ما نیست! من نیز گفتم: ] 🔻خداوند آن دو را از رحمتش دور سازد! به خدا سوگند یقین دارم که آنها به زودی خودشان را در معرض کشته شدن قرار می‌دهند، آن‌هم به بدترین و خبیث‌ترین نوع کشته شدن. آنها کسی را با خود همراه می‌کنند که در شوم‌ترین روزها به ملاقاتش می‌روند! به خدا سوگند، آنها قصد انجام عمره ندارند. آنها با چهره دروغگویان نزد من آمدند و با سیمای بیعت شکنان و عهدشکنان از نزد من بازگشتند. به خدا سوگند، پس از امروز، هر ملاقاتی میان من و آنها رخ دهد، در نبردی سخت خواهد بود که آنها خود تدارک دیده‌اند و در همان نبرد، خودشان را به کشتن خواهند داد. خداوند آن‌ها را از رحمتش دور و دورتر بدارد. 📚منابع: ۱. الجمل، ص۱۶۶ ۲. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۲ ۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۰ ۴. الخرائج و الجرائح، ج۱،ص۱۹۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi
🔸دو هفته قبل شهادت وسط جمع دوستانه میگفتیم و میخندیدیم سید روح الله پرسید اگر وسط اغتشاش‌گرها گیر بیوفتید چیکار میکنید؟! 🔹این سوال رو تک تک از هممون پرسید و هرکدوممون به شوخی و خنده از جواب دادن طفره میرفتیم (شاید بخاطر این بود که دوست نداشتیم حتی خودمونو تو اون شرایط فرض کنیم!) 🔸سید مصمم گفت جدی میپرسم! یکی از بچه‌ها گفت سید خودت گیر بیوفتی چیکار میکنی؟ سید با یه حالتی که انگار خودشو تو اون شرایط دیده و قبول کرده گفت من وایمیستم و تا آخرین قطره خونم از پرچم و کشورم دفاع میکنم! 🔺 محسن لشگری (دوست و هم پایگاهی شهید عجمیان) ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سهم مطالعه نهج البلاغه نامه ۳۱ بند ۱ تا بند ۳ ┄┄┅┅✿❀✨🦋✨❀✿┅┅┄┄ 📜 ۳۱: نامه امیرالمؤمنین (علیه السلام) به امام حسن مجتبی (علیه السلام) زمانی که از جنگ صفین باز می گشت (قسمت اول) 1⃣ انسان و حوادث روزگار 🔻 از پدری فانی، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر نهاده كه در سپری شدن دنيا چاره ای ندارد مسكن گزيده در جايگاه گذشتگان و كوچ كننده فردا به فرزندی که امیدوار به چيزی است كه به دست نمی آيد، رونده راهی كه به نيستی ختم می شود، در دنيا هدف بيماريها ، در گرو روزگار و در تيررس مصائب، گرفتار دنيا، سودا كننده دنيای فريب كار، وام دار نابوديها، اسير مرگ، هم سوگند رنجها، هم نشين اندوهها، آماج بلاها، به خاك در افتاده خواهشها وجانشين گذشتگان است. پس از ستايش پروردگار، همانا گذشت عمر و چيرگی روزگار و روی آوردن آخرت، مرا از ياد غير خودم باز داشته و تمام توجه مرا به آخرت كشانده است، كه به خويشتن فكر ميكنم و از غير خودم روی گردان شدم، كه نظرم را از ديگران گرفت و از پيروی خواهشها باز گرداند و حقيقت كار مرا نماياند و مرا به راهی كشاند كه شوخی بر نمی دارد و به حقيقتی رساند كه دروغی در آن راه ندارد. و تو را ديدم كه پاره تن من، بلكه همه جان منی، آنگونه كه اگر آسيبی به تو رسد به من رسيده است و اگر مرگ به سراغ تو آيد، زندگی مرا گرفته است، پس كار تو را كار خود شمردم و نامه ای برای تو نوشتم تا تو را در سختيهای زندگی رهنمون باشد. حال من زنده باشم يا نباشم. 2⃣ مراحل خودسازی 🔻پسرم همانا تو را به ترس از خدا سفارش ميكنم كه پيوسته در فرمان او باشی و دلت را با ياد خدا زنده كنی و به ريسمان او چنگ زنی، چه وسيله ای مطمئن تر از رابطه تو با خداست اگر سر رشته آن را در دست گيری. دلت را با اندرز نيكو زنده كن، هوای نفس را با بی اعتنایی به حرام بميران، جان را با يقين نيرومند كن و با نور حكمت روشنایی بخش و با ياد مرگ آرام كن، به نابودی از او اعتراف گير و با بررسی تحولات ناگوار دنيا به او آگاهی بخش و از دگرگونی روزگار و زشتيهای گردش شب و روز او را بترسان تاريخ گذشتگان را بر او بنما و آنچه كه بر سر پيشينيان آمده است به يادش آور در ديار و آثار ويران رفتگان گردش كن و بينديش كه آنها چه كردند از كجا كوچ كرده و در كجا فرود آمدند از جمع دوستان جدا شده و به ديار غربت سفر كردند، گويا زمانی نمی گذرد كه تو هم يكی از آنانی پس جايگاه آينده را آباد كن، آخرت را به دنيا مفروش و آنچه نميدانی مگو و آنچه بر تو لازم نيست بر زبان نياور و در جادّه ای كه از گمراهی آن می ترسی قدم مگذار زيرا خودداری به هنگام سرگردانی و گمراهی، بهتر از سقوط در تباهی هاست. 3⃣ اخلاق اجتماعی 🔻به نيكی ها امر كن و خود نيكوكار باش و با دست و زبان بدی ها را انكار كن و بكوش تا از بدكاران دور باشی و در راه خدا آنگونه كه شايسته است تلاش كن و هرگز سرزنش ملامتگران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد. برای حق در مشكلات و سختيها شنا كن، شناخت خود را در دين به كمال رسان، خود را برای استقامت برابر مشكلات عادت ده، كه شكيبایی در راه حق عادتی پسنديده است، در تمام كارها خود را به خدا واگذار، كه به پناهگاه مطمئن و نيرومندی رسيده ای، در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان، كه بخشيدن و محروم كردن به دست اوست و فراوان از خدا درخواست خير و نيكی داشته باش. وصيّت مرا بدرستی درياب و به سادگی از آن نگذر، زيرا بهترين سخن آن است كه سودمند باشد، بدان علمی كه سودمند نباشد، فايده ای نخواهد داشت و دانشی كه سزاوار ياد گيری نيست سودی ندارد. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃 سوره آل عمران، آیه ۱۳۴ : الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاء ِوَ الْکاظِمینَ الْغَیْظ وَ الْعافینَ عَنِ النّاس وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنین. 🔸پنج ویژگیِ متقین : ⚡️۱ـ آنها در همه حال انفاق مى کنند چه موقعى که در راحتى و وسعادتند و چه زمانى که در پریشانى و محرومیتند. ⚡️۲ـ آنها بر خشم خود مسلطند، خشم خود را فرو مى نشانند. پیغمبر اکرم(ص) مى فرماید: مَنْ کَظَمَ غَیْظاً وَ هُوَ قادِرٌ عَلى إِنْفاذِهِ مَلاَ َهُ اللّهُ أَمْناً وَ اِیْماناً: آن کس که خشم خود را فرو ببرد با این که قدرت بر اِعمال آن دارد، خداوند دل او را از آرامش و ایمان پر مى کند . ⚡️۳ـ آنها از خطاى مردم مى گذرند. و کینه را از قلب خود ریشه کن کرده اند. ⚡️۴ـ آنها نیکوکارند و خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد. یعنی آنها محبوب خدایتعالی هستند. 🍂خدایا مارا از محسنین قرارده و محبوب خودت فرما.🍂 ┄━━•●❥❈🌿🌹🌿❈❥●━━┄ ✅ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi_admin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام❤️ المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ؛ لِأَنَّهُ يَتَأَمَّلُهُ فَيَسُدُّ فاقَتَهُ، ويُجمِلُ حالَتَهُ مؤمن، آينه مؤمن است؛ زيرا به فكر اوست و نيازش را برطرف مى سازد و حالش را نكو مى گردانَد تحف العقول صفحه۱۷۳ 🔰 •┈┈••✾••┈┈• ✅ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi_admin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ ماشینت که جــوش مےآورد حرکت نمےڪنی ڪنار زده و مےایستی وگرنه ممکن است ماشین آتش بگیرد! خــودت هم همینطوری وقتی جوش مےآوری عصبانی‌میشوی تخـته‌گاز نرو بزن ڪنار ساڪت باش و هیچ نگو! وگرنه هم به خودت آســـیب می‌زنی هم به اطـــــرافیان! 🔰 •┈┈••✾••┈┈• ✅ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi_admin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*کاسه یخ ننه نخودی* یکی از دوستان برام یه مطلب جالبی رو تعریف کرد، که بطور خلاصه براتون بیان میکنم، ایشون گفت : اسیدجواد، بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شوم! و اولین چیزی هم که دلم میخواست بخرم یک یخچال برای "ننه‌ نخودی" بود. ننه‌ نخودی پیرزنِ تنهای محل ما بود که هیچوقت بچه‌دار نشده بود... می‌گفتند در جوانی شاداب و سرحال بود و برای بقیه نخود می‌ریخت و فال می‌گرفت. پیر که شد، دیگر نخود برای کسی نریخت ؛ اما "نخودی" مانده بود تهِ اسمش. زمستان و تابستان آب‌یخ می‌خورد، ولی یخچال نداشت. ننه ، شبها می‌آمد درِ خانه‌ی ما و یک قالب بزرگ یخ می‌گرفت. توی جایخیِ یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسه‌ی ننه‌ نخودی" بود. ننه با خانه‌ی ما ندار بود. درِ خانه اگر باز بود بدون در زدن می‌آمد تو ، و اگر سرِ شام بودیم یک بشقاب هم می‌آوردیم برای او. برای بابا شال‌گردن و جوراب پشمی می‌بافت و در حین صحبت با پدر توی هر جمله‌اش یک "پسرم" می‌گفت. یک شب تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم ؛ ننه ، پرده را کنار زد و وارد حیاط شد. بچه‌ی فامیل که از دیدن یک پیرزنِ کوچولوی موحنایی ترسیده بود ، جیغ زد و گریه کرد. ننه بهش آبنبات داد. ولی نگرفت و بیشتر جیغ زد. بچه‌ را آرام کردیم و کاسه‌ی ننه نخودی را از جا‌یخی برایش آوردیم. بابا وقتی قالب یخ را توی زنبیل ننه انداخت، آرام بهش گفت: "ننه! از این به‌ بعد در بزن!" ننه، مکث کرد و به بابا نگاه کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد بی‌حرف رفت... بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد. کاسه‌ی ننه‌ نخودی مدتها توی جایخی یخچالمان ماند و روی یخ‌اش، یک لایه برفک نشسته بود.. یک شب، کاسه را برداشتم و با بابا رفتیم درِ خانه‌ی ننه. در را باز کرد. به بابا نگاه کرد. گفت: "دیگه آبِ یخ نمی‌خورم، پسرم!" قهر نکرده بود؛ ولی نگاهش به بابا غریبه شده بود. اون توی خانه‌ی ما کاسه داشت، بشقاب داشت و یک "پسر". یک در ، یک درِ آهنی ناقابل ، یک در نزدن و حرف پدر، ننه را برد به دنیای تنهایی خودش و این واقعیت تلخ را یادش آورده بود که "پسرش" پسرش نبوده! ننه‌ نخودی یک روز داغ تابستان از دنیا رفت... توی تشییع‌ جنازه‌اش کاسه‌ی یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک پسرِ مادر مرده اشک ریخت و مدام آب یخ خورد. یک حرف، یک نگاه، یک عکس العمل... چقدر آثار تلخی بهمراه دارد.... کاسه یخ ؛ انگار بهانه ی عشق و مهربانی بود... خدا میدونه کاسه یخ هر کدوم از ما کی؟ کجا؟ در یخچال دل چه کسانی!!! هزار بار برفک گرفت و شکست و خورد شد و دیده نشد... حواسمان به یکدیگر باشد. در پیچ و خم این روزگار، هوای دل همدیگر را داشته باشیم و محبت و مهربانی را به بوته فراموشی نسپاریم. نگذاریم گل محبت، پشت درب نامهربانی پژمرده شود... یکدیگر را صمیمانه دوست بداریم... چون عمر و زندگی ، اون چیزی که فکرمی کنیم نیست، خیلی کوتاه است... ✨✨✨✨✨✨ 🔰 •┈┈••✾••┈┈• ✅ مکتب ذاکران فاطمی اراک @zakeranfatemi_admin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا