eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.3هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃🍂 داستان آرامش.... ❤️🍃🍂
ملکـــــــღــــه
هوای سرد و خنک درون ماشین پیچید و قطره های عرق خشک شدن. من بدن نسبتا ضعیفی داشتم میدونستم قراره سرما
و در حال سقوط بود که بازوش رو گرفتم و نگهش داشتم. صدای نفس هاشو میشنیدم و محکم بازوش رو گرفتم و فشاری بهش وارد کردم که از بهت بیرون بیاد. انگار تازه از شوک بیرون اومد که سرش رو بالا گرفت.و چشمای تب دارش رو به من دوخت. تب،تموم سرزمین چشماش رو زیر سلطه گرفته بود و چشماش گودالی شده بود که هر لحظه بیشتر تو رو به منجلاب میکشید..نمناک و براق بود. لعنتی..تب چشماش, چشماش رو به اندازه مرگ گیرا کرده بود. ترسیدم. ترسش از من واضح بود. کاملا حس میشد اما این دختر یه پارادوکس کوفتی بود. بدنش ری اکشن نشون میداد. می لرزید اما چشمای وحشیش نفیر میکشید و با گستاخی و جسارت به من نگاه میکرد., -جواب سوالمو ندادی. قیافه اش در هم رفت. فینی کشید و گفت: _اومده بودم قرص بخورم. صداش یه جوری بود..مثل یه موسیقی بی کلام نمی فهمیدی اما فقط مایل بودی گوش بدی..جنس صداش باران بود..گرم بود مخملی و بی نهایت ناز دار!! من عمد و غیرعمد رو تشخیص می دادم..عمدی نبود.در همه حال یک نازی درون صداش بود که آرامش بخش بود. نیازی به گفتن نداشت.تب چشماش گویای حال بدش بود. دستم رو از روی بازوش برداشتم. نفسش رو به آرومی بیرون فرستاد. حالش خوب نبود. دستاش رو بخاطر لرز مشت کرده بود و بدنش حرارت داشت. مریض شده بود؟ بخاطر اون دو ساعتی که زیر باد بود؟ نگاه آخری به چشماش کردم و برگشتم. از چهارچوب آشپزخونه بیرون نزده بودم هنوز که گفتم: -تو کشو هاست. و پام رو بیرون گذاشتم اما جمله اش باعث شد لحظه ای بایستم: _ممنونم. بیزاریش از من حس میشد..ترسش قابل دیدن بود اما این دختر چه مرگش بود که با نفرتش از من،ازم تشکر میکرد؟ نایستادم؛حوصله اش رو نداشتم..جوابی بهش ندادم و به سمت باغ رفتم. **داریوس موهام روجلوی آینه شونه زدم. صدای مسیح رو میشنیدم که مشغول آواز خوندن بود. هیچ وقت بهش نمیگفتم اما استعداد خوبی تو خوانندگی داشت. کمی از آينه فاصله گرفتم و بعد از اينکه از آراستگی چهره ام مطمئن شدم از اتاق بیرون زدم. ماهی تابه رو روی میز گذاشت و تا چشمش به من خورد؛لبخندی زد. کمرش رو با حالت بامزه و مسخره ای چرخوند و گفت: -خدا از رو زمین برت داره که کمر واسم نذاشتی. _کاش لال بشی شربت پرتغال رو روی میز گذاشت و گفت: _شیطونه میگه این همه رفعتو پنهان کنما..د اخه مردشورتو ببرن که چسبیدی به ور دل من و اجازه نمیدی اون خواهرایی که نیاز به محبت من دارنو بیارم خونه. با پاش ضربه ای به باسنم زد و گفت: _اقا ترکیدیم..بس که خودمو کنترل کردم هی گفتم نگه دار مسیح نگه دار این گورشو گم میکنه..مثل کنه چسبیدی به من حالا شبا منو خفت میکنی. خنده ای کردم و گفتم: _خاااک..دیگه کامل رد دادی. روی صندلی نشست و گفت: _آره رد دادم. خودمو از بهشت محروم کردم با تو تن لش تو یه تخت میخوابم. اون شب تو خواب تو رویا بودما خواستم حرکت بزنم دیدم پاچه تو رو گرفتم..حالم ازت بهم میخوره بی نقطه. لقمه ای از تخم مرغ برای خودم گرفتم و گفتم: _لال شو بذار صبحونمو بخورم. مثل زنا جیغ کشید: _ای کوفت بخوری..درد بخوری. منو از زندگی انداختی.شبا که اونجور، بعد آشپزی کن.پوزیشن جدید یاد بگیر.ست بخر من الان میتونم با داداش جانی رقابت بدم..این زندگی منو خسته کرده.,نفهم همه چیز تخت خواب نیست. اون پایینتو کنترل کن دیگه زندگی واسه من نگذاشتی..روم نميشه ب کسی بگم من شبا قربانی تجاوز یه مردتیکه لندهورم. _اهه..خفه شو دیگه. خواست حرفی بزنه که گوشیم درون جیبم لرزید و از دیدن شماره آرامش لبخند کوچیکی زدم و گفتم: -بفرما خاله سوسکه. اما صدای گریه دلارام به گوشم رسید و گفت: -داریوس زود بیا...آرامشو دارن میکشن. و نفسی که حبس شد... نه!! **آرامش‌ از زور درد چشمام رو بستم و به درد وحشتناک دستم لعنت فرستادم. درد از مچ دستم شروع میشد و تو تموم تنم می پیچید..اشک به چشمام نیشتر میزد اما نمی خواستم بباره. _الهی بمیرم برات مادر..خیلی درد داری؟ لبم رو گزیدم و گفتم: _خدانکنه بانو, -خیلی درد داره.فکر کنم شکسته باشه. با درد گفتم: -نه فکر نمیکنم ،فق.. درد باعث شد بین حرفام وقفه بیفته و بگم: _فکر کنم در رفته. مسیح و داریوس با نگرانی به من نگاه میکردن. نمیتونستم لبخند بزنم اما فقط آروم گفتم: _خوبم! مسیح اخمی کرد و داریوس با درد گفت: -مشخصه. نگران بودن...دل نگران دلارام هم بودم. بی خبر مونده بود. بانو خواست دستم رو بلند کنه و دستمال رو دور مچم ببنده که اونقدر دستم درد گرفت که جیغ خفیفی کشیدم و گفتم: -آی بانو!! _چه خبره؟ صداش باعث شد با دست چیم اشکام رو پاک کنم و سرم رو بندازم پایین. مثل هميشه اونقدر آروم قدم بر میداشت که کسی متوجه حضورش نشد. ادامه دارد ... 🍃🍃🍂🍃
201.9K
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ویس دوست خودمون برای دوستی که گوشواره دخترش گم شده🌺 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
533K
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ویس دوست عزیز و همراه ‌کانال برای دوستی که دستشون حساسیت کرده🌺🙏 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 تنهایی... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 تنهایی... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاس عزیزم.راجع به اون خانومی که حس تنهایی میکنن خواستم بگم منم دقیقا مثل شما هستم با این تفاوت که مادر وخواهر ندارم من اطرافیانم رو خیلی دوست داشتم هم فامیل خودم هم فامیل شوهر اما مثل اینکه هیچکس منو دوست نداره نه اینکه از من بدشون بیاد نه! اما به دلشون نمیشینم وبهتر بگم بابودن کنار من حال نمیکنن انگار که براشون خنثی هستم 😔 دلیش روهم نمیدونم منم خیلی غصه میخورم که انقدرر تنهام خیلی ناراحتم که بچه هام خاله ندارن وبقیه ی فامیلم انگار غریبه هستن باهاشون 😔دقیقا برامنو بچه هامم هییچ کس دلش تنگ نمیشه با اینکه بدی به هیچکس نکردم اما مثلا اگه بعدیه سال خواهر شوهر ا بچه ی منو ببینن خیلی بی احساس رفتار میکنن انگاررغریبه ان اما با بچه های خواهراشون اینجوررنیستن😢از همه ی دوستان  میخوام که فرق نذارن بین بچه ی خواهر وبرادر حداقلش ظاهر رو حفظ کنن. من فقط مادرم بود که همه جوره پشت منو بچه هام بودفقط اون بود که دلش واسم تنگ میشد بهم زنگ میزد و... که دیگه سه ساله اونم ندارم😭 چندتا داداشو زن داداش هم دارم که اگه من زنگ نزنم ده سالم بگذره سراغی از من نمیگیرن😞منم دیگه عادت کردم به بیکسی دیگه کنار گذاشتم  وابستگی به آدمهایی که بودن ونبودن من اهمیتی  براشون نداره درصورتی که اونا واقعا برا من مهم بودن  دیگه کنار گذاشتم همه رو خستم خییلی  خسته😔شوهر منم آدمی نیست که سنگ صبورم باشه وتنهاییامو پر کنه وتکیه گاهم باشه 😢کاش همه آدما یه همدم داشتن یکی که واقعا از ته دل دوسشون داشته باشه کاش لا اقل آدمای تنها یه همسر مهربون ودلسوز داشتن    کاش با رفتن مامانا انقدر آدم تنها وبیکس نمیشد😭 واز این دوست عزیز که فک میکنه خواهر ومامانش اونو دوست ندارن میخوام که قدر مادرشون رو بدونن مادر وخواهر هبچ جایگزینی ندارن یه مادر هیچوقت نمیتونه فرزندش رو دوست ندلشته باشه. شماهم خودت سعی کن بری به جمع اونا خودت بجوش با اونا نزار رابطت با خواهرو مادر که نعمتهای نایاب زندگی هستن سرد بشه❤️ودر پایان ممنونم که به درد دل منم گوش دادین. ان شاء الله که هیچوقت تنها نباشین واین حس به سراغتون نیاد با آرزوی بهترینها برای دوستان گلم ویاس عزیزم❤️ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام یاسی جون.ممنون از کانال مفیدت. این مورد از ثبت اسمی رو ندیدم تا الان و جالب بود برام در ضمن من اولین باره پیام میدم بهتون.چند روز پیش دیدم گوشی داداشم زنگ میخوره و اسم خانمش رو امانت سیو کرده.ازش پرسیدم یعنی چی امانت؟ گفت واسه اینکه هر بار زنگ میزنه یادم بیاد دستم امانته و هواشو داشته باشم😍 کلی کیف کردیم از طرز فکرش 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
24.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ذکر کلیدی و مهم برای دفع شدت و سختی 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
زیاد به مغزت فشار نیار الانه که هنگ کنه ها؟ آخه حواس جمع مگه من سه چهار ماه پیش جلوی چشم تو ماشین
های لرزانش عکس رو برداشت و ناباورانه به تصویر خندان و آرایش کرده ی وفا خیره شده ..چه طور ممکن بود؟ عکس وفا توی ماشین هوتن چی کار می کرد؟ بهت زده سرش رو تکون داد و زیر لب گفت: )نه، امکان نداره! یعنی وفا خودش عکسش رو به هوتن داده؟ وای خدای من، چی کار کنم؟ وفا، وفا به خدا می کشمت، پس تو این همه مدت پنهانی با هوتن رابطه داشتی؟ هوتن تورم می کشم. هر دوتاتون رو آتیش می زنم، اشک توی چشم هاش حلقه زد( وفا، تو چه طوری تونستی این کارو با من بکنی؟ چرا، با احساس و زندگی من بازی کردی؟ یعنی تا حاالا چند بار با هوتن مالقات کرده؟ نه، خدایا خودت کمکم کن، کمکم کن که آروم بگیرم و بتونم تصمیم درستی بگیرم.! داشت همون طوری با خودش حرف می زد و از وفا گله می کرد و به هوتن ناسزا می گفت، که با دیدن هوتن که از رستوران خارج می شد با عجله داشبرد رو بست و عکس وفا رو توی جیب داخل کتش که توی دستش بود گذاشت. هوتن از همه جا بی خبر توی ماشین نشست و در حالی که یکی از نایلون های غذا رو به دست سعید می داد نایلون دیگر رو هم پشت سرش روی صندلی گذاشت و به راه افتاد. هوتن که متوجه حال دگرگون و بی قراری سعید شده بود در حالی که فکر می کرد سعید داره به وفا فکر می کنه با لحن تمسخری گفت: -هی تباه شده! کجایی؟ غرق نشی یه موقع، من شناگر ماهری نیستم ها، نمیتونم نجاتت بدم. سعید که دلش می خواست همون لحظه گردن هوتن رو بشکنه و انتقامش رو ازش بگیره با خشم دندون هاش رو روی هم فشار داد و حرفی نزد. هوتن هم چنان که رانندگی می کرد یک دفعه با دیدن وفا که کنار خیابون ایستاده بود به شدت پاش رو روی ترمز کوبید و با دست به سمتی که او ایستاده بود به سعید اشاره کرد و گفت -سعید، اون وفا ست کنار خیابون وایساده ؟ سعید که چشم هاش مثل دو کاسه ی خون شده بود و به همین دلیل نمی تونست واضح تر ببینه گفت: - دنده عقب بگیر ببینم، فکر می کنم خودشه! ولی این جا چی کار می کنه؟ باز هم سؤال های جورواجور توی ذهنش به پرواز دراومده بود و از تردید معلق میان زمین و آسمون مونده بود. وفا که برای گرفتن ماشین دربست کنار خیابون ایستاده بود در حالی که فکر می کرد ماشینی که داره دنده عقب میاد بار هم یکی از همون مزاحم های سمجی هستش که هر لحظه جلوی پاش نگه می داشت و برای سوار کردنش اصرار و التماس می کرد سرش رو برگردوند و به سمت مخالف نگاه کرد. سعید از ماشین پیاده شد و در حالی که نمی تونست به علت اون وقایع ناگواری که توی چند لحظه پی در پی براش اتفاق افتاده بود تعادلش رو حفظ بکنه، انگار که روی آسمان راه می رفت سبک و بی وزن به طرف او رفت و کنارش ایستاد و گفت: - وفا، تو این جا چی کار می کنی؟ او که از شنیدن صدای آشنای سعید هم متعجب و هم وحشت زده شده بود به طرفش برگشت و با من و من گفت: - سلام، داشتم می رفتم خونه. سعید که دیگه حتی به سختی داشت نفس می کشید با صدای خش داری که از شدت خشم می لرزید گفت ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام ممنونم از کانال پرمحتواتون😍 خانومایه عزیز حالا که نزدیک عید و موقع خونه تکونی ، بیاین نکته ها و روش هایه خونه تکونی رو بگین مثلا چجوری دیوار رو تمیز کنیم روش پاک کردن گاز هر کی هر چی راجع به خونه تکونی بلده بگه😚😉 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام خدمت همه خانمای گل گروه ویاسی عزیز.خواستم در جواب خانمی که میگن پسرشون ۲۲ سالشه وعاشق شده ومیخاد ازدواج کنه بگم که شما حق نداری در مورد دیگران اینجوری قضاوت کنی وندیده ونشناخته انگ خیابانی بودن وهرزگی به دختر مردم بزنی من خودم دوتا پسر دارم ولی هرگز حاضر نیستم مثل شما قضاوت کنم وحرف بزنم مگه شما کی هستی که اینقدر از خود راضی هستی شما وخانواده محترم اگه واقعا با ایمان بودید که لحن حرف زدنتون اینقد زننده نبود .اینکه خیلیا از دین بری شدن بخصوص جوونا دیدن آدمای متکبر وبی فکری مثل شماست.عزیزان گروه از لحن تندم عذر میخام ولی خیلی ناراحت بودم باید میگفتم🙏 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88