هدایت شده از تبلیغ های خصوصی رنج کشیده ها ❤️
واو......رمان و عشق است😍😍😍
عشقولانه ترین 🙈🙈رمان ایتا اینجاست:
پارسا نگاهم کرد. چشمانش برق شیطنت داشت.
غضبناک به مرد خنده روی رو به رویم نگاه کردم. شانه بالا انداخت و گفت: همیشه که نمیشه چیزها به نفع تو تموم بشه خانم.
- بالاخره میریم خونه.
- خونه هم که بریم هر کی میره اتاق خودش. الحمدالله بیرون این جا هم امنیت کامل دارم. میمونه منظورت از خونه، خونه خودمون باشه که من بی صبرانه منتظرشم.
اگر میخوای بدونی بقیه این داستان جذاب چی میشه کافیه روی لینک زیر کلیک کنی:
https://eitaa.com/joinchat/4088922776C50ac78892b
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
ارسالی اعضا
چالش پیشنهادی اعضا
- مثل پیتزا باشید سرد و گرمش رو همه دوست دارن… من خودم سوپم ، فقط آدماى مريض ميان سمتم :))
سلام یاسی جونم خوشحال میشم عزیزان کانال شرکت کنن توی این چالش احساس میکنم تشبیه جالبی باشه 😄😄😘😘😍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 زخم خورده... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#دنیای_زنانگی_اعضا
سلام عزیزم
منم یکی از اون زخم خورده هام الان با وجود دو تا بچه هنوز ابروداری میکنم و شوهرم آبرومو حتی جلو بچه هام میبره هیچ شأن و منزلتی برام نمیزاره میگه خراب بودی
جالبه من سینه هام خیلی کوچکن خیلی خودمو ب آب و آتیش زدم شیر بدم دکتر طب سنتی و ... حتی وکیوم سونو همه کار کردم دکتر گف خانم شما ب طور مادرزادی غدد شیردهیت سوراخ نداره خلاصه نتونستم ب بچه هام شیر بدم شوهرم ب من جلو بچه هام میگه گاو ب بچه هایش شیر داد اما تو خدا لایق ندونست بهت شیر بده و خیلی چیزای دیگه
راست میگی شما جنگ و دعوای و .. ثابت کردن خیلی خوبه
من خیلی سنم کم بود ۱۷سالم بود خیلی منو اذیت کرد حتی زورکی اومد نصف مهریمم گف بنویس ازم گرفتی و مهر و اثر انگشت بزن میدونم که قانونی نیس و هیچ ارزشی ندارد اما بالاخره گرفت
من روم نمیشد ب پدر و مادرم بگم
مادرمم ک انگار دختر همسایه شوهر داده اصلا نگف مادر این راه این چاه
من هیچی نمیدونستم حتی دوره مجردی روحمم خبر نداشت تو نامزدی کار تموم شد و من رسوا شدم توسط شوهرم تو دو سال نامزدی خیلی خونمو تو شیشه کرد بعد هم اومد ب همه خانواده گف سرمو نمیتونستم جلو دامادمون بالا بیارم
آبرو و حیام رف اما از رو سادگی و بچگی و دوست داشتن اعتراضی نکردم خانوادمم با چهار بار حرف زدن شوهرمو آروم کردن و ما عروسی گرفتیم اما الان ۲۰ سال گذشت از اون موضوع اما من هرروز سرکوفت میخورم شوهرم میگه تو رو قالب من کردن و خیلی حرفهای زشت و آبروریزی
خدا هم که قربونش برم منو تنها گذاشت تو این برزخ نمیدونم پای کدام گناه سوختم ب این درد گرفتار شدم
دوست عزیز مان درست میگه چرا پا رو دلمون نزاشتیم ما هم مس خودشون آبروریزی نکردیم
یجور رفتار کردن انگار من رو دست پدرم موندم یا حامله بودم زنش شدم الان ک میگم سرم تیر میکشه خیلی چیزا انصاف نبود اما ب خاطر سادگی و نبودن یه بزرگتر و نداشتن ی پشتوانه و من ی عمر مس زنای بیوه زندگی کردم کاش طلاق گرفته بودم چی میشد خدایی الان دو تا بچمم که ناخواسته بودن رو بیچاره کردم
خدا ازم بگذره
خیلی دلم گرفته اهل مقایسه نیستم اما دلم میدونید مس دنبه رو آتیش میسوزه
من یه برادر دارم با اینکه خیلی مرد خوب و شریفیه ولی معتاد شد بعدا
وای چه ها کشیدم تا داداشم نفهمه
آنقدر معتاد بودنش رو سرم میکوبونه
اتفاق جالب اینه برادرم خیلی خوبه و معصوم ولی خوب درگیر اعتیاد شد یه مدت اما الان خداروشکر ترک کرده
دوستان دلم داره میترکه من چوب سادگبم و تنهاییمو خوردم
حتی کسی منو دکتر نبرد برای بکارت
خدایی خدایی اونایی ک دختر دارید حواستون باشه اشک میریزم و مینویسم شوهر من آدم بدی نیس اما منو داغون کرد بعد بیست سال هنوز میکوبه تو سرم
من یه دختر سالم و ساده و با خدا ازدواج کردم اما متهم ب رابطه ؛متهم بخراب بودن ناپاک بودن و ..... ای خدا کمک کن
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
نه امکان نداره از حالا هزینه های من هم به زحمت هایی که بهتون میدم اضافه بشه . شما مطمئن باشین که از
بله تمام شد
بعد به طرف ساک خودش رفت و بعد از برداشتن اون چمدون وفا رو هم برداشت و به طرف در رفت
او با دیدن دست های پر سعید قدم هاش رو تندتر کرد . در را براش باز کرد با ورود به راهرو دلشوره عجیبی
گرفت . هم قدمی که بر میداشت به پشت سرش نگاه می کرد . که مبادا خالد از پشت بهش حمله کنه
سعید که بی قراری او را دید با مهربانی گفت
-تا من کنارتون هستم از هیچ کس و هیچ چیزی نترسین . باشه ؟
از متعجب از این که سعید فکرش رو خوانده سرش رو تکون داد و گفت:
-چشم
و زیر چشمی به سعید که کمی جلوتر از خودش راه می رفت نگاه کرد . چه قدر از بودن این پسر مهربان در کنارش
احساس امنیت می کرد نگاهی به هیکل چهار شانه و درشت سعید که با تی شرت سیاه و شلوار جین درشت تر دیده
می شد کرد . یک لحظه با مقایسه سعید با محافظ ها که اطراف اشخاص مهم سیاسی جمع می شن لبخندی زد و پشت
سرش به را افتاد .
بیرون اون قدر گرم بود که قطرات درشت غرق روی پیشانی بلند و کشیده سعید نشسته بود او به خیال این که شاید
چمدونش باعث خستگی سعید شده دستش رو به طرف دستگیره چمدونش که توی دست سعید بود برد و گفت
-شما خسته شدین . بدین خودم میارمش
-نه نه اصلا خسته نشدم . شما راحت باشین
متعجب از عکس العمل تند سعید دیگه اصرار نکرد و به دنبالش به راه افتاد
اواخر خرداد بود و جمعیت زیادی توی خیابان ها . مغازه ها . پاساژ ها به چشم می خورد . وفا با دیدن زن ها و دختر
ها که آرایش تند و زننده کره بودند و لباس های جلف و باز پوشیده بودند حالش بد شد .
سعید توی افکار خودش بود بدون این که حتی نیم نگاهی به اطرافش بکنه راه می رفت . و هر از گاهی برای رسیدن
وفا قدم هایش را کند می کرد . توی ذهنش زیبایی بی نظیر و قابل ستایش وفا رو با دخترهای که میدید مقایسه می
کرد فکر می کرد اگه فقط جزیی از زیبایی وفا توی چهره این دخترها بود اون وقت چی کار می کردن . اون ها که با
داشتن چهره های معمولی اون قدر به خودشون رنگ و روغن مالیده بودند با داشتن کمی زبیایی چی کار می کردن .
گاهی هم توی فکرش قیافه ناز و بی نقص وفا رو با روژان دختر عموش که قرار بود به زودی همسرش بشه مقایسه
کرد . حتی مقایسشون هم باعث خندش می شد .وفا کجا و روژان کجا . وفا دختر زیبا و کامل و فهمیده ای بود که در
مقایسه با روژان که نه زیبایی داشت نه فهم و کمالاتی . زمین تا اسمان فرق داشت
ادامه دارد....
🍃🍃🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دختری در روستای غم ها...۳ 🍃🍃🍂🍃
عنوان داستان #دختری_در_روستای_غم_ها_3
🪶قسمت سوم
مادرم یه چند روزی بود که اومده بود پیش ما از شهرستان ! پدرم شهرستان بود همون جا سر کار میرفت ...
اونروز بعد از ظهر وقتی از سر زمین کشاورزی برگشتم خونه لباس هام کثیف بودن پر از خاک ... دیدم #خاله ام اومد بهم گفت برو سریع حموم و لباسات عوض کن به خودت برس .... گفتم برای چی گفت برو با این #وضع نبیننت سریع باش گفتم چطور گفت برات #خواستگار اومده کلی هم خوش حال بود گفتم کی😳 گفت برو حالا بهت میگم منم سریع رفتم.. تو این فکر بودم ک #خدایا خواستگار کیه اول گفتم نکنه پسر عمه ام میخاسته #سوپرایزم کنه😌 چیزی بهم نگفته ولی بعدش #فهمیدم نه بابا یکی #دیگس نگو اینا صبح اومده بودن خونه پدر بزرگم و منم سر زمینکشاورزی بودم دیگه میدونستن که من رفتم سر زمین برا کار پدربزرگم جواب بله رو بهشون داده بود😱😨 بدون اینکه ازم بپرسن میخایی یانه😭.. یا الله چی میشنوم خاله ام گفت مبارکه دادیمت گفتم چی 😳؟گفت #حرفا تموم شده امشب عاقد میاد که عقدتونم ببنده دنیا رو سرم خراب شد ب خاله ام گفتم برو بگو نمیخام بعدشم تو خونه نرفتم رفتم پیش دوستم که کنار خونه #پدربزرگم خونشون بود همین جور که داشتم گریه میکردم میگفتم خدایا نمیخام جیغ میکشیدم #مادرم اومد بهش گفتم من نمیخامش برو بگو برن مادرم داد و بیداد کرد که خودشو میکشه #آبرومون میخایی ببری گفتم نمیخام من چطور وقتی دوستش ندارم باهاش ازدواج کنم گفت چیه نکنه چشمت دنبال یکی دیگس گفتم آره چشمم دنبال یکی دیگس نمیخام برو، همین جور #اشکام میومدن مادرم گفت باشه حالا بیا بریم منتظرن که تو رو ببینن حالا بیا جواب هنوز ندادیم اشکام پاک کردم و رفتم تو خونه سلام دادم و نشستم یه چند دقیقه بعد رفتم تو یه اتاق دیگه ..به مادرم گفتم من #نمیخام دیدم پدربزرگم اومد پیشونی ام بوسید گفت من حرفا رو زدم جواب بله را دادم تموم شده😢 ازون ور مادر بزرگم ازین ور مادرم ازین ورم پدربزرگم ۳نفری داشتن باهام میحرفیدن بهشون گفتم #عمه ام بهتون گفته ک برا خواستگاری میاد من پسرعمه ام میخام نه این پسره رو بهم گفتم پسرعمه ات چی داره مگه اونجا هم بری خیر نمیبینی هرروز باید بری سر زمین کشاورزی کار کنی #بمیری هم تو رو به اون پسرعمه ات #نمیدیم این پسره پولداره وضعش خوبه گفتم نمیخام پول؛بدرک که #پول داره پول میخام چیکار، نمیخامش ولی هیچ #فایده ای نداشت چون حرفا رو زده بودن و تموم شده بود😭💔 دیگه نمیدونستم چیکار کنم فقط #گریه میکردم و دیگه بعدش کلا مثل لال ها لال شدم مادرم برای پدرم زنگ زد بدون اینکه بگه من راضی نیستم منم #عقلم نمیکشید که برا پدرم زنگ بزنم بگم بابا نمیخام چون واقعا باهاش راحت نبودم سالی دوبار میدیدمش مث غریبه ها شده بود برام ولی کاش زنگ میزدم به مادرم گفته بود اگه دخترم میخاد و آدم خوبیه بهش بدین ولی برعکس 😩... شبش عاقد اومد و #عقدمونم بسته شد 😭 چون ما #رسم داشتیم قبل اینکه بریم محضر یه #عقد همین جور مولوی ها میخونن که #محرم بشن و حتی از دختر هم نمیپرسن فقط مردا حرفاشونو میزنن مهریه اینا را هم تعیین میکنن و تمام
. اونشب من شدم #نامزد کسی دیگه و شدم آدمی که دل کسیو با تموم وجود شکست
پسرعمه ام از گوشی رفیقش که قایمکی برده بود #پادگان باهام تماس گرفت اونم از دنیا بی خبر پادگان بود بیچاره😔 واقعا نمیدونستم چی بگم زبونم بند اومده بود اونم متوجه حال بدم شد همش میپرسید چرا ساکتی چیشده تا اینکه بهش گفتم برام خواستگار اومده منو بزور دادن بهش همین جور #گریه میکردم میگفت شوخی نکن بابا سر کار گذاشتی منو باور نمیکرد اصلا تا اینکه #قسم خوردم دیدم گوشی قطع کرد منم دوباره زنگ نزدم بعد چند ساعت دیدم رفیقش بهم زنگ زد گفت #آبجی چی گفتی به (...) که اینقدر بهم ریختس چند ساعت یه جا نشسته 🥺حرفم نمیزنه فقط گریه میکنه منم حوصله صحبت نداشتم گوشی دادم به دوستم حالم خوب نبود دوستم بهش گفت که اینجوری شده گفت ای وااای.. و به دوستم گفتم بهش بگه #مواظب اون باشه.دیگه واقعا نمیدونستم چ کنم فقط گریه میکردم #نامزدم هم خونه پدربزرگم بود ازین ورم مادرم بهم میگف آبرومون نبری پیش پسره چیزی نگی که نمیخاستیشو #ازین حرفا منم بهش چیزی نگفتم جوری وانمود میکردم که میخامش خیلی سخت بود😞 اونوقتا تازه ۱۶سالم بود #نادان بودم نمیدونستم چیکار کنم همش گریه میکردم ازین ور #جیگرم داشت میسوخت ازون ورم آبرو خانوادم برام مهم بود ولی واقعا در حقم ظلمی کردن 😔 .#دست خودم نبودم خیلی برام سخت بود نامزدم رفت دیگه منم کارم شده بود شب و روز گریه کردن ..روز سوم عمه ام اومد خونه پدربزرگم با مادرم دعوا را انداخت گفت طلاقش میگیرین پسرم واقعا اینو میخاد چرا دل پسر منو شکستین #پسرم نمیتونه حالش بده.اینم دوستش داره باید طلاقشو بگیرین
🪶#ادامه_دارد..
🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
⭐️وقتی شب میشه یه دنیـــا خاطره⭐️
⭐️و یه دنیا خیـال میاد تــــو دل آدم⭐️
⭐️من آرزو میکنم امشب دلتون آروم⭐️
⭐️و رویـــاهـــاتــون شــیـریـن بـاشـه⭐️
⭐️شبتـ🌙ـون آرام دوستان مهربــان⭐️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سـ❤️ـلام😍✋
❄️روزتون پراز خیروبرکت❄️
💠 امروز پنجشنبه
🌞 ۱۴ دی ۱۴۰۲ خورشيدی
🌙 ۲۱ جمادی الثانی ۱۴۴۵ قمری
🌲 ۴ ژانـویه ۲۰۲۴ میلادی
💯 #ذکر_روز📿
❄️⛄️لـا الـه الـا اللـه الملـک الحـق المبیـن⛄️❄️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
4_5814280748252795958.mp3
4.13M
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
کرمان تسلیت 🖤🥀
#رادیو_انرژی🍃🍃
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88