eitaa logo
ملکه باش✨
453 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
ملکه باشای دیگه خودنمایی به خانوما یاد می دن ولی ما #هنر_زندگی #هنر_زن_بودن ✾ انتشاردست‌نوشته‌هاصرفاباذکرنام‌نویسنده. ✾کپی‌‌بقیه‌مطالب‌آزادوذکرلینک‌کانال‌اجباری‌نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
ملکه باش✨
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت ۳۲ وقتی که به هوش آمد خیره نگاهش می کردم ... ح
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۳۳ نفسش به شماره افتاده بود: +نمی دونم چی باید بگم... خدا خیرتون بده خانم کشاورز ... هر چند اشتباهات شیرین خیلی زیاده و یکیش می تونه یه زندگی رو تموم کنه و کلا رفتنش به اون مهمونی کم اشتباهی نیست،اما از اینکه از زبونش شنیدم که چقدر همیشه به من وفادار بوده ، برام با ارزشه. خانم کشاورز بقیه کارو به خودتون می سپارم از طرف من تام الاختیارید. از آقا مسعود خواهش کردم دیگه هیچ وقت موضوع تو بحث ها مطرح نباشد و برای همیشه همین جا تمام شود ، او هم پذیرفت. در پاسخ های شیرین و مسعود چیز بود و آن هم این که هر دو تعداد اشتباهاتی که برای خودشان نوشته بودند خیلی کمتر از تعداد اشتباهات طرف مقابلشان بود. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 و مطلب دیگر این بود که هر دو به نکات خوبی اشاره کرده بودند که اگر انجام می دانند زندگیشان حفظ می شد اما این نکات هم نبود. تصمیم گرفتم جلسه بعدی را به صورت برقرار کنم اما به هیچ کدام اطلاع ندادم. اول آقا مسعود رسید تا چای بنوشد شیرین هم وارد شد ، کمی هر دو دست و پایشان را گم کرده بودند ، همزمان به هم سلام دادند ، شیرین کمی معذب شد و این در چهره اش مشخص بود ... مسعود هم همینطور و از تکان های سریع پایش می‌شد فهمید که چه دارد. من شروع به صحبت کردم: _می دونم که از دیدن هم شدید اما از اینکه به من اعتماد کردید ممنونم و بدونید که برای گرفتن تصمیم نهایی این ملاقات ها ضروری هستند. اگر موافق هستید شروع کنیم ؟ آقا مسعود گفت : +خواهش می کنم لطف می کنید شما. شیرین با صدای گرفته گفت : _ممنون از شما ... هر دو گاهی تند و گاهی عمیق نفس می کشیدند. لحظه ای به این فکر کردم که سرنوشت یک زندگی ۱۰ساله با دو فرزند فقط به مویی بنده ، شاید همین جلسه و حرف هایی که می خواد زده بشه... خدایا کمکم کن.... گاهی شدت احساس مسئولیت به قدری زیاد می شود که فشارش را روی قفسه ی سینه ام احساس می کنم اما همیشه به لطف خدا یقین دارم و فقط به پشتوانه او شروع می کنم. بسم الله الرحمن الرحیم من با شما دو نفر مفصل صحبت کردم ، هر دو آنالیز شخصیتی شدید ، و هر آنچه که باید می دانستم پرسیدم. حالا دو تا برگه به دست شما می دم و می خوام با دقت بخونید... ...برگه ها را به دستشان دادم . پاسخهای هر دو را که برایم ارسال کرده بودند در دو برگه پرینت گرفته بودم پاسخهای شیرین را به دست مسعود دادم و پاسخهای مسعود را به دست شیرین. _ لطفا 5 دقیقه به نوشته های این برگه خوب فکر کنید و بعدش نظرتونو بهم بگید . 5 دقیقه برای من خیلی گذشت. در یک لحظه هر دو شروع به صحبت کردند. شیرین همانطور که اشک می ریخت تند تند حرف می زد و آقا مسعود در حالیکه سعی می کرد خودش را کنترل کند اما عصبانی بود ، گفتم : _خواااهش می کنم ... یکی یکی لطفا شیرین شروع کرد : _ببینید خانم کشاورز چقدر راحت همه تقصیرها رو انداخته گردن من ؟؟!!! از نظر مسعود مقصر اصلی من هستم ... مسعود خان برای تک تک این اشتباهاتی که انداختی گردن من بااااید جواب بدی که چرا ... آقا مسعود پرید وسط حرفش : +شما برگه ی خودتو نگاه کردی ؟؟؟ یه لیست بلند بالا رو انداختی گردن من !!! شیرین می خواست جواب بدهد که من مانع شدم : _ لطفا هر دو به این چیزی که میگم خوب دقت کنید . اغلب زوجین موقع مشکل و قهر ، طرف مقابلو مقصر میدونن و نمی خوان سهم ایراد خودشون و سهم اشتباهاتشونو بپذیرن ، برای همینه که شما تعداد ایراداتی که از طرف مقابلتون گرفتید خیلی بیشتر از تعداد اشکالاتی هست که از خودتون نوشتید . اگر هر کدوم از شما سهم اشکال خودشو از وسط برداره راه ما آسون تر میشه. حالا ازتون خواهش می کنم بیایید با یک دید دیگه به این برگه ها نگاه کنید بدون تعصب و بدون عصبانیت ... اگر با این دید به برگه ی دستتون نگاه کنید می بینید که میشه روش فکر کرد و هر کدوم که درست بود پذیرفت . دلم می خواد قبل از هر چیزی شما دو نفر با پیش برید نه با احساسات ، اینجا قرار نیست کسی به عنوان گناهکار و مقصر شناخته بشه یا کسی تبرئه بشه ، از نظر من هر دو هستید پس نیازی نیست که خودتونو به من اثبات کنید . با حرفهای من عقب نشینی کردند و به صندلیهایشان تکیه زدند. آن جلسه ما حدودا 3 ساعت طول کشید با هم نظرات طرفین را بررسی کردیم . بعضا صدایشان بلند می شد . آقا مسعود گاهی قدم می زد و گاهی می نشست . من هر جا لازم بود ... راهنمایی نیاز داشتند ، انصاف را یادآوری می کردم . ... ✍صالحه کشاورز معتمدی @malakeh_bash Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈••