eitaa logo
ملکه باش✨
637 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
33 فایل
ملکه باشای دیگه خودنمایی به خانوما یاد می دن ولی ما #هنر_زندگی #هنر_زن_بودن ✾ انتشاردست‌نوشته‌هاصرفاباذکرنام‌نویسنده. یعنی مطالب با امضای #مارال_پورمتین ✾کپی‌‌بقیه‌مطالب‌‌آزاد ✾ذکرلینک‌کانال‌اجباری‌نیست ارتباط:
مشاهده در ایتا
دانلود
ملکه باش✨
🌾رمان #بی_تو_هرگز #این‌رمان‌واقعی‌‌است 🌾قسمت #چهل_و_هفتم سومین پیشنهاد 💤علی اومد به خو
🌾رمان 🌾قسمت   کیش و مات دست هاش شل شد و من رو ول کرد …  چرخیدم سمتش …صورتش بهم ریخته بود … – چرا اینطوری شدی؟ … سریع به خودش اومد … خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت …😃😋 – ای بابا … از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره … شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره … از صبح تا حالا زحمت کشیدی … رفت سمت گاز … – راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم … برنامه ناهار چیه؟… بقیه اش با من … دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست … هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه … شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم … - خیلی جای بدیه؟ …😥 – کجا؟ …😊 – سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده …😥 – نه … شایدم … نمی دونم …🙁 دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم … – توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده … این جواب های بریده بریده جواب من نیست …😥😧 چشم هاش دو دو زد … انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه… اصلا نمی فهمیدم چه خبره … – زینب؟ … چرا اینطوری شدی؟ … من که … پرید وسط حرفم … دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد …😭 – به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو … همون حرفی که بار اول گفتم … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم … نه سومیش، نه چهارمیش … نه اولیش … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم … اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون… اون رفت توی اتاق …  من، کیش و مات … وسط آشپزخونه … ادامه دارد ... ✍نویسنده: 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••