eitaa logo
ملکه باش✨
465 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
ملکه باشای دیگه خودنمایی به خانوما یاد می دن ولی ما #هنر_زندگی #هنر_زن_بودن ✾ انتشاردست‌نوشته‌هاصرفاباذکرنام‌نویسنده. ✾کپی‌‌بقیه‌مطالب‌آزادوذکرلینک‌کانال‌اجباری‌نیست. ارتباط: https://abzarek.ir/service-p/msg/2000034
مشاهده در ایتا
دانلود
ملکه باش✨
#رمان #مبارزه_با_دشمنان_خدا #قسمت_بیست_و_چهارم یک بار دیگه توسل کردم و بسم الله گفتم، و شروع کردم
جمع هم که هنوز گیج و مبهوت بودند با این حرکت من، ملتهب شدند و به سمت اون وهابی حمله کردند و الله اکبر گویان از مسجد بیرونش کردند . جماعت هنوز از التهاب و هیجانی که بهشون وارد کرده بودم؛ آرام نشده بودند، رفتم سمت منبر، چند لحظه چشم هام رو بستم، دوباره بسم الله گفتم و توسل کردم و برای اولین بار از پله های منبر بالا رفتم. _بسم الله الرحمن الرحیم، سلام و درود خدا بر جویندگان و پیروان حقیقت، سلام و درود خدا بر مجاهدان و سربازان راه حق،سلام و درود خدا بر پیامبری که تا آخرین لحظات عمر مبارکش، هرگز از فرمان الهی کوتاهی نکرد، سلام و درود خدا بر صراط مستقیم و تک تک پیروان و ادامه دهندگان، و اما بعد... سالن تقریبا ساکت و آرام شده بود اما هنوز قلب من، میان شقیقه هایم می تپید. **** برگشتم خونه،هنوز پام رو تو نگذاشته بودم که پدرم محکم زد توی گوشم و با عصبانیت سرم داد زد: _شیر مادرت، حلال بود. منم به تو لقمه حلال دادم، حالا پسرمن که درس دین می خونه، توی گوش عالم دین خدا می زنه؟ بعد هم رو به آسمان بلند گفت: _خدایا! منو ببخش،فکر می کردم توی تربیت بچه هام کوتاهی نکردم، این نتیجه غرور منه. در حالی که صورتش از خشم سرخ شده بود، رفت داخل و روی مبل نشست. بدون اینکه چیزی بگم، سرم رو پایین انداختم و رفتم داخل،چند لحظه صبر کردم، رفتم سمت پدرم و کنار مبل، پایین پاش نشستم. خم شدم و دستی که باهاش توی صورتم زده بود رو بوسیدم،هنوز نگاهش مملو از خشم و ناراحتی بود، همون طور که سرم پایین بود گفتم: _دستی که به خاطر خدا بلند میشه رو بایدبوسید، نمی دونم چی به شما گفتن ولی منم به خاطر خدا توی گوشش زدم، اون عالم نبود آدم فاسقی بود که داشت جوان ها رو گمراه می کرد. _مگه تو چقدر درس خوندی که ادعا می کنی از یه عالم بیشتر می فهمی؟ با ناراحتی اینو گفت و رفت توی اتاق. هنوز با ناراحتی و دلخوری پدرم کنار نیومده بودم که برادرم سراسیمه اومد و بهم خبر داد که: _علمای وهابی تصمیم گرفتن یه جلسه عقاید بزارن و تا اعلام نتیجه هم حق خروج از کشور رو ندارم.... 🔴 ... به قَلَــــم شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
ملکه باش✨
#رمان #مبارزه_با_دشمنان_خدا #قسمت_بیست_و_پنجم جمع هم که هنوز گیج و مبهوت بودند با این حرکت من، م
هنوز با ناراحتی و دلخوری پدرم کنار نیومده بودم که برادرم سراسیمه اومد و بهم خبر داد که: _علمای وهابی تصمیم گرفتن یه جلسه عقاید بزارن و تا اعلام نتیجه هم حق خروج از کشور رو ندارم. با خنده گفتم: _خوب بزارن. هر سوالی کردن توکل بر خدا. اینو که گفتم با عصبانیت گفت: _می فهمی چی میگی؟ بزرگ ترین علمای کشور جلوت می ایستن ،فکر کردی از پسشون برمیای؟ اگه یه اشتباه کوچیک ازت سر بزنه یا سر سوزنی بهت شک کنن، حکم مرگت رو صادر می کنن. ولو شدم روی تخت،می دونستم علمم در حدی نیست که از پس افرادی که برادرم اسم شون رو برده بود؛ بر بیام. چشم هام رو بستم و گفتم: _خدایا! شرمنده ام. عمر دوباره به من بخشیدی اما من هنوز قدمی برنداشتم،راضیم به رضای تو. خوشحال بودم که این بار توی بستر بیماری نمی مردم. **** زمان و مکان جلسه رو اعلام کردن، جلسه توی یه شهر دیگه بود و هیچ کسی از خانواده و آشنایان حق همراهی من رو نداشت، راهی جز شرکت کردن توی جلسه نمونده بود. از برادرم خواستم چیزی به کسی نگه، غسل شهادت کردم،لباس سفید پوشیدم ،دست پدر و مادرم رو بوسیدم و راهی شدم. ساعت 9 صبح به شهری که گفتن رسیدم، دنبال آدرس راه افتادم، از هر کسی که سوال می کردم یه راهی رو نشونم می داد، گم شده بودم. نماز ظهر رو هم کنار خیابون خوندم، این سرگردانی تا نزدیک غروب آفتاب ادامه پیدا کرد. خسته و کوفته، دیگه حس نداشتم روی پام بایستم، نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت. کی باور می کرد، من یه روز تمام، دنبال یه آدرس، کل شهر رو گشته باشم؟ نرفتنم به معنای شکست و پذیرش تهمت ها بود اما چاره ای جز برگشتن نبود. توی حال و هوای خودم بودم و داشتم با خدا حرف می زدم که یهو یه جوان، کمی از خودم بزرگ تر به سمتم دوید و دست و شونه ام رو بوسید، حسابی تعجب کردم، با اشتیاق فراوانی گفت: _ من از طلبه های مدرسه هستم و توی جلسه امروز هم بودم، تعریف شما رو زیاد شنیده بودم اما توی جلسه امروز نفسم بند اومد،جواب هاتون فوق العاده بود. اصلا فکرش رو هم نمی کردم کسی در سن و سال شما به چنین مرتبه ای از علوم دینی رسیده باشه.... 🔴 ... به قَلَــــم شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
ملکه باش✨
#رمان #مبارزه_با_دشمنان_خدا #قسمت_بیست_و_ششم هنوز با ناراحتی و دلخوری پدرم کنار نیومده بودم که ب
(پایانی) مغزم هنگ کرده بود. اصلا نمی فهمیدم چی میگه. کدوم جلسه؟ من که تمام امروز داشتم توی خیابون ها گیج می خوردم،گفتم: _ برادر قطعا بنده رو اشتباه گرفتید. و اومدم برم که گفت: _مگه شما آقای ... نیستید که چند روز پیش توی گوش اون مبلغ زدید؟ من، امروز چند قدمی جایگاه شما، نشسته بودم، اجازه می دید شاگرد شما بشم؟؟ ** وقتی رسیدم خونه دیدم یه عده ای دم در اجتماع کرده بودن، تا منو دیدن با اشتیاق اومدن سمتم،یه عده خم می شدن دستم رو ببوسن،یه عده هم شونه ام رو می بوسیدن، هنوز گیج بودم: _ خدایا! اینجا چه خبره؟؟ به هر زحمتی بود رفتم داخل،کل خانواده اومده بودن، پدرم هم یه گوشه نشسته بود با چشم های پر اشک، سرش رو پایین انداخته بود، تا چشم خواهرزاده ام بهم افتاد؛ با ذوق صدا کرد: _ دایی جون اومد، دایی جون اومد. حالت همه عجیب بود،پدرم از جا بلند شد و در حالی که دونه های اشک یکی پس از دیگری از چشم هاش جاری بود و الحمدلله می گفت؛ اومد سمتم و پیشونیم رو بوسید . مادرم و بقیه هم هر کدوم یه طور عجیبی بودن تا اینکه برادرم سکوت رو شکست: _ از بس نگرانت بودم نتونستم نیام، یواشکی اومدم داخل جلسه و رفتم یه گوشه، فقط خدا می دونه چه حالی داشتم تا اینکه از دور دیدمت وارد شدی، وقتی هم که رفتی پشت بلندگو داشتم سکته می کردم. تا اینکه سوال و جواب ها شروع شد، اصلا باورم نمی شد چنین عالم بزرگی شده باشی. بعد هم رو به بقیه ادامه داد: _خدا شاهده چنان جواب اونها رو محکم و قوی می داد که زبان شون بند اومده بود، چنان با قرآن و حدیث، حرف می زد که نتیجه هم این شد که حکم عدم کفایت اون مبلغ وهابی رو اعلام کردن. برادرم پشت سر هم تعریف می کرد و من فقط به زحمت خودم رو کنترل می کردم، از جمع عذرخواهی کردم. خستگی رو بهانه کردم و رفتم توی اتاق، هنوز گیج و مبهوت بودم و درک شرایط برام سخت بود. اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد و مدام این آیه قرآن در سرم تکرار می شد. «شما در راه خدا حرکت کنید، ما از فضل خود شما را حمایت می کنیم.» اللهم لک الحمد و الحمدلله رب العالمین. رمان رمان در اینجا پایان پیدا می کند. 🔴 به قَلَــــم شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🔹 فرزند بیشتر ، زندگی شادتر 🔹فرزند بیشتر ،روزی بیشتر 🔹فرزند بیشتر ،امنیت بیشتر 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🔹 اتل متل توتوله 🔹 تنهایی هم ناجوره 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ عاشقان حضرت مهدی به گوش⭕️ 👈بزرگ‌ترین اجتماع جان‌برکفان حضرت مهدی(عج) 🤚این بار عاشقان حضرت مهدی(عج) شگفتی‌ساز می‌شوند ✌️همراه با بزرگ‌ترین همخوانی سرود «» ✊اتفاق بزرگی که پوزه دشمنان را به خاک خواهد مالید ❌برای ثبت نام در گردهمایی عشاق حضرت صاحب(عج) عدد ۱ را به «۳٠٠٠۲۱۲» ارسال کنید 🕔 زمان: پنج شنبه، پنجم خرداد ماه، ساعت۱۷ ⬅️مکان: بزرگ‌ترین مکان گردهمایی ایران، استادیوم آزادی تهران🇮🇷 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
4_5945181412880550196.ogg
3.1M
اونایی که می خوان خوشگل زندگی کنند. 🔹 نباشیم! 🔸مثل زندگی نکنیم! 🔹مثل بقیه ! 🔸 کنیم 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
50.mp3
2.8M
🔸 نقش با معرفت، در يأس زدايي (درمان)، اميد بخشي، و نيز تقويت دو بال خوف و رجا براي پرواز معنوي 🎤 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید جوری زندگی کرد که جلوی در خونت هم دَر به روت باز بشه😭💔 🕊 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
📸 `میشه یه خانوم بین‌ ما وایسه بعد عکس بگیریم؟ روایت جالب خبرنگار فارس از رابعه مدنی بازیگر خوب و متعهد کشورمان 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🌺 آیه های عشق دارد چادرت. 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🔹چادرماکارخودش‌رابلداست. بگذاریدفقطصحنه‌محشربرسد. 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
تشکر از همسر بخاطر همه چیز. مرد هایی که زنان محجبه دارند…. گاه یادشان میرود که از همسرانشان بابت حجاب تشکر کنند! یادشان میرود که پذیرایی از مهمان با حجاب سخت تر است! یادشان میرود که مسافرت با حجاب سخت تر است! یادشان میرود که بچه داری با حجاب سخت تر است! یادشان میرود که خرید با حجاب سخت تر است! یادشان میرود که در گرمای تابستان چه جهادی است چادری بودن! گاهی با شاخه ای گل از همسرانتان بابت حجابشان تشکر کنید، تا بدانند که جهادی که امروز با حجابشان میکنند ، ️برایتان ارزشمند است. 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت گمشده ی من آن سوی آب ها 🌊 💠 آن چیزی که از زندگی می خواستم در ایران نبود، کردم تا زندگی راحتی داشته باشم💃💅 اما باز آرامشی نداشتم و اوضاع برایم خوش آیند نبود 😞 . ⚡️آنجا بود که ارزش را فهمیدم و دوباره متولد شدم.💎😍 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
🌸 📌یه چنین ویژگی هایی داره:👇 ❌ رازهای شخصی و خصوصیشو به خواهرشوهرش نمیگه ❌ هزینه های کوچیکش مثل ( ترمیم ناخن، خرید مانتو، ... ) رو در کنار خانواده شوهرش اعلام نمیکنه ❌ هر رفتاری رو که داره ، از همون اول ثابت نگه میداره، یهو مهربون و یهو نامهربون نمیشه ❌ خاطرات سفر با شوهرشو، با آب و تاب جلو مادرشوهرش، تعریف نمیکنه که مثلا دل مادرشوهرش بسوزه ❌ تو بحثای بین خانواده شوهرش نه دخالت میکنه، نه نظر میده ❌ وقتی شوهرش خونه نیست، به مادرشوهرش زنگ میزنه و حالشو میپرسه ❌ تو کارای خونه به مادرشوهرش کمک میکنه، اما زیاده روی نمیکنه، چون میدونه ناخواسته تبدیل به وظیفه میشه ❌ تو جمع از خواهرشوهر و مادرشوهرش، تعریف میکنه و جوری به همه نشون میده که اونا رو خیلی دوست داره ❌ جلو خانواده شوهرش، حسابی به شوهرش میرسه ❌ وقتی ازش راجع به خواستگار خواهرشوهرش میپرسن میگه: " هرچی خودتون صلاح میدونید". ❌ به هیچ وجه مشکلات خانواده خودشو، پیش خانواده شوهرش نمیگه. 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
به نظرتون ‏دختر حضرت شعیب چه چیزی داشت که حضرت موسی علیه‌السلام حاضر شد ده سال از عمرشو در قبالِ به دست آوردن این دختر برای شعیب کارگری کنه؟! قرآن میگه: تَمْشي عَلَى اسْتِحْيَاء..! القصص/۲۵ آفرین ... البته که زن و مرد نداره، حقیقی و مجازی هم نداره! 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا ‌ مخالف‌انتخاب‌دوست‌ از جنس‌مخالف است؟! 🎙دکتر‌ 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
آیت الله بهاءالدینی : 🌸اگر زنان چادری میخواستند نشانشان میدادم عرقی که در فصل گرما به خاطر حفظ حجاب می ریزند , دانه دانه اش خورشید است . شما خورشید خدا هستید 🌝 و ایشان این روایت را از ثواب الاعمال نقل می کردند: 🌷 عرقی که زن زیر میریزد سه جا برای او نور می شود :✨ -🛑 در درون قبر -🛑 در برزخ -🛑 در قیامت و اگر زنان بی حجاب از من میخواستند همین الان نشانشان میدادم که این موی سر که به نامحرم نشان می دهند آتش است 🔥🔥🔥 آنها در آرایش زیبایی نیستند بلکه در آرایش آتش هستند .🔥 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا