#همسرداری
#معشوق_واحد
🌸معشوقِ واحد
آدما رو به هم
نزدیک میکنه...
🔹همیشه به شاگردام می گم عشق باید مثلثی باشه نه پاره خطی.
اگر تو و محبوبت با یه خط به هم وصل باشید ، اگر به هر دلیلی اون خط پاره بشه ارتباط قطعه .
🔹ولی اگر هر کدوم دو گوشه یه مثلث باشید ،
و گوشه سوم ،
معشوق واحد شما باشه که می شه
((خدا و اهل بیت))
اگر ضلع رابط بین تو محبوبت بشکنه اما از دوضلع دیگر و گوشه مشترک رابطه شما دوباره ترمیم می شود.
❤️ ⬅️ 💔
برایهمینه که #مذهبی_ها_عاشقترند.🌱
برای همینه که زندگی های خدایی دوام و طراوت بیشتری دارند.🍃
#مارال_پورمتین
دربندکسیباشکهدربندحسیناست.
#اربعین
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
#داستان #ارباب #قسمت_اول
گفت بذار سرنوشت عجیب خودم رو برات تعریف کنم.
گفتم سراپا گوشم:👇
🔹 جوان بودم و هر طور دلم می خواست لباس می پوشیدم ، بیرون که می رفتم ، آرایش می کردم و حجاب مناسبی نداشتم .
ما یک فامیل مذهبی بودیم و پدر و مادرم به خاطر رفتارهای من خیلی ناراحت بودند .
دخترهای فامیل یکی یکی ازدواج می کردند . وقتی دقت می کردم ، میدیدم که همسران مذهبی آنها بسیار انسانهای شریف و با شخصیتی هستند ، به زنان دیگر توجهی نداشتند ، خیلی به خانواده خود رسیدگی می کردند و احترام می گذاشتند .
من هم دلم می خواست ،همسرم از قشر مذهبی باشد ، اما مطمئن بودم که با این وضع حجاب و پوشش من ، همچین مردی هرگز برای خواستگاری من نخواهد آمد .
فکری به ذهنم رسید ، تصمیم گرفتم که ظاهر خودم رو مذهبی درست کنم ، تا ازدواجی با یه مرد مذهبی داشته باشم ، وقتی ازدواج قطعی شد و رفتم سر خونه و زندگیم کم کم حجابم رو کم می کردم و بر می گشتم به حالت قبلم و اون بنده خدا رو در عمل انجام شده قرار می دادم .مردان مذهبی اهل ظلم کردن نیستند و بالاخره حتما من رو با رفتار خوب و خوش تحمل می کرد .
با همین فکر از فردا صبح روسریم رو مدل وفا بستم و چادر کشدار پوشیدم و توی مهمونی ها و مراسمها نماز اول وقتم به راه بود ، پدر و مادر از همه جا بیخبرم چقدر خوشحال بودند و خدا رو شکر می کردند ، که من سرم به سنگ خورده و به اصل خودم برگشته ام و سر به راه شده ام . دلم براشون میسوخت ، چون هیچ کس از بازیای که من شروع کرده بودم ، خبر نداشت .
#مارال_پورمتین
👈 انتشار با نام نویسنده
👈 ادامه دارد...
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
#داستان #ارباب #قسمت_دوم
پنج یا شش ماه به همین منوال گذشت ، چند تا خواستگار اومد ،که از معیارهای مذهبی من فاصله داشت ،تا اینکه یکروز همسایمون اومد در خونه و واسه یکی از اقوامشون با ما قرار خواستگاری گذاشت ، چندباری اومدند و رفتند ، پسر خوبی بود نجیب و سنگین توی یه شرکت دانش بنیان کار می کرد ،نخبه علمی بود ، پدرم و دو برادر بزرگم فرصت گرفتند و تا می توانستند ، از مدرسه و دانشگاه محل تحصیل و مسجد و کاسبای محل و همسایه ها و همکاران محل کار و....تحقیق جامع و کاملی کردند و برای اینکه عضو خانواده ما بشه تایید صلاحیت شد .☺️
خلاصه قرار و مدارها روگذاشتیم و عقدمون رو توی حرم حضرت معصومه (س)گرفتیم و چند ماه بعد هم عروسی رو در یکی از مناسبتهای مذهبی برگزار کردیم .
همسرم اگر چه خیلی پولدار نبود و اقتصادی خرج می کرد ، ولی در حد وُسع خودش سعی می کرد ، به درخواستهای من توجه کنه ، که همین برام کافی بود .
برای مجلس زنونه و مردونه هم همسرم مولودی خوانهای جداگونه دعوت کرد که خیلی هم در کارشون استاد بودند و عروسی شاد و خاطره انگیزی شد .
البته من همیشه عروسی خودم رو با موسیقی های آنچنانی و رقص و آواز در ذهنم پرورش داده بودم ، اما چون همسرم اهل اینطور مراسمها نبود و این موضوع رو در خواستگاری مطرح کرده و روی اون تاکید کرده بود ، من مخالفتی نکردم ،با خودم گفتم ، این موافقتها ارزش به دست آوردن یک همسر خدایی و مومن رو داره
چند ماهی گذشت و واقعا هر چه بیشتر می گذشت بیشتر شیفته رفتارها و کمالات اخلاقی اون میشدم ، تواضع ،صمیمیت و دلسوزی که در برخورد با پدر و مادرم داشت ، احترامی که به برادران و همسر خواهرم می ذاشت ، محبتهای بی دریغش به خودم ، نماز اول وقت و سربه زیری ، کم حرفی و در عین حال اعتماد به نفس و پر تلاش بودنش مثال زدنی بود . گاهی فکر می کردم ، مادرش چطور تربیتش کرده که اینقدر خوب نتیجه داده ، دلم می خواست ، من هم اگر پسری می داشتم ، همین مدلی تربیتش کنم.
کم کم به فکر اجرای برنامه ایکه در سر داشتم افتادم ، می خواستم بهترین زمان رو پیدا کنم .آیا الان بهتر بود ، یا اینکه صبر کنم خدا فرزندی بهم بده و بعد به بهانه سخت بودن بچه داری و حفظ حجاب با چادر ، برای همیشه با حجاب و چادر خداحافظی کنم ؟
در همین اثنا یکروز همسرم با ذوق و شوق اومد خونه ، گفت ، خانم اون وام قرض الحسنه ای که به شرکت درخواست داده بودم ، باهاش موافقت شد و برام واریز شد ، ساکِت رو ببند ، که می خوایم بریم دیدن #ارباب .
با تعجب پرسیدم :
چی ارباب ؟
کدوم ارباب ؟
مگه الان هم اربابی هست ؟
حالا خونهش کجاست ارباب؟
#مارال_پورمتین
👈 انتشار با نام نویسنده
👈 ادامه دارد...
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
.
#معرفی_کانال #ملکه_باش
🔹 گاهی برای مخاطبین جدیدی که به کانال می پیوندند ، جای سؤال هست ، که چرا اسم کانال ما ملکه باشه ، اما خبری از طرز رنگ کردن موهای بلوند و روشها و ریزه کاری های آرایش بانوان و مسایلی از این دست داخلش نیست ؟
بذارید فلسفه راه اندازی این کانال رو براتون بگم.
سالهاست که معلم هستم ، همیشه سعی می کردم درسم رو سریع تدریس کنم و بخشی از وقت انتهایی کلاس رو به موضوعات درس زندگی اختصاص بدم ، که رعایت اونها باعث خوشبختی و عاقبت بخیری شاگردانم بشه ، اغلب مطالب از تجربیات شخصی خودم و بخشی نیز از مطالعاتم بود برای جذابتر شدن این آموزش کوتاه اسمش رو گذاشتم ملکه باش .
دانش آموزانم همیشه به این مبحث علاقه داشتند ، سر وقتش که می شد ، می گفتند ، خانم درس بسه ، ساعت ملکه باش شروع شده دیگه.
به همین منوال می گذشت ، تا اینکه کرونا آمد و تدریسها مجازی شد و طبق درخواستهای مکرر دانش آموزان ملکه باش ما هم مجازی در شاد ارائه می شد.
تا اینکه تصمیم گرفتم همون مطالب رو در ایتا تحت عنوان کانال ملکه باش ارائه بدم . کانال رو عمومی ساختم تا هر یک از بانوان فرهیخته ایرانی هم بتونن از اون استفاده کنند .
دلیل فعالیت کم و اندک کانال اینه که هم در مدرسه مشغولم و هر در خانه مادری و کدبانوگری میکنم.☺️
ضمنا من بلاگر نیستم و از بابت این کانال کسب درآمدی هم ندارم و همه چیز فقط برای آموزش عزیزان هست.
اما سعی می کنم مطالب مورد نیاز رو یعنی همون مطالبی که سر کلاس می گم اینجا دسته بندی شده ارائه کنم ، کمی زمانبره ، اما مفیده انشالله .
#مارال_پورمتین
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
ملکه باش✨
#داستان #ارباب #قسمت_دوم پنج یا شش ماه به همین منوال گذشت ، چند تا خواستگار اومد ،که از معیارهای م
#داستان #ارباب #قسمت_سوم
همسرم با اشتیاق گفت :
#ارباب همه بچه شیعه ها دیگه ، می خوایم بریم کربلا ، حرم آقا جانم ، همون که تو رو به من داد . من با آقا قرار گذاشتم هر سال خانوادهام رو ببرم پابوسش.❤️
گفتم : خیلی هم عالی ، ولی من نمی فهمم ، امام حسین(ع) من رو به تو داده ؟ بعد به شوخی گفتم : بابام منو به تو داده یا امام حسین (ع).
با همون تواضع و شوخ طبعی همیشگی گفت ، البته که بابات ما رو به غلامی پذیرفت ، اما بابا وسیله بود ، در واقع من تو رو از ارباب گرفتم .
گفتم : عه نگفته بودی ، جالب شد ، تعریف می کنی برام ؟
گفت : حقیقتش اینقدر از دور و اطراف جریان ازدواجهای ناموفق و شکست خورده و طلاق گرفته شنیده بودم ، یه ترسی از ازدواج افتاده بود ، تو دلم ، به امام حسین(ع) متوسل شدم ، گفتم : ارباب جانم ، من چهل روز روزه می گیرم و بعد از چهل روز از خانواده می خوام برای ازدواج من گزینه مناسبی پیدا کنند ، آقا جان دیگه من از شما می خوام که اگر گزینه ای که پیدا میشه و ما می ریم خواستگاری واقعا مؤمن و مذهبیه و باعث عاقبت بخیری من و فرزندانم میشه ختم به ازدواج بشه و اگر اینطور نیست ، آقا جان شما در مرحله قبل ازدواج یه طوری منو آگاه کن که دیگه ادامه ندم و ازدواج رو به هم بزن .
من از امام حسین (ع) خواستم که همسری بهم بده که فرزندانم رو سرباز پا به رکاب آقا امام زمان(عج) تربیت کنه .
به آقا گفتم : البته من تحقیقات و بررسی رو خودم انجام می دم ولی اگر چیزی بود که من نفهمیدم ، شما آقا جان کمکم کنید .
بعد از روزه چهل روزه اولین جایی که اومدیم خواستگاری خونه شما بود ، که یکی از اقوام معرفی کرده بود ، تحقیقات جامع و کاملی انجام دادیم و مورد منفی ندیدیم ، اتفاقا همه حرفهامون با خانواده شما و خود تو حول یه محور بود ، اونم رضایت خداوند ، که این موضوع برای من خیلی مهم بود . خلاصه بعد از یه پروسه طولانی شما رو امام حسین(ع) برای من پسند کرد.
من دیگه حال خودم رو نمی فهمیدم ، یعنی اینکه من به ذهنم برسه حجاب کنم و .....همه و همه موهبتی از طرف امام حسین بوده ، که من لیاقت همسری همسرم رو پیدا کنم ؟
تازه اینکه با امام حسین قرار گذاشته من فرزندانی امام زمانی تربیت کنم کارم رو سخت می کرد .
پس چرا اینا رو همون اول نگفته بود ؟
هر چند گمون می کنم اگر هم گفته بود ، بازم من مجبور بودم موافقت کنم که شانس داشتن همسر مؤمن و مذهبی رو از دست ندم.
چند روزیکه تا سفرمون مونده بود، خیلی تو خودم بودم ، و همه اش فکر می کردم ، هم از حرفهای همسرم خوشحال بودم از حُسن نظری که به من داره ، هم دلم برنامه ها و آرزوهای خودم رو می خواست .
یه چیز دیگه هم اینکه از خودم می پرسیدم ،مادر بدحجابی که آرایش هم بکنه ، می تونه فرزندان امام زمانی تربیت بکنه یا نه ؟
اگر حجابم رو کم می کردم ، اون ابهت و اقتداری که الان در چشم همسرم داشتم ، آیا فرو نمی ریخت ؟
دلم برای همسرم می سوخت که چه مراتب بالایی از کمالات اخلاقی از من در ذهنش ساخته بود .
با همین درگیریهای ذهنی عازم کربلا شدیم .
#مارال_پورمتین
👈 انتشار با نام نویسنده
👈 ادامه دارد...
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
ملکه باش✨
#داستان #ارباب #قسمت_سوم همسرم با اشتیاق گفت : #ارباب همه بچه شیعه ها دیگه ، می خوایم بریم کربلا ،
#داستان #ارباب #قسمت_چهارم
آغاز سفر مستقیما رفتیم کاظمین ، زیارت امام موسی کاظم (ع) و امام جواد (ع) فقط چند ساعت اونجا بودیم و بعد رفتیم نجف که همسرم اسمش رو گذاشته بود ، خانه پدری ، ما دو روز در خانه پدری بودیم و چه صفایی داشت حرم مولا ،واقعا فکر می کردم ، اینجا خونه بابامه ، همونقدر برام آرامش داشت . اصلا دلم نمی خواست دیگه از حرم بیام بیرون .
من تا حالا به سفر کربلا نرفته بودم ، حتی به رفتنش فکر هم نکرده بودم ، هیچوقت جزء برنامه هام یا اولویتهام نبود ، اما الان می دیدم چه حس نابی داره و الان علت عطش و اشتیاق زیارت مجدد ، کسانی که قبلا کربلا رفته بودن رو درک می کردم ، از خانه پدری رفتیم کربلا و ۳ روز هم اونجا بودیم ، اولین باری که چشمم به بین الحرمین خورد قابل وصف نیست ، اصلا حرف نمی تونستم بزنم ، فقط گریه بود و گریه و گریه . انگار خستگی یک عمر جنگیدن با خودم سر خوب و بد بودن رو اونجا می خواستم با گریه در کنم . از صدای گریه های عمیق اطرافیان معلوم بود ، اونها هم شبیه من دلتنگیهای زیادی دارند .
اون ۳ روز اصلا دلم نمی خواست هتل بمونم و همش دوست داشتم کنار ضریح امام عزیزم باشم .
اما حیف که عمر سفر کوتاهه و ما خیلی زود به ایران برگشتیم و حتی سامرا هم به خاطرات مشکلات امنیتی که وجود داشت نرفتیم .
تا حالا به غیر تفریحات مادی زودگذر ، همچین لذت عمیق معنوی رو درک نکرده بودم . البته که چند باری با خانواده حرم امام رضا(ع) رفته بودم ولی هیچ چیز قابل مقایسه با کربلا نیست.
در تمام مسیر برگشت، به این فکر می کردم که لذتهای عمیقی وجود دارند که با ارزشتر و مفیدتر و تاثیرگذارتر از لذتهای زودگذر و ظاهری و فانی دنیایی هستند .
مثلا من خودم اون احساس خوشبختی ، آرامش ، افتخار و رضایتمندی که در این در چند ماه آشنایی و زندگی با همسرم داشتم در تمام عمر تجربه نکرده بودم ، از معنویت و اخلاص بالایی که همسرم در امور و کارهای روزانه داشت من هم نیرو می گرفتم. در حالیکه اتفاقا قبلا همیشه دنبال خوشگذرانی و تفریح بودم اما هرگز شادی باطنی عمیقی نداشتم.
فهمیدم که لذتهای زودگذر دنیایی مثل بی حجابی ، آرایش در کوچه و خیابان و سایر گناهان شاید لذت گذرایی به انسان بدهند ، اما هرگز به انسان آرامش نمی دهند ، رضایتمندی قلبی نمی دهند ، افتخار نمی دهند ، بلکه همیشه یه دلهره از به قدر کافی زیبا نبودن ، به روز نبودن و جذاب نبودن داری و استرسی که از این ناحیه دریافت می کنی بالاست.
در مسیر برگشت تصمیم گرفتم ، برای همیشه حب و علاقه به بی حجابی و آرایش خارج از منزل و موارد مشابه رو از قلبم بیرون کنم . تصمیم گرفتم یک سبک زندگی برای خودم در پیش بگیرم که امام زمان(عج) پسند باشه .
در اولین قدم اقدام به مطالعه نهج البلاغه و بعدش صحیفه سجادیه کردم .
بعد یه قرآن با ترجمه روان و جذاب آقای علی ملکی خریدم و ترجمه اون رو چند بار خوندم .
در قدم بعدی شروع به مطالعه کتابهای استاد مطهری با بازنویسی جدید تحت عنوان کتابهای بینش مطهر کردم .
و وقتی دوره مربوط به اونها تمام شد ، در کلاسهای تدبر در قرآن ثبت نام کردم.
البته این مواردی که اینجا اینقدر سریع نام بردم ۷ یا ۸ سال به طول انجامید .
۲ سال بعد از برگشت از کربلا صاحب دو قند عسل دوقلو شدم که اسماشون رو میثم و مقداد گذاشتم و ۴ سال بعد خدا نازنین زینب رو به ما هدیه داد و همسرم طبق قولی که به ارباب داده بود تا الان سالی یکبار ما رو به پابوس آقاجان برده .❤️
#پایان
وٓالْعاقبةُ لِلْمتَّقین 🌱
#مارال_پورمتین
👈 انتشار با نام نویسنده
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
.
#راهکارهای_نظم
#نظم_مدارک
#ایده امروز تعلق داره به معرفی claer_book# که به نام #کلربوک معروفه ، که البته اصلش به معنی #کلیربوک یعنی کتاب خالی هستش .
برای هر کدوم از اعضای خانواده یک کلیربوک اختصاص بدید و تمام مدارک شخصی اون فرد ، اعم از کپی شناسنامه ، عکس ، کپی و اصل مدارک مهم ، کارنامه ها ، تقدیرنامه ها ،گواهی های ورزشی ، مدارک تحصیلی و حرفه ای ،مدارک زبان انگلیسی و آموزش و حفظ قرآن ، بیمه ها و مدارک پزشکی و جواب آزمایشها رو در اون بذارید.
اینطوری فرزندان به راحتی می توانند به مدارکی که نیاز دارند ، دست پیدا کنند ، مخصوصا برای رزومه سازی برای بچه ها که هیچکدوم از مدارک با ارزششون گم نشه و در آینده برای پیداکردن شغل یا ....به کارشون بیاد ، بسیار کاربرد داره .
#مارال_پورمتین
#رشد_فردی
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
1.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 اگه رفتی زیر قبه #حسین(ع) یادم کن...
🏴 دوستان سعادتمندم ، پادشاهان پیاده
که راهی سفر پر شور #اربعین هستید ، سفر به سلامتی ، زیارت #ارباب گوارای وجود .
🔹 دستانتان سرشار از اجابت دعاهای خوانده و نخوانده.
#التماس_دعای_فرج #التماس_دعای_نجات_غزه
#مارال_پورمتین
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
.
#درس_زندگی
رفتم با سیستم سریع یه چیزی رو چک کنم و برگردم .
یادم رفت ، برگشتنم طول کشید ،
پیاز داغای خوشگلم سوخت.
چند تا درس گرفتم ،گفتم به شما هم بگم :
درس اول : یه دفعه با خودم فکر کردم ، دیگه چه چیزهای دیگه ای داره می سوزه ، که حواسم بهش نیست ، عمرم ، وقتم ،نمازام ، ایمانم ، برنامههام و ...
واقعا خیلی باید حواسمون به خودمون و داشته های معنویمون باشه .
درس دوم : الان من نشستم دارم سوخته ها رو از طلاییها جدا می کنم ، وقتم بیشتر گرفته شد ، اگر از اول وقت خودش رو برای خودش گذاشته بودم ، کمتر وقت گرفته میشد ،خیلی چیزها اگر در سر وقت خودش انجام بشه ، کمتر وقت می گیره ، مثل تربیت فرزند ، توجه به سلامتی و تندرستی ، ورزش ...
درس سوم : برای جبران بیبرنامگی ها باید مجددا وقت و هزینه اضافی گذاشت ،من الان مجبورم یه پیاز دیگه سرخ کنم ،☺️.
پس هر چی بیشتر در کارهامون دقت کنیم و با #برنامه تر بریم جلو ، در پول و در زمان خودمون هم بیشتر صرفه جویی می شه .
#مارال_پورمتین
#برنامهریزی
#مدیریت_زمان
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
👆 در بین الحرمین، پشت پیراهن یک دهه هشتادی رویت شد!
🗣SAJJAD 🇮🇷
رفته بودم ، یه تیشرت برای پسرم بخرم ، تا من در مغازه بودم ،یه خانواده هم وارد شدند و مشغول انتخاب تیشرت برای پدر خانواده شدند ، من چون همه نوشته های روی تیشرتها رو چک کرده بودم ،هر تیشرتی اون خانواده بر می داشت ، می دونستم روش چی نوشته ، فروشنده سعی داشت به هر شکلی شده فروش به نتیجه برسه .
بالاخره پدر ،یه تیشرت انتخاب کرد و اومد ، که کارت بکشه ، من گفتم عذرخواهی می کنم ، ببخشید دخالت می کنم ،می دونید روی تیشرت چی نوشته ؟
آقا گفت ، نه ،من زیاد زبان انگلیسیم قوی نیست .
گفتم : نوشته ، من یه زن قهرمان هستم ، گفت واقعا ؟ بعد رو کرد ، به فروشنده و گفت ، پس چرا به من نگفتی ؟
...
بالاخره اون آقا یه تیشرت ، با یه نوشته تا حدودی مناسب خرید و رفت .
موقع خرید لباس توجه کنیم ، هم به نوشته های روی اون و هم به مدل و سبک اون که متعلق به دشمنانمون یا تبلیغ یا تأئید اونها نباشه.
الان به #لباس این آقا پسر در پیاده روی #اربعین در تصویر دقت کنید ، چه نوشته دلنشین و تأثیرگذاری داره .
🍃ما با لباسهامون روی عقاید، افکار ، احساس و عواطف دیگران ، خانوادمون و حتی خودمون تاثیر می گذاریم ، در مکانهای عمومی ، با دقت بیشتری لباس بپوشیم . 🍃
#مارال_پورمتین
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
.
زمانهایمان را درست مدیریت کنیم .
زمانی که در راه رسالت مورد انتظار خداوند از ما صرف نشود ، در راه بطالت و بیهودگی ، بی فایده و همراه آسیب خواهد گذشت .
#مارال_پورمتین
#مدیریت_زمان
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
🔸 عادت کنید به #ریشه_یابی مسائل
🔸 عادت کنید ، همه اتفاقات مثبت و منفی ، کوچک و بزرگ زندگیتون رو تحلیل کنید .
سهم تاثیر خودتون رو در رویدادها در بیارید .
اگر کم کاری کردید ، دلایل رو پیدا کنید و موانع رو رفع کنید ، تا جلوی تکرار اشتباه رو بگیرید.
و
اگر نقش مثبت داشتهاید ، راههای تقویت اون رو پیدا کنید .
سعی نکنید علتها رو به گردن دیگران بیندازید .
فقط انسانهایی پیشرفت می کنند ، که سهم مسؤولیت خود از وقایع رو بیابند و نسبت به عملکرد خودشون در اون واقعه ، واکنش انتقادی و تحلیلی داشته باشند.
#مارال_پورمتین
🍃 #ملکه_باش یکسبکزندگیست.
عضو شوید.👇
🍃@malakeh_bash
••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••