ملکـــــــღــــه
#یاشاییش 187 گفت:چیه!!دکتر که حرف نگران کننده ای نزد گفتم:اما دیروز گفته بود وضعیت دستم خوبه حالا
#یاشاییش
188
از ماشین پیاده شدمو رفتم سمت مغازه و برای هر دومون معجون سفارش دادم نگاهی به پروانه که داخل ماشین نشسته بود انداختمو با خودم گفتم:حالا اینبار رو بهونه جور کردی همیشه که نمیشه برگشتم سمت ماشین تو ماشین شیرپسته امون رو خوردیم و راه افتادم الکی تلفنمو در آوردمو دوباری شماره ی فکس نمایشگاه رو گرفتم و گفتم: نمیدونم چرا اونی که باهاش کار دارم گوشیشو جواب نمیده پروانه گفت: خب شب تعطیلیه شاید دلیلش این باشه گفتم: آره احتمالا همینه
دیگه داشتیم میرسیدم دلم نمیخواستم 'ازش جدا شم دلمو زدم به دریا و گفتم: راستی فردا کجایی!؟
پروانه مکثی کرد و گفت:فردا!! گفتم:میای فردا بریم بیرون؟
پروانه نگاهی به من که در حال رانندگی بودم کرد و گفت:ممنون از دعوتتون ولی خیلی از کارام مونده باید هر جوری هست انجامشون بدم
با خودم گفتم اگه اصرار کنم شاید ازم فراری بشه به ناچار گفتم:باشه اگه کاری داشتی به نگهبان یا مادرش بگو گفت:ممنون به اندازه ی کافی مزاحمشون شدم باید خودم به کارام برسم
دم ساختمان که رسیدیم تشکر کرد تا از ماشین پیاده بشه تو آخرین لحظه گفتم: پروانه؟؟ نگاهم کرد و گفت:بله؟
گفتم:میشه شماره تلفنت رو بهم بدی؟ مکثش اونقدر طولانی شد که برام اندازه ی
عمر گذشت تا اینکه شمارشو گفت و زدم توی گوشیم بعدم خداحافظی کرد و رفت،،،،
از زبان پروانه....
از رفتارش معلوم بود که میخواد هر جوری هست منو کنار خودش نگه داره البته منم ی همچین حسی داشتم و دلم میخواست کنارش بمونم اما به خودم نهیب زدم پروانه داری چیکار میکنی حواست به شرایط خودت هست؟ دلت که نمیخواد باز از فردا مادرش، پدرش یا هر کس دیگه از ترس اینکه مبادا پسرش بدبخت بشه بخواد اعصابتو بریزه به هم برای خودت حرمت قائل شو خوددار باش برای همین وقتیکه ازم خواست فرداش باهاش برم بیرون درخواستشو رد کردم اما این خودداری دوامی نیاورد چون وقتی شماره تلفنمو خواست شماره امو بهش دادم اومدم بالا حس میکردم ضربان قلبم تند شده بدون اینکه لباسامو عوض کنم یه گوشه نشستم یه لحظه هم فکر مسعود و کارهای این دو روزش از ذهنم بیرون نمیرفت ناخودآگاه دستم رفت سمت کیفمو گوشیم رو در آوردمو صفحه اش رو روشن کردم و چشم دوختم به صفحه اش با خودم گفتم:حتما الان که شماره ام رو گرفته بهم پیام میده، دستم خودم نبود هیچ جوری نمیتونستم از فکرش بیرون بیام و هر چی هم که عقلم میگفت: این دلبستن اشتباه اما بازم دلم حالیش نبود یه ربعی گذشت گوشی رو گذاشتم و رفتم تا لباسامو عوض کنم و برم سراغ کارام تا اینجوری سرم گرم بشه تا شاید بهش فکر نکنم ....
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
داستان یک زن ساده
ارسالی اعضا_داستان واقعی
قسمت هشتم
تقریبا اخلاقاش برام مشخص بود فامیلام و خانوادم فهمیدن ایشون حالت عادی نداره ...ولی خب من چیزی از زندگیم ب کسی نمیگفتم
انتخاب خودم بود و پای اشتباه غلطم ایستاده بودم ......بعداز ی مدت فهمیدم قرص ب ۲ مصرف میکنن چند بار پیدا کردم میگفتن من فروشنده ام برای خرج خونه ...وگرنه ی ماشین و اسنپ ک خرج خونه رو نمیگذرونه .....بعد ها چند تا پیام ک ب دیگران فرستاده بودو حشیش میخواست دیدم ....یکبار توی نامزدی علف از کیفش پیدا کردم ....هیچوقت زیر بار نرفت همیشه وحشی بازی درآورد و توهین کرد ک تو گ.....میخوری کیف منو میگردی گمشو خونه بابات .....
من هر بار آبرو داری کردم نذاشتم کسی بفهمه مشکل دارم ...با زبون خوش باهاش حرف میزدم و ب جون بچمون قسمش میدادم ک نکن اینکارارو هر بار منو ساده رو خام میکرد ....تاالان ک ۶ سال گذشته دیگه هیچ علاقه ای به هم نداریم حتی از هم متنفریم ....من همون سال اول ازدواج فهمیدم بیماری ام اس دارم افسردگیم شدت گرفت و دکتر بهم قرص داده بود دیگه هیچوقت رنگ باشگاهو ندیدم منی ک سالها ورزش کرده بودم .
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃🍃🍃🍃🍂🍃
داستان یک زن ساده
ارسالی اعضا_داستان واقعی
قسمت نهم
دیگه هیچوقت لباسای قشنگ نخریدم هنوزم بعد از ۶ سال لباسای دوران مجردیمو دارم ...توی این ۶ سال همیشه زندگیمون بد نبود روزای خوبو عاشقانه ای هم داشتیم ولی در حد چند ماه بود دوباره اخلاقشون عوض میشد
الان دوباره توی ماشین علف پیدا کردم ...
دنیا برام تموم شده
نه علاقه ای نه رابطه جنسی حتی باهم حرف نمیزنیم
ولی وقتی مهمون میاد نمیذارم کسی متوجه بشه مهمون خونه ما فقط برادرای من هستن
خونه پدرم نمیتونم برم چون خونه واسه زن بابامه اونم ارامش میخواد و اصلا رو بمن نمیده اون تنها کسی بود ک از زندگیم خبر داشت حتی خودش منو تشویق کرد ک زود ازدواج کن برو
هربار گفت ازدواج دومته ابروت میره بشین سرجات فکر طلاقو از سرت بیار بیرون...گفت هیشکی تورو با دوتا بچه نگه نمیدارهالان خیلی محزونم ..خیلی تنهام ....افسردگیم داشت خوب میشد عملا دوران بارداري دومم داروهام قطع شد تاالان ک بچم ۵ ماهشه ...امادرحال حاضر شدیدترین دوران افسردگیو میگذرونم به دکترم گفتم ولی گفت دارویی که الان مصرف میکنی خیلی قویه چون قبلا داروهای زیادی مصرف کردی نمیتونم ریسک کنم و اجازه بدم دوباره داروی جدید شروع کنی چون امکانش هست کبدت از کار بیفته ... .....
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
داستان یک زن ساده
داستان واقعی
قسمت دهم
ایشون هرروز بمن توهین میکنه میگه تو مریضی خرج دوا درمونتو ندارم ....برو گمشو پیش بابات.....میگه بدبختم کردی ..میگه عاشق بچه هامم ولی حتی واسه ایناام لباس قشنگ نمیخره ...من چندین بار از دیوار لباس دسته دوم واسه بچم و خودم خریدم ....
یارانه من جداست اونو واس خودم خرج میکنم یه مدت یکی از فامیلامون ماهی ۵۰۰ تو حسابم پول میریخت
اونو اصلا نمیدونست وگرنه ازم میگرفت منم خیلی ازش میترسم
پدرم ضعیف و ترسو و خیلی آبرو داره نمیتونه از پس این آدم بربیاد ...
برادرام میتونن ولی میدونم اگه بهشون بگم خون راه میفته و صددرصد میان واس دعوا ...ولی اونااز من کوچیکترن مادرم اونارو بمن سپرده نمیتونم باعث بشم از دماغشون ی قطره خون بیاد .....
همسرم
تنها چیزی ک پر میکنه فریزره اونم چون خودش شکمواا....ب کسی نگفتم ک علف و حشیش و قرص از جیبش پیدا کردم اگه بگم دیگه نه خودم پیش فامیلام احترامی دارم نه اون.....البته اونو ک کسی قبولش نداره انقدر لحن حرف زدنش با مردم بده ک هیچکس تحملش نمیکنه حتی فامیلای خودش دوست صمیمیش...هیچکس باهاش درارتباط نیست ....
چند وقت پیش پسر عموش بامن تماس گرفت گفت اون لیاقت تو رو نداره بیا با من باش هر چی بخوای برات فراهم میکنم گفت اون قبلا کمپ بستری بوده اخلاقشم واسه همه مشخصه ...گفت ماهمه میدونیم اون وحشیه تو زیر دست این مرد نابود میشی....ولی بهشون گفتم شما یکبار تماس گرفتی و ابراز علاقه کردی ولی من متاهلم و زن پسر عموی شمام...شماهم متاهلی و من باهمسرت رابطه خوبی دارم لطفا دیگه با من تماس نگیر چون بار دوم خودم ب همسرم میگم .....
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#پیشنهاد_اعضا ❤️
سلام،ان شاالله زندگی همگی خوب و خوش باشه
آقایی که گفتید خانومتون نامرتب هست
برادر گرامی الان بعد۱۹سال به فکر افتادید؟چرا از اول اعتراض نکردید
الان هم میشه درستش کرد البته طول میکشه،خانومت نمیاد مشاوره شما برو و راهکار بگیر،باهاش تو کارهای خونه همکاری کن،مواقعی که خونه هستید بگید من ظرف میشورم شما جارو بزن،یا کارهای دیگه،یه سری خریدهای سبک خونه را بهش محول کنید
نمیدونم همسرتون از اول اینجوری بوده یا بعدها اینطوری شده ولی خب یه کم به روح وروانش توجه کن شاید مشکلی داره که به حمایت شما نیاز داره
اما اینم بگم شخصیت آدمها متفاوت هست یکی تمیزی و مرتب بودن را دوست داره یه نفر برعکس دوست داره همه چی دم دست وریخت وپاش باشه
من خودم آدم خیلی منظمی هستم،چشم بسته و تو تاریکی میتونم وسایلم را پیدا کنم درحالی که خواهرم که از یه خون هستیم کاملا برعکس من،بهش میگم اتاقت خرابه شام هست،ولی میگه من از نظم بیش از حد بدم میاد
اینو گفتم که بدونید اگه از اول اینجوری بوده شخصیت روحی و روانیش اینطوریه
در هرحال برادر گرامی به فکر درست کردن زندگی باشید،از هم پاشیدن و طلاق که پاک کردن صورت مسأله هستش
آن شاالله که زندگی تون به کامتون بشه
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
داستان یک زن ساده
ارسالی اعضا_داستان واقعی
قسمت یازده.پایان
این اولین و اخرین بار بود ولی توی همون مکالمه از شوهرم خیلی چیزا گفت ک از چندین نفر هم شنیده بودم ...کلا فامیلای دهن قرصی داره ولی از تو حرفاشون چند بار سوتی دادن ....
دوستان عزیزم ببخشید طولانی شد دلم میخواست همه چیزو بدونید ک نااگاهانه قضاوت نکنید
به راهنماییتون احتیاج دارم بگید من چیکار کنم
چند بار گفتم میخوام ماشینمو بفروشم دیگه منت تو رو نکشم واسه پول دارو یا خوراکم ایشون گفت ماشینو اتیش میزنم چیزی دستتو نمیگیره بعدم مثل اشغال پرتت میکنم از خونه بیرون دست بچه هامم میگیرم میبرم جایی ک حتی نتونی سایشونو ببینی ....با خوی وحشی این مرد میدونم ک اینکارو میکنه از قانون ام اصلا نمیترسه
راستی ایشون سه دونگ خونه ورثه ای بنامشونه ...سه دونگ دیگه بین ایشون و اون دوتاخواهر باید تقسیم شه اوناام شکایت کردن و حقشونو میخوان میترسن خودشون جلو بیان فقط وکیلشون میره دادگاه ولی هیچکس خونمونو نمیخره خونه قدیمیه خیلی خرج داره
دوستان عزیزم منو از راهنماییتون بی نصیب نکنید
🌼🌼🌼🌼🌼
🍃🍃🍃🌼🍃
#درد_دل_اعضا ❤️
سلام وقت همگی بخیر
من یه خانم ۴۵ سال هستم سه تا بچه دارم یه پسر ۲۵ ساله یه دختر ۱۵ ساله و یه دختر ۷ ساله
حدودا ۵_۴ ماه پیش درحالی که من و شوهرم دوتا دخترام از همدان برمیگشتیم تصادف کردیم خداروشکر همه سالم بودن ولی دختر بزرگم خیلی آسیب دیده بود چون از پنجره با ضرب بیرون پرت شده بود تمام دنده هاش شکسته بود و ریه هاش و سوراخ کرده بود و خونریزی داخلی کرده بود و نمیتونست نفس بکشه کمرشم شکست دستش هم آسیب دیده بود اول سعی کردن خون داخل بدنش رو تخلیه کنند بعد از دو روز هم کمرش رو عمل کردن ولی به ما چیزی نگفته بودن حدود ده روز توی آی سی یو بود، اون دوره به چشم اشک بود یه چشمم خون هزار جور نذر و نیاز کردیم تا بالاخره آوردنش بخش، بعد به من گفتن که از کمر به پایین قطع نخاع شده
دنیا رو سرم خراب شد آخه فقط پونزده سالشه
یه دو روزی هی بی هوش بود یا مثلا فقط چشماش و باز و بسته میکرد چون هی بهش آرام بخش میزدن و اکسیژن استفاده میکرد.
نمیدونستم باید بش چجوری بگم میدونستم نمیتونه قبول کنه تا اینکه وقتی به هوش اومد هی میگفت مامان چرا پاهام تا خورده ست هی میگفت پاهام کجه یا آویزونه از تخت هر دفعه یه جوری دست به سرش میکردم....
#ادامه_در_پست_بعد..
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🌼🍃
#ادامه...
که دیگه مجبور شدم بهش بگم و سروع کرد گریه و داد و فریاد و با آرامبخش آروم شد و دیگه دو روز بعدم مرخصش کردن خیلی غصه میخورد از همون اول اینجوری بود و نمیذاشت بشینونمش تو ویلچر یعنی خودمم تحملش و نداشتم ولی ناچار بودم خیلی پرخاش میکرد مثلا هرچی مجسمه تو اتاقش بود و میزد میشکوند یا بشقاب و هرچیز دیگه ای اصلا هم غذا نمیخورد حتی روزی یه وعده
این کمترین مشکلاتش بود چون نه توانایی کنترل ادرار و داره نه مد.. ف..وع مجبور بودیم برای ادرارش از سوند استفاده کنیم که خیلی سخته و خودش نمیزاره خیلی خجالت میکشه تا یه هفته مدرسه ام نمی رفت تا بعد کلی اصرار و التماس راضی شد همیشه خیلی درسخون بود هیچ نمره ای جز بیست نمیگرفت ولی میگفت دیگه برام اهمیتی نداره و نمراتش خیلی افت کرده بود چون مدرسه ی نمونه هم بود که دیگه هیچی تا اینکه یه ماه اینجوری گذشت و نه راضی بود بره فیزیوتوراپی نه کاردرمانی هیچ کاری نمیتونست انجام بده نه خودش و جابجا کنه نه جلو و عقب هنوز از سوند استفاده میکرد منم دیگه از پا افتاده بودم قبلشم کمر درد داشتم الانم که دیگه باید کاراشو انجام میدادم هم تو مدرسه از صبح تا طهر میموندم چون یه عالمه پله داشت خیلی کمرم درد میکرد یه روز اینقد حالم بد بود فقط خودم و دخترم خونه بودیم که من از شدت سرگیجه بیهوش شده بودم و....
#ادامه_در_پست_بعد ..
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🌼🍃
#ادامه...
دخترم زنگ زده بود آمبولانس و از اون به بعد خودشو خوب نشون میداد که من اذیت نشم و قبول کرده بود که بره کاردرمانی یاد گرفته بود یه سری کاراشو انجام بده مثلا جابجا شدن ولی با کمک دیگران ولی برخلاف تصور خودم افسرده تر شد یه ماهی هم گذشت دیگه انقد افسرده شده بود که حالت جنون و روان پریشی پیدا کرده بود هزیون میگفت و خیالبافی میکرد خودشو میزد حالا به زبان خودمون دیوونه
دیگه نمیدونستم چیکار کنم یه ماه گذشته بود خیلی لاغر شده بود کم کم میبرمش پیش روانشناس تا بهتر شده و تقریبا از اون حالت در اومده ولی افسرده ست یعنی هنوز مثل قبل نیست خودش کم کم کاراشو انجام میده ولی نا امیده الانم تو درساش زرنگه دوباره مثل قبله ولی میگه فقط بخاطر راضی کردن خودم خیلی خجالت میکشه از خونه بیاد بیرون چون وقتی میریم بیرون مردم یه جوری زل میزنن انگار جن دیدن البته تقصیری هم ندارن احساس ترحم میکنن ولی خب کار درستی نیست راستش خوشگلم هست یه صورت سفید با موهای خرمایی و چسمای عسلی که باعث میسه بیشتر بهش ترحم کنن یکی از دلایل افسردگیش همینه
وقتی مهمونی هم دعوت میشیم میگه یا خودتون برید یا اصلا نرید به هیچ عنوان نمیاد بیرون و خانوادم فقط میان خونه ی ما
اگر کسی در اطرافیانش همچین موردی رو داشتن یا تجربه دارین لطفا راهنمایی م کنین
ممنونم.
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
تقویم نجومی اسلامی
✴️جمعه 👈 26 بهمن / دلو 1403
👈15 شعبان 1446👈14 فوریه 2025
🌺🌸🥀🍃🌼🌻🌷💐🌾🌿☘🍀
تقارن عیدین روز جمعه و عید میلاد حضرت ولی الله الاعظم حجه بن الحسن المهدی علیه السلام " 255 هجری قمری "
امروز بهترین قُرُبات صلوات بر محمد و آل محمد است.
🌸🌺🌹🍃🌼💐🌷🍀☘🌿🍃🥀
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅داد و ستد و تجارت.
✅مسافرت.
✅امور ازدواجی خواستگاری عقد و عروسی.
✅لباس نو پوشیدن.
✅صید و شکار و دام گزاری ماهیگیری.
✅آغاز نویسندگی و نگارش کتاب و مقاله و..
✅و دیدار با اشراف و بزرگان خوب است.
✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید.
👶مناسب زایمان نیست.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید باغ و مزرعه و زمین زراعی.
✳️داد و ستد و تجارت.
✳️ارسال جنس به مشتری.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️قباله و قولنامه نوشتن.
✳️خرید مسکن.
✳️لباس نو پوشیدن.
✳️و امور آموزشی نیک است.
🟣نگارش ادعیه و حرز و حکاکی و برای نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب: برای مباشرت منعی نشده است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،سلامت آفرین است.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 16 سوره مبارکه "نحل " است.
و علامات و بالنجم هم یهتدون...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد. ان شاءالله. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد